سپهر دادجوي توكلي روزنامهنگار
در سلسله بدعنوان قجری و سنه دور،
میرزا ابوالحسن خان ایلچی یدککش به عنوان نخستین سفیر پادشاهی قاجار به بلاد بریتانیا گسیل میگردد. رهآورد این سفر دفتری است ملقب به «حیرتنامه» که سفرنامهای است از بدایع غرب و تشریح سیویلازیسیون. وی که از کیف و کم زندگی اندرونی و بیرونی ملوک و بنده دیار کفر به وجد آمده، صحیفهای مینگارد که ماندگار میماند. از این رو من که نه میرزایم نه سفیر در سلسلهای دیگر و در بلادی دیگر به غرب فرود آمدم، حیرتنامهای دیگر را میآغازم شاید بماند تا دیگری بیاغازد و بدانیم از حجر تا قجر و از قجر تا الیوم چه فجورات آمده و چگونه بود که حیرت بود و ماند.
1 طیاره که فرود آمد، از زنان باد در گیسو که بگذریم و مَهرویان نقش بسته بر بیلبوردها را چشمبسته بنگاریم و برق را در زرق ضرب ننماییم، نخستین حیرت ما در زمین و از همین کبوترهایی حاصل آمد که خودمان هم انواع و اقسامش را داریم. از دُم سوسکی گرفته تا کاکل پَرپا و بسیارند فعالان در این حوزه که بر بام مینشینند و در ولایت ما کبوتر یا به اختصار کفتر میپرانند. این غربنشینان نیز از این آلات لهو و لعب استفاده نموده و همچون دیگر ناهنجاریهایشان – ازجمله دلدادگی – آن را وسط خیابان بروز میدهند. در اقصای این دیار کفتران بیشمار میبینی که در پارکها و خیابان میپلاسند و رهگذران متمدن گاه برایشان غذا میپراکنند. و حیرتا که این کفتران برخلاف کفتران بلاد ما فلنگ را در طرفهالعینی نمیبندند و پسرکان به جای سنگپرانی به آنان نینتندو بازی میکنند. آنچه در این مجال حیرتمان را برانگیزاند اما چیز دیگری بود. کفتران اروپایی بسی فَربهتر از کفتران وطنی هستند. اغلب غبغب داشته و گشادگشاد راه میروند.
سر میجنبانند و به محض رویت بنیبشری ساندویچ به دست به لای دست و پای ایشان میپیچند و بغ بغو سر میدهند. ایضا فقط راه میروند و حاشا و کلا که قطرهای پرواز کنند. اساسا احتیاج به پریدن در این حیوانات زبان در کام ملغی گشته است. قطارهای زیرزمینی این فرنگیان که همان متروی غرقاب ماست، مملو است از این کفتران فَربه فرهنگی که در آزادی و امنیت خاطر حتی پله پله از پلهبرقی
فرود و فراز میروند و متمدنانه قضای حاجت میکنند. حیرتی شما را در بر میگیرد که وه چه مسالمتی است میان حیوان و انسان. و همه در دور فلک به مدار صحیح در گردشاند بیسوزنی کاست. حیرت که همسانند و ترسی مرا فرا میگیرد که فصلی دیگر کسی دیگر از سلسلهای دیگر بیاید و ببیند این کفتران فَربه موش شدهاند که نه پرواز میدانند نه ترسی دارند و عجیب است این تمدن صلح به پیشانی. وای اگر پسرکی از جایی هوس کند با تیر و کمان به مدرسه برود یا نینتندواش خراب شده باشد.
2 در این بلاد ملت سوار بر اسبهای آهنی مترو میگردند و هیچ بنی بشری در بدو ورود بلیت ایشان چک نکرده و همه در جیب بلیتها مینهند. مگر یک ۳۰ روز آیا ماموری به رندوم بیاید و تو را برانداز کند و بلیت بخواهد که اگر نشان دادی تشکر مینماید ورنه مودبانه پیادهات کرده، جریمهات میکند دوم بار. و این اصل را اصل بر اعتماد مگر خلافش ثابت شود گویند که در دیار ما اصل بر عدم اعتماد است مگر خلافش به اثبات برسد. و مرا بسیار از بیآرتی یاد آید که حکایت کنند وه عجب کردیم که رستم نتوانست چنین خط تندرویی بسازد که ما ساختیم. لکن این فرنگیان که گویا مامور نزول حیرت بر مایند، خطوط گوناگون ساختندی و اصول مدنی بر آن فوت کرده بسیار مترقی. این اصول که بر رفاه حاکم و محکوم منجر است با اصول بلاد ما کمی تا قسمتی در مغایرت است و این اسدآبادی صدیق بود در زیارت فرنگ که مسلمان زیاد دید.