سعید اصغرزاده
بعید است کسی در حوزه اقتصاد رفتاری کار کرده باشد و نام دناریلی را نشنیده باشد. او که اکنون دهه پنجم زندگی را به پایان میبرد، آموزش را از حوزه فیزیک و ریاضی شروع کرد، خیلی زود به فلسفه و روانشناسی تمایل پیدا کرد و مدت کوتاهی طول کشید تا از مطالعه فلسفه هم به نفع روانشناسی منصرف شود.
او که دکترای خود را در حوزه روانشناسی شناختی دریافت کرده، بعدا دکترای دیگری هم در حوزه Business Administration (مدیریت کسب و کار) دریافت کرد و طی سالهای ۱۹۹۸ تا ۲۰۰۸ در دانشگاه MIT به تدریس مشغول شد و پس از آن، به دانشگاه Duke رفت و هماکنون تدریس را در آنجا ادامه میدهد. اگر چه او هرگز بهصورت رسمی درس اقتصاد نخوانده است ولی از پیشتازان عرصه اقتصاد رفتاری در جهان محسوب میشود.
او در ارایه سخنرانی امسالش در تد در شهر ونکوور، به موضوع عدالت اجتماعی پرداخت. او میگوید وقتی داروهای مارکدار و داروهای ارزانقیمت را به افراد میدهیم، گرانقیمتها، به افراد این حس را میدهند که موثرتر هستند درحالیکه وقتی در قوطیهای بینام آنها را توزیع میکنیم، همه به یک اندازه اثر دارند.
وقتی از مردم آمریکا پرسیدند که اگر جامعه آمریکا را به پنج گروه ۲۰درصدی از نظر ثروت تقسیم کنیم، ثروت بایستی به چه نسبتی بینشان تقسیم شود. 20درصد پایینی مردم حدس میزدند ۲درصد ثروت داشته باشند و 20درصد بالایی، ۵۸ درصد. اما واقعیت این است که 20درصد پایینی کمتر از 3/0درصد دارند درحالیکه 20درصد بالایی بیش از ۸۴درصد. به این تفاوت، خلأ آگاهی گفته میشود. اما در پژوهشی جالب از افراد پرسش شد که به نظرشان میبایست توزیع ثروت به چه شکلی باشد و افراد پاسخ داده بودند که 20درصد پایینی بایستی ۱۰درصد داشته باشند و 20درصد بالایی ۳۲ درصد.
اختلاف میان آنچه مردم فکر میکنند جریان دارد با آنچه فکر میکنند ایدهآل است را خلأ مطلوبیت مینامند. او میگوید که این تشابه در همه دنیا مشاهده شده. اریلی با اشاره به مفهوم عدالت اجتماعی، ارجاع به جان رالز میدهد. رالز میگفت جامعهای عادلانه است که اگر همه مشخصاتاش را بدانید، حاضر باشید داوطلبانه عضوش شوید، بدون اینکه بدانید در کدام بخش جامعه از نظر ثروت سر در میآورید. در نظر رالز، هر شخص از حقوق اولیه تخطیناپذیری برخوردار است که بنیان آن عدالت است و حتی رفاه جامعه در کلیتاش نمیتواند آن را نقض کند. نابرابری اجتماعی باید (از طریق مداخله حکومت) تا حدی کاهش یابد که (الف) هسته اصلی حقوق دست نخورده بماند و (ب) بازدهی اقتصادی که برای رفاه جامعه لازم است، شدیدا ضربه نخورد.
اما من پیش خودم فکر میکنم که چگونه میتوان این خلأ آگاهی را پر کرد؟ چگونه میشود آن عدالت اجتماعی که ما را از جبر جغرافیایی نالان نمیکند را به دست آورد؟ چگونه میتوان داوطلب زندگی در هر جایی شد بیآنکه دغدغه بیعدالتی را شاهد بود؟
یاد نوشتهای از عباس عبدی افتادم که سالها پیش در روزنامه اعتمادملی آن را خوانده بودم. عبدی نوشته بود: برای اجرای یک سیاست یا اصلاح آن به چیزی بیش از دانش و آگاهی مرسوم و فردی نیازمندیم و تا وقتی که فاقد آگاهی جمعی در یک موضوع خاص باشیم و باور عمومی و نیروی حمایتکننده از این باور عمومی در آن زمینه حاصل نشود، امکان آنکه آگاهی و دانش مرسوم و معمول منشأ اثری باشد کم است.
همه میدانند سیگار مضر است، اما این صرفا یک دانش معمول از آثار کشیدن سیگار است و فقط وقتی میتوان شاهد کاهش مصرف آن بود که این دانش به باوری اجتماعی تبدیل شود. این باور از خلال کنش اجتماعی و جمعی حاصل میشود و خود نیز محرک چنین کنشی است و هنگامی که به باور جمعی تبدیل شد، آثار رفتاری خود را برجای میگذارد، در قانونگذاری، در واکنش در برابر فرد سیگاری، در هزینه سیگار و... خود را نشان خواهد داد. آگاهی جمعی از یکسو محصول کنش جمعی است، کنشی که کمابیش سازماندهی خاص خود را دارد و از سوی دیگر این آگاهی منشأ و موجد کنش جمعی نیز هست. بهعلاوه مجرای اطلاعرسانی خاص خود را دارد. همچنین ارتباط تنگاتنگی با منافع اجتماعی دارد.
اگر آموزش و دانش و آگاهی معمول و فردی از خلال کلاس درس و کتاب منتقل میشود، مجرای انتقال آگاهی جمعی عمدتا از طریق رسانههای جمعی است، اگر رسانههای جمعی قادر به انتقال و تولید این نوع از آگاهی نباشند، چندان تاثیری در حیات سیاسی و اجتماعی نخواهند داشت. مطبوعات کنونی ما از این حیث دچار ضعف هستند. در این مطبوعات انواع آگاهیها و اطلاعات وجود دارد، ولی کمتر مطلبی است که ارایه آن بهگونهای باشد که موجب آگاهی جمعی در آن زمینه شود. آزادی بیان یکی از شروط وجود آزادی در جامعه است، ولی آنچه که معرف بهتری برای وجود آزادی در یک جامعه است، امکان نشر و بسط آگاهی اجتماعی است.