| ایرج اسلامی | روزنامهنگار |
میگویند گفته بودیم که اشکال دارد و نباید بپرد. میگویند گفته بودیم که ساخت هواپیما در ایران توجیه اقتصادی و علمی ندارد. این ماجرا که برای استفاده از این هواپیما به ایرلاینها فشار وارد شده اما تقریبا هیچکدام زیر بار نرفتهاند و نهایتا یک ایرلاین برای استفاده از آن تأسیس شده را هم میگویند. چیزهای دیگری هم میگویند که مایه شگفتی است. حتی اینکه قطعات و دانش ساخت هم بهطور کامل از طرف اوکراینی منتقل نشده جزو اخباری است که اینطرف و آنطرف زمزمه میشود. ماجرای تحریم و اینحرفها هم زیاد گوش شنوایی ندارد. اینطور نبوده که از اساس پرنده خوبی باشد و به علت کمبود قطعات شامل تحریم، سقوط کرده باشد. حالا همه، این حرفها را میگویند و هزار حرف دیگر را. منتقل میشوم به داستانهای دیگر. داستان افزودن چربی ناسالم در مواد لبنی، آنجا هم کارخانهای هست، مدیری هست، اداره بهداشتی هست، استانداردی هم هست. منتقل میشوم به داستان تولید و توزیع بنزین سرطانزا، به یاد میآورم ماجرای پارازیتهای مخابراتی را، برنج آرسنیکدار را و احساس ترس و ناامنی گلویم را میفشارد. کجا زندگی میکنیم و داریم با خودمان و خانوادهمان و آیندهمان چه میکنیم. در همه این موارد کسی بوده که امضا کرده و اجازه داده. فشار شاید بوده، نفع مالی شاید بوده و چیزهای دیگر. اما بههرحال یک ایرانی امضای آخر را انداخته و مجوز را صادر کرده است. این موارد تکرار که میشود به فکر ایرانیهایی میافتم که این امضاها را کردهاند. اسمشان مهم نیست. مهم این است باعث تلفات و بیماری و صدمه دیدن صدها و بلکه بیشتر از نفوس این مملکت شدهاند. ما چگونه ایرانیهایی هستیم؟ فرهنگ، مرام انسانی، نوعدوستی و تعهدی که از آن بسیار یاد میکنیم کجاست و اینهایی که نام بردم را خرج چه کردهایم؟