شماره ۵۴۱ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۷ فروردين
صفحه را ببند
ما فکر گریزیم

سیاوش جمادی  پژوهشگر و مترجم فلسفی و ادبی

ایمانوئل کانت، فیلسوف معروف آلمانی در مقاله معروف خود در باب روشنگری، می‌گوید: جرأت کن که بیندیشی؛ جرأت کن که بدانی. چرا کلمه «جرأت» و کلمه «اندیشیدن» را با هم به کار برده است؟ چنین چیزی برای خیلی‌ها در جامعه ما اصلا قابل فهم نیست. چراکه آنها، فکرکردن را یک چیز زائد می‌داند، چه برسد به آن‌که این مقوله، نیازمند جرأت است. برای این‌که جامعه ما نقاط اتکایی به میراث برده است و با اتکا به این میراث، دیگر خود را موظف به اندیشیدن نمی‌داند. نسل جدید هم البته، وضع چندان بهتری نسبت به نسل قدیم ندارد. این‌که نسل جدید از همه گذشته و از حال خود بریده و پشت کرده، به معنای تفکر نیست. مادامی که ما فکر نکنیم، همان منش گذشته‌مان را تکرار خواهیم کرد؛ تنها لباس آن را عوض کرده‌ایم. آرتور شوپنهاور، فیلسوف آلمانی، معتقد است که مطالعه‌کردن، تفکر نیست. این دو با یکدیگر متفاوتند. شما باید مجالی برای اندیشیدن به کتابی که خوانده‌اید، به خود بدهید و لزوما مطالعه زیاد، انسان را متفکر نمی‌کند.
من آنچنان که پیشتر گفته‌ام، با کلام آقای ملکیان مبنی‌بر این‌که منجی انسان‌ها، فلسفه‌ورزی یا اندیشیدن است، همدردی کرده‌ام. اگرچه برای من خیلی واضح نیست که منظور ایشان از فلسفه‌ورزی چه است. این‌که بگویم اندیشیدن، تنها منجی انسان‌ها، نه فقط در ایران که در همه جهان است. در سراسر دنیا، گفت‌وگوی اندیشمندانه و متفکرانه انسان‌ها است که شاید بتواند مشکلات انسان‌ها را که در اثر آزمندی و حرص اقتصادی، چه به صورت بازار آزاد و چه به صورت سرمایه‌داری رانتیر و غارتگرانه، به‌وجود آمده را مرتفع کند. همه این مشکلات تا زمانی که اجتماع و جامعه، نیندیشد، قدرت پیدا نمی‌کند. زمانی «کارل مارکس» در تز یازدهم خود گفت «تاکنون فیلسوفان، به‌گونه‌های مختلف جهان را تفسیر کرده‌اند؛ اینک وقت تغییر جهان است». اما من برعکس، گمان می‌کنم که امروز، وقت تفسیر جهان است؛ زمان تفکر و اندیشه است. این به معنای واگذاشتن فعالیت و کنش‌های مدنی نیست. هر چیزی جای خود را دارد. مگر «سارتر»، یا «میشل فوکو» نبودند که در عین حال که ژرف‌ترین کتاب‌ها را می‌نوشتند و تحقیقات و پژوهش‌های متفکرانه و اندیشمندانه‌ای داشتند، اما در هر اعتراضی، در صف اول بودند. این دو با یکدیگر منافاتی ندارند. ما اساسا فکر گریز هستیم و هر چیزی را بهانه و دستاویزی برای گریز از اندیشه قرار می‌دهیم و در این زمان است که فکر، به ضدفکر - که در ظاهر، خود را فکر نشان می‌دهد، اما در باطن، متناقض آن است- بدل می‌شود و آنگاه چیزی جز خرابی و ویرانی از خود برجای نمی‌گذارد.


تعداد بازدید :  158