لطفالله آجدانی مورخ و مدرس دانشگاه
میان اصلاح تدریجی جامعه با ضرورت نقد از یک سو و نقدپذیری از سوی دیگر، پیوند تنگاتنگ و نسبت معناداری وجود دارد. نقد در مفهوم سره از ناسره بازشناختن و صحیح و سقیم را از یکدیگر تمیز دادن، نخستین گام برای اصلاح امور و نقدپذیری به مفهوم نزدیک شدن به سره و اجتناب از ناسره برای تصحیح امور، دومین گام در مسیر اصلاحات است. نسبت میان نقد با نقدپذیری، نسبت وجود چراغ در فراسوی راه با وجود ظرفیت استفاده از چراغ است. هم نقد و هم نقدپذیری ظرفیتی و فرصتی برای اصلاحپذیری تدریجی در یک جامعه است. اما آنچه مهم است بسترسازی و الزامات تحقق نقد و نقدپذیری به مثابه دو ضرورت مکمل یکدیگر در جامعه است.
نقد و نقدپذیری بیش و پیش از آنکه یک گفتمان باشد، یک فرهنگ است. گفتمان نقد و نقدپذیری آن گاه و آن جایی که تبدیل به یک فرهنگ نشده باشد، قادر به اثربخشی و کارآمدی در راه اصلاح جامعه نخواهد بود. جدای از الزامات و آداب نقد، که در جامعه ما هنوز به درستی و با فراست و فراگیر و عمیق شناخته نشده است و بدان پایبندی چندانی دیده نمیشود، به نظر میرسد فرهنگ نقدپذیری نیز هنوز جایگاه بایسته و شایستهای را به دست نیاورده است.
نمیتوان این واقعیت را انکار کرد و از برابر آن گریخت که نقدپذیری مبتنی بر فرهنگ تمکین به امکان نقص و خطا در افکار و اعمال آدمی و تلاش برای اصلاح در آن اندیشهها و رفتارها است. آنگاه و آن جایی که بر این اندیشه و باور باشیم که کمال یافتهایم و در نسبت با دیگر آدمیان و دیگر اندیشهها و رفتارها، بر کرسی و مسند کمال نشستهایم، لاجرم راه را بر هرگونه واقعاندیشی در پذیرش امکان خطا و تلاش برای شرایط سلب خطا و شرایط ایجاب اصلاح مسدود کردهایم.
جامعه، برای اصلاحپذیری تدریجی نیازمند نقد و نقدپذیری است. اما تحقق این نیاز مستلزم ایجاد بستر و شرایط امکان مناسب برای نقد و نقدپذیری است. آزادی و امنیت قلم و بیان برای نقد در چارچوب قانون و حقوق مدنی از یکسو و ایجاد و ارتقاء و اعتلای فرهنگ نقدپذیری از سوی دیگر، ازجمله الزاماتی است که نمیتوان آنها را نادیده گرفت. ایجاد چنین بستر و شرایطی محتاج حاکمیت فضای دیالوگ به جای مونولوگ است. نیازمند فضای مناسب برای افزایش آستانه و ظرفیت عقاید و آرای مختلف و مخالف است. دیکتاتوری و استبداد اندیشه و باورهای جزمی و آلوده به مطلقاندیشی و افراطیگری و انحصارطلبی، با ضرورت تحقق فضای سالم و کارآمد نقد و نقدپذیری برای اصلاح تدریجی جامعه راست نمیآید.
به استناد تجربیات تاریخی، آنگاه و آن جایی که یک جامعه و ازجمله جامعه ایرانی، در نتیجه تصلب اندیشه و ارتجاع و استبداد آرا، مجالی برای اندیشیدن و گفتن و نوشتن در فضای آزاد و امن و مبتنیبر عقلانیت و اعتدال را به دست نداده باشد، از اصلاح کژتابیها در افکار و رفتارهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دور مانده است. دامنه نقد و نقدپذیری را نمیتوان و نباید به افقهای کوتاه محدود و محصور کرد. برای تحقق بستر مناسبتر جهت اصلاحات تدریجی در جامعه باید افقهای نقد و نقدپذیری را بلندتر تعریف کنیم تا مجالی برای تنفس در هوای نزدیکتر شدن به کمال از رهگذر آسیبشناسی وضع موجود داشته باشیم.
نقدپذیری در هر حوزه و سطحی، نیازمند شجاعت و شهامت است. این شجاعت را باید از راههای گوناگونی چون آموزش و تمرین، تبدیل به یک باور و فرهنگ در جامعه کرد. در پرتو چنین فرهنگی است که میتوان با اثر بخشی نقد و افزایش نقدپذیری در جامعه، راه اصلاح تدریجی در جامعه را تسهیل و تسریع کرد. به یاد داشته باشیم که حکومتها، فرهنگها و تمدنهایی که خواستند و توانستند با افزایش ظرفیت تحمل نقد، خود را اصلاح کنند، بر ماندگاری و پیشرفت خود در تاریخ و جوامع بشری افزودند.