سعید اصغرزاده
ديشب سرانجام خود را مجاب كردم كه «درحاشيه» را ببينم. ميخواستم ببينم اين اولين كار مديري كه كپي از روي هيچ برنامه خارجي نيست، چگونه است كه داد دلسوزان را درآورده و بالعكس برخي را خانهنشين كرده تا دهانشان را تا بناگوش براي آن باز كنند و به سيماي ملي دست مريزاد بگويند. ديدم كه گاهي آدم برخلاف ذوق و سليقهاش بايد داوطلب بشود و بنشيند پاي تلويزيون تا بفهمد به خورد ملت چه ميدهند و چگونه پول پارو ميكنند. همهاش كه نميشود آدم برود كتاب بخواند و موسيقي گوش كند و فيلمهاي ارزشي و هنري ببيند. اينكه آدم داوطلب بشود كه وقتش را هم گاهي تلف كند، خود مقدمهاي است بر آسيبشناسي رسانه، تا بتواند دليلي بيابد بر آغاز دوره استيلاي ماهواره بر خانههاي ايراني.
«جاناتان سوییفت» ايرلندي (همان نويسنده گاليور) میگوید: طنز نوعی آیینه است که نظارهگران، عموما چهره هرکس بهجز خود را در آن تماشا میکنند و به همین دلیل است که در جهان اینگونه از آن استقبال میشود و کمتر کسی آن را برخورنده مییابد. او طنز را نوعی پاسدار اخلاقی میداند که نیکوکاران را که در برابر پلیدان درماندهاند، آرام میکند و میکوشد نیکسیرتان را در راه راست نگهدارد، اما خیلی بهندرت میتواند بدکرداران را بهراهراست هدایت کند.
«جان درایدن» در مقاله «هنر طنز» ظرافت طنز را به جداکردن سر از بدن با حرکت تند و سریع شمشیر تشبیه میکند، طوریکه دوباره در جای خود قرار میگیرد.
اما بهنظر ميرسد آقاي سرافراز شمشير را كشيدهاند ولي بهجاي طنز از چهار يا سه يا دو يا يك عنوان ديگر استفاده كردهاند (عجله نكنيد پنج عنوان را در ذيل مينويسم، ميتوانيد يكي را انتخاب كنيد)، حتما كه نبايد صداوسيما را ارتقا داد، گاهي تنزل هم بد نيست. اشكال جامعه پزشكي و وكلا هم در اين است كه فكر ميكنند، مجموعه درحاشيه طنز است. نه! طنز نيست جانم!
پنج اصطلاح هجو، هزل، فکاهه، لطیفه و طنز را به عبارت امروز اینگونه میتوان تعریف كرد:
هجو: در لغت به معنای نکوهیدن، تمسخرگرفتن عیبها، کسی را به شعر دشنامدادن، فحش، سخن بیهوده و پوچ است. در اصطلاح عبارت است از تمسخر گرفتن عیبها و نقصها بهمنظور تحقیر و تنبیه از روی غرض شخصی، گاهی به سر حد دشنامگویی نیز میانجامد. هجو ضدمدح است.
هزل: به معنی سخن بیهوده، مسخرگی و لودگی، شوخی و ظرافتکردن با دیگران است و در اصطلاح، شوخی رکیک بهمنظور تفریح و نشاط در سطحی محدود و خصوصی. هزل ضدجد است گاهی هزل، نوشتن و گفتن سخنانی است که معمولا شرمآور است...
فکاهه: اگر هزل بهدور از زشتگویی بیان شود و تنها هدفش خنداندن مخاطب باشد، به فکاهه بدل میشود. فکاهه، صورت تکاملیافته و عمیق هزل است که از جنبه شخصی درآمده و مخاطبعام یافته و به همین دلیل است که در همهجا قابلاستفاده است. برخی فکاهه را معادل «مزاح» بهکار بردهاند.
لطیفه: به معنای گفتاری نغز، مطلبی باریک و نیکو، شوخی، بذله. در اصطلاح ادبی، لطیفه، روایت طیبتآمیز داستانوار کوتاهی است که بر پیوند حلقههای واقعی و تصادفی استوار است و پایانبندی آن، توأم با اوج کمال و غافلگیری است. لطیفه رایجترین و عامیانهترین اشکال شوخطبعی است که بهرغم سادگی و کوتاهی و همهگیر بودن، پر از رمز و راز و جلوهگاه اندیشه و فرهنگ ملتهاست و سازندگان آن، اغلب از میان مردم گمنام برخاستهاند.
طنز: در لغت به معنای مسخرهکردن، طعنهزدن، سرزنشکردن، بر کسی خندیدن، سخن به رموز گفتن، به استهزا از کسی سخن گفتن و نازکردن آمده است. در اصطلاح عبارت است از به تمسخرگرفتن عیبها و نقصها بهمنظور تحقیر و تنبیه از روی غرض اجتماعی و آن صورت تکامل یافته هجو است.
بله اين سريال كه من ديدم، هجو بود. هزل بود. حتي فكاهه و لطيفه هم نبود. طنز نبود كه غرضورزانه بود. بيمايهشدن نويسندگان، بيخلاقيتشدن مديري، بيتكلفشدن بازيگران و فيالبداههشدنشان در شبنشيني باشكوه آقاي سرافراز، بوي بدي را به مشامم ميرساند. انگار مفاهيم را ميخواهند واژگونه كنند. براي مديري تاسف ميخورم كه فكر ميكند با عبور از اين خاكريز، نامش در يادها خواهد ماند. برادران سيما بدانند براي بناي اين خاكريز و صيانت از نظام اخلاقي جامعه، شهدا داده شده و خوندلها خورده شده. كاش يكي داوطلب شود و به مديري بگويد: اين خاكريز، خاكريز خودي است برادر مهران. آنكه تو را به جلو هل ميدهد، خودي نيست، تو اولين قرباني اين مصلحتانديشي رسانهاي نيستي! مشكل ما در اين است كه رسانه بهجاي توزيع قدرت انتخاب بين موارد خوب، مصلحتانديشي مقتدرانه بين موارد بد ميكند...