شهروند| گونترگراس روز گذشته مُرد؛ «جالبترین و تطبیقپذیرترین دایناسور» دنیا. مردی که دوسال پیش با کنار زدن پاپ بندیکت شانزدهم، برترین روشنفکر دهه گذشته آلمان شد و جوایز بوشنر،
توماس مان، پرنس آستوریاس و دکترای افتخاری دانشگاه آزاد برلین را داشت؛ مُرد. او البته پیش از این از دنیای نویسندگی خداحافظی کرده بود.
او البته نویسندهای بود که در این سالها مواضع صریحش، همواره از نگرانی عمیقی خبر میداد که درگیرِ آن بود؛ او از بروزِ جنگی جهانی میهراسید و در این میان اصلیترین دشمنِ صلح بشری را «اسراییل» میدانست. او خودش در شعرِ بلندی در اینخصوص به این مسأله صحه گذاشت و گفته بود:
« چرا خاموش بمانم.» او در این شعر از اسراییل به خاطر اتخاذ سیاستهای جنگافروزانه علیه ایران به شدت انتقاد کرده و متذکر شده بود که «اسرائیل اتمی برای صلح جهانی، که خود صلحی است شکننده، خطرناک است.»
چاپ این شعر در سه روزنامه نیویورک تایمز، ریپابلیکا و دویچه سایتونگ باعث شد تا مقامات اسراییلی، ورود این شاعر آلمانی را به سرزمینهای اشغالی ممنوع اعلام کردند. گراس همچنین در مجموعه شعر خود، «فانی»، جاسوس هستهای اسراییل را یک قهرمان خواند. بنیامین نتانیاهو که از این شعر بهشدت عصبانی شده بود، به همین مسأله اکتفا نکرد و اطلاعیهای خشمآلود نیز در این زمینه منتشر کرد. این اما تنها مواضع بحثبرانگیزی نبود که او در این سالها اتخاذ کرده بود، درسال ۱۹۹۰ با اتحاد آلمان غربی و آلمان شرقی بهشدت مخالفت کرد. تصمیم او البته یک دلیل داشت. او را بیشتر بهعنوان یک چپگرای افراطی میشناختند و البته خیلیها هم معتقد بودند آرای سیاسیاش بین مردم دودستگی ایجاد میکرد. او که ازسال 1961 خود را وقف حزب سوسیال دموکرات کرد یکی از افرادی بود که «ویلی برنت» را در کمپین انتخاباتی سال 1969 حمایت کرد. با اینکه گراس پس از چندسال فعالیتهای سیاسیاش را کاهش داد، همیشه نگاهی انتقادآمیز و موشکافانه نسبت به مسائل سیاسی کشورش و حتی جهان داشت. شهرت بینالمللی او نیز به پررنگتر شدن اظهارات سیاسیاش در رسانهها کمک میکرد. درسال ۲۰۰۶ تأیید کرد که در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم در یکی از واحدهای نیروی اس اس خدمت کرده است. هر چند پس از جنگ از منتقدان اصلی حکومت نازیها بود و طبل حلبی را با همین مضمون درسال ۱۹۵۹ منتشر کرد. او مدتی قبل به استفاده از اینترنت برای بلوکه کردن سیستم اقتصادی جنگافروزی و شرایط غیرقابل درکی که در کشورهایی مثل اوکراین و سوریه همچون جنگهای کلاسیک در جریان است، اشاره کرده بود: «خوشبین نیستم توافق امضاشده در مینسک برای پایان گرفتن درگیریها بین دولت اوکراین و شورشگران روس در شرق اوکراین چارهساز باشد. فکر نمیکنم این مسأله به صلح ختم شود، چون برداشت من این است که نه اوکراین و نه روسیه، کنترل کاملی روی عملکرد نیروهای خود در این منطقه ندارند.»
حالا اما سخنگوی انتشارات اشتایدل گفته که این نویسنده در بیمارستانی در لوبک، در شمال آلمان درگذشت، نویسنده بزرگی که آثاری چون طبل حلبی، موش و گربه و سالهای سگی را نوشت و توانسته بود در آخرینسال هزاره دوم، نوبل ادبیات را نیز دریافت کند. او همچنین در رمان اتوبیوگرافیک «پوست کندن پیاز» که درسال ۲۰۰۶ منتشر شد، از تجربهای تاریک در گذشته خود پرده برداشته است. او در کتاب یادشده فاش میکند که در آخرین ماههای جنگ جهانی دوم عضو «یگان ویژه جوانان هیتلری» در نیروی «اس اس» بوده است؛ اما نوشت که در آن زمان تنها ۱۷سال داشته و حتی یک گلوله شلیک نکرده است. منتقدان گراس از او خرده گرفتند که سالهای طولانی درباره گذشته تاریک خود سکوت کرده است.
گونتر گراس زندگیای مملو از فراز و فرود داشت. او در خانواده تقریبا سطح پایینی از پدری خواروبارفروش در شهر دانتسیگ کنونی به دنیا آمد. مشتریان مغازه پدرش آنقدر فقیر بودند که نمیتوانستند قرضهایشان را بدهند. خانواده کاتولیک گراس در آپارتمانی بسیار کوچک زندگی میکردند. زندگینامهنویس گراس در کتاب خود دوران کودکی او را به نقل از وی، «فضایی بین روحالقدس و هیتلر» توصیف کرده است. گراس
17 ساله بود که جنگ جهانی دوم درگرفت. او به عضویت حزب نازی درآمد اما دههها طول کشید تا توانست تجربیاتش را در این زمینه فاش کند. صحبت کردن درباره فعالیت او بهعنوان یکی از اعضای حزب نازی به لکه ننگی در زندگیاش تبدیل شد. سال 2006 بود که گونتر گراس مجبور شد اعتراف کند در جریان جنگ جهانی دوم کاملا هم بیگناه نبوده است. گرچه او تنها یک نوجوان بود، به عضویت حزب نازی درآمده بود. «پوست کندن پیاز» کتابی بود که او در آن از تجربه حضور در حزب نازی نوشت. انتشار این خبر باعث شد بسیاری او را انسانی مزور و دورو بدانند. کتاب «پوست کندن پیاز» افشاگری بزرگ گراس بود که او با آن، نگاه سنگین منتقدان و اهل ادبیات و سیاست را به جان خرید. گراس که به هنر علاقهمند بود، در رشته طراحی گرافیک و مجسمهسازی تحصیل کرد و عضو یک گروه جاز شد. او سفرهای زیادی در زندگی داشت، اما سرانجام درسال 1956 در پاریس آرام گرفت و به همراه همسر اولش زندگی معمولیای را در این کشور شروع کرد. در همین دوران بود که استعدادش بهعنوان یک نویسنده شکوفا شد.سروش حبیبی، کامران فانی و جاهد جهانشاهی ازجمله مترجمان ایرانی هستند که آثار او را ترجمه کردند.