مسعود رفیعی طالقانی دبیر گروه طرح نو
[email protected]
هرچند واقعه تعرض به دو نوجوان ایرانی در فرودگاه جده، آنچنان تلخ و انگیزاننده بود که به راه افتادن موجی از نفرت نسبت به اعراب در پی انتشار این خبر در میان ایرانیان طبیعی است، اما همین موج برخاسته در فضای واقعی و مجازی، در کنار هزار و یک ضرورت تحلیلیای که ایجاب کرده، ناظران را بر آن میدارد که باز بپرسند در ایران چه چیزهایی هست که مردم را به پرسش، پیگیری و پیشگیری وامیدارد؟!
مورد اخیر البته بحق جای اعتراض و واکنشهای بسیار دارد چرا که اعراب سعودی با دست زدن به یک عمل شنیع در سرزمینی که مسلمانان جهان آنجا را خاکی مقدس میشمارند، حرمت چندگانهای را به مسلخ پرسش کشیدهاند؛ دین و دیانت و قداست را! بنابراین شاید به راه افتادن موج نفرت در ایرانیانی که بنا بر اعلامهای رسمی، هرساله حدود یازدههزارمیلیارد تومان از سرمایههای ملی کشور را به عربستان میبرند تا حج بگذارند، طبیعی باشد بهویژه آنکه دیری است ایرانیان، عربستیزاند، همچنانکه اعراب، ایرانیستیز. با وجود این اما طبیعی بودن واکنشهای اخیر ایرانیان به مسأله عربستان، غیرطبیعی بودنهزار بیواکنشی و بیانگیزگی در بسیاری از موارد دیگر را مطرح کرده و توجیه نمیکند! شاید بهتر آن باشد که بگوییم ما درماندهایم از تحلیل چنین جامعهای.
جامعهای که گاه مردمانش چنان متفرقاند که به زور بتوان نام جامعه را بر آن نهاد و گاه چنان مجتمع، که فردیت افرد در آن بهطورکلی فراموش میشود! جامعهای که گاه شده نامآوران فرهنگیاش را جمعیتی کمتر از انگشتان دو دست به خاک سپردهاند و گاه شده که دههاهزار تن برای خاکسپاری خواننده نوپا و جوانی، در آن به خیابانها ریختهاند! جامعهای که مردان باستانیاش را رنگ تقدس میبخشد و معاصرانش را دستمایه جوک و استهزاء میکند! و دهها و صدها مثال دیگر که نمیتوان آنها را مطرح کرد. بر کسی پوشیده نیست که همین فقره عربستان هم در کنار دستمایه شدن برای اعتراض و نفرت، جانمایه هزاران جوک و استهزاء تازه نیز شده است.
بنابراین، این پرسش که در ایران چه چیزهایی هست که مردم را به پرسش، پیگیری و پیشگیری وامی دارد، پرسشی اساسی است و البته غیرقابل تحلیل. هنوز از یاد نبردهایم که سالها پیش یک فیلم غیراخلاقی منتسب به یک هنرپیشه زن چطور در خانههای ایرانیان دستبهدست میشد و همگان در کار شناسایی آن هنرپیشه بودند! نیز همین سال قبل را به یاد میآوریم، وقتی یک فیلم خصوصی از اتاق جراحی بیمارستانی در شیراز، روزها دستمایه خنده و شوخی در جامعه ما یا شاید بهتر باشد بگوییم دستمایه خنده و شوخی جامعه ما شده بود. اینها و صدها مثال دیگر، پایه و مایه این نگرشاند که جامعهای عجیب و با استانداردهای دوگانه داریم. اگر بحث بر سر به راه افتادن کمپینهای واقعی و مجازی در حمایت یا اعتراض به این و آن باشد، ایرانیان باید روزی یک کمپین و تجمع به راه بیندازند چرا که بحق سوژه و دستمایه برای چنین کاری بسیار زیاد است، اما میدانیم که ایرانیان از کنار بسیاری از مسائل مهم و عدیده به آسانی میگذرند. برای نمونه در آخرین ماههای سال گذشته گرد و غبار هولناکی که در خوزستان به راه افتاد و جان هزاران تن را به خطر انداخت، دستمایه هیچ اعتراض مدنی مجازی و واقعی نشد حال آنکه میدانستیم علت انسانی دارد و دولتمردان پیشین ایران، مقصران اصلی چنان فاجعهای بودهاند. همینطور مرگ هولناک صدها تن از هموطنانمان در سوانح جادهای و هوایی، هرگز دستمایه به راه افتادن کمپینهای مدنی نشده است درحالیکه میدانیم با چه فجایعی در این زمینه دست در گریبانیم و روزانه و سالانه چندهزار نفر جان خود را بهخاطر اشتباهات فاحش این و آن از دست میدهند!
ما در ایران دچار نوعی خطرناک از فقر تحلیلی مردمانیم و همین امر مردمان ما را غیرقابل پیشبینی کرده است. آفت هولناک ما این است که مردمانی غیرقابل پیشبینی هستیم و همین غیرقابل پیشبینی بودن از ما جامعهای غیرقابل توسعه یا دستکم آسیبپذیر ساخته است.