فرزانه رسانه کارشناسارشد روانشناسی
آیا تا بهحال به مشکلی برخوردهاید که با وجود تلاش برای حل آن به نتیجه مطلوب نرسیده و سپس سعی کنید که زندگیتان را با وجود آن مشکل خاص ادامه داده یا اینکه آن را به همان شکل رها کنید؟ فکر میکنید اگر فرد دیگری به جای شما بود چطور از پس این مشکل برمیآمد؟ آیا او هم، راه شما را انتخاب میکرد؟ تاکنون به راهحلهایی که دیگران برای مشکلاتشان برمیگزینند دقت کردهاید؟ آیا برایتان پیش آمده که شما هم از راهحلهای آنها برای مشکلاتتان استفاده کرده باشید؟ در یک جمع چطور؟ آیا از تصمیمات یک جمع که در آن حضور داشتهاید شما نیز اطاعت کرده و با آنها همراه شدهاید؟
گاهی اوقات افراد بهدلایل مختلفی از قبیل رودربایستی داشتن، خجالتکشیدن، حفظکردن محبوبیت خود نزد دیگران، عدمقاطعیت، مسئولیتگریزی یا به زبان روانشناسیاجتماعی، فشار جمعی، با وجود اختلافنظر با سایرین، از دستورات افراد دیگر یا مقامات بالاتر تبعیت میکنند و با تصمیماتی که یک جمع اتخاذ کرده همراه شده و همرنگی نشان میدهند. یعنی تحتفشارهای خیالی یا واقعی، باورها و عقاید خود را تغییر داده و طبق نظر جمعی که در آن حضور دارند، عمل و رفتار میکنند. حتما با خود فکر میکنید خب اشکال آن چیست؟ در برخی موارد این همرنگی نشاندادنها و اطاعت کورکورانه و بدون فکر افراد در هر موردی و جایگاهی که باشد میتواند آسیبهای بسیاری برای سایر افراد در پی داشته باشد که ازجمله این آسیبها، خطرات جانی و مرگبار برای دیگران است. تصور کنید مسئولان ذیربط یک کارخانه بیسکویتسازی، از دستور مافوق خود مبنیبر نیاز نبودن به بررسی ترکیبات مواد شیمیایی اطاعت کرده و این کار را انجام ندهند، سپس این بیسکویتها روانه بازار شده و بهدست مصرفکنندگان برسد، در آن صورت چه اتفاقی خواهد افتاد؟ بهطور قطع با مصرف این بیسکویتها جان افراد زیادی بهخطر میافتد.
درواقع اگر افراد در هر مقام و منصبی تنها برای پیشبرد کارها و سلب مسئولیت از خود از تصمیمات دیگران تبعیت و پیروی کنند، مشکلات و پیامدهای ناخوشایند بسیاری دامنگیر افراد جامعه خواهد بود. درحقیقت در صورتیکه افراد پیش از انجام هرکاری به دیگران فکر کنند و خود را بهعنوان فردی در نظر بگیرند که رفتارها و تصمیماتشان بر دیگران تاثیرگذار است و مسئولیت تصمیمات برعهده آنها هم هست، در آن صورت دیگر اطاعت کورکورانه معنیدار نخواهد بود.
برای بررسی بیشتر در باب این موضوع یعنی اطاعت بیچون و چرا از دستورات دیگران، باز هم باید به بستری بازگردیم که زمینهساز ایجاد اینگونه مشکلات است، یعنی خانواده. باید این نکته را یادآور شویم که جامعه از فرد فرد اعضای آن تشکیل شده است. نحوه رشد و پرورش هر فردی در جامعه موضوع بسیار مهمی است که هرچقدر درمورد آن مطلب بنویسیم و صحبت کنیم، تنها قطرهای از دریاست. اگر بخواهیم به ریشه این موضوع بازگردیم که چگونه یک فرد در جامعه به دلیل فشارهای گروهی از تصمیمات افراد خاصی پیروی میکند باید به شیوه تربیتی سختگیرانه در خانواده اشاره کنیم. در این شیوه فرزندپروری متاسفانه با اِعمال قدرت والدین و دستورات آنها به فرزندان روبهرو هستیم. والدین در این سبک تربیتی، فرزندان را وادار به گوش دادن به حرفهای خود میکنند. آنها میخواهند فرزندانی خوب و حرف گوشکن داشته باشند. در این شیوه تربیتی سختگیرانه که مستبدانه نیز نامیده میشود، اعتماد به نفس فرزندان به شدت آسیبدیده و حق اظهارنظر از آنها سلب میشود. در این صورت آنها نمیتوانند به حرفهای دیگران فکر کرده و آنها را در ذهن خود حلاجی کنند، خوب و بد همان است که والدین میگویند. ارزشهای آنها همان است که والدین به زور به آنها تحمیل کردهاند. تصور کنید یکی از فرزندانی که دستخوش این نوع شیوه تربیتی بوده است، اکنون بزرگ شده و وارد بازار کار میشود. در جایی که نیاز به تصمیمگیری دارد و باید قاطعیت به خرج دهد، هرچقدر هم که نظر جمعی که در آن حضور دارد یکسان و البته نادرست باشد اگر او نظری مخالف اما درست داشته باشد، به نظر شما آیا توان ابرازنظر خود را خواهد داشت؟ بهطور قطع چنین میشود که او بهناچار تحتفشار نظرات گروه قرار گرفته و رأی و عقیده آنها را میپذیرد. همانطور که اشاره شد، عدم قاطعیت نیز یکی دیگر از عواملی است که اطاعت کورکورانه را تقویت میکند. سنگبنای قاطعیت داشتن نیز در خانواده ریخته میشود. اگرچه قاطعیت در گفتار یا ابراز وجود از مهارتهای زندگی است و میتوان در هر زمان آن را تقویت کرد و گسترش داد، اما خانواده بهوسیله اجازه ابراز وجودکردن به فرزندان میتواند این مهارت را از کودکی به آنها آموزش دهد و آنها را برای استفاده از این مهارت مهم و حیاتی آماده سازد.
بنابراین بازهم بر اهمیت خانواده تأکید میکنیم و یادآور میشویم که خانواده کارخانه آدمسازی است، افراد در دامان خانواده پرورش مییابند و سپس بهعنوان افراد جامعه شناخته میشوند. جامعهای که هر یک از افراد آن با تصمیمات خود بر سایر افراد تأثیر گذارده و از آنها تأثیر میپذیرد.