طرحنو| رضا نامجو| بهمنماه سال گذشته براي مردم خوزستان به ماهي فراموش ناشدني تبديل شد. نفسها تنگ شد و در سينه ماند. گرد و غبار امان شهرهاي استان خوزستان را بريده بود. در آن روزها خبر اول بيشتر رسانهها همين گرد و غبارها بود كه مثل مهمانهاي ناخوانده آمده بودند و نمیرفتند. با اين وجود اما گذشت چند هفته كافي بود تا تبوتابها فروكش كند و مسائل ديگري جاي گرد و غبار خوزستان را در صدر رسانههاي مختلف بگيرد. با اين حال گرد و غبار هنوز آنجاست، در يك قدمي شُشها. فقط كمي آرام شده و مدتي بعد حتما دوباره رخنمايي ميكند. مسأله را كه بيشتر مورد توجه قرار دهيد متوجه ميشويد گرد و غبار اهواز از سالها پیش حضورشان در استان خوزستان را اعلام كرده بودند بنابراين چندان هم ناخوانده به خانه ميزبان نرفته بودند. با اين وجود نهتنها هشدارها از سوي كساني كه بايد جديشان ميگرفتند، مورد توجه نبود، بلكه حتي درموردش بحث چنداني هم به ميان نيامد. (البته قبل از آنكه ديگر كاري از دست هيچكس برنيايد!) گفتوگو با دكتر محمد فاضلي (جامعهشناسي كه سالها در جنوب كشور حضور داشته) پس از گذشت چند ماه از خوابيدن موجهاي خبري، تلاشي است براي حل يك مساله، نه پاككردن صورتمسالهاي كه درحقيقت پاكناشدني است. آخر چه بپذيريم چه نه، گرد و غبار بيخ گوش مردم خوزستان جا خوش كرده است. شرح اين گفتوگو را در ادامه مطلب بخوانيد:
بهنظر شما از چند وجه ميتوانيم بحران گرد و غبار در جنوب ايران را مورد توجه قرار دهيم؟
يك راه مواجهه با مسأله به اين صورت است كه تاثيرات آلودگي هوا و حضور ريزگردها را مورد بررسي قرار دهيم. ميشود تاثيرات موجود را به اين صورت مطرح كرد: كيفيت زندگي كاهش پيدا ميكند، نارضايتي بالا ميرود، ظرفيت يا پتانسیل مهاجرت نخبگان و بهطور كلي هركسي كه توانايي رفتن از استان را دارد افزايش پيدا ميكند، پزشكان، اساتيد دانشگاه و بهطور كلي همه گروههاي ديگري كه ميتوانند براي خودشان در ساير شهرهاي ايران زندگي بسازند، منطقه را ترك ميكنند، به اين ترتيب منطقه دچار نوعي از زوال انساني ميشود، بيماريها افزايش مييابد، در جايي كه به لحاظ زيستمحيطي امكان زندگي متخصص يا ماهر وجود نداشته باشد يا كيفيت زندگي پايين باشد، سرمايهگذار هم رغبتي به حضور ندارد بنابراين كاهش سرمايهگذاريها در اين مناطق قطعي است، احتمالا شركتهاي دولتي درمورد تامين نيروي انساني با مشكل مواجه ميشوند، بهطور كلي منطقه دچار يك دور زوال ميشود و چرخه رذيلت شكل ميگيرد به اين صورت كه وجود يك وضع بد، وضع بدتر را در پي دارد و زوال اتفاق ميافتد. اگر مهاجرت را ناگفته بگذاريم، تعطيلي پيدرپي مشاغل، فرسايش نيروي انساني را هم در پي خواهد داشت. به علاوه در سطح سياسي احتمالا نارضايتي از حاكميت افزايش مييابد و شكاف دولت- ملت بيشتر ميشود.
در اينكه امروز نيازمند يك كار جدي هستيم، شكي نيست. اما مفهومي كه بايد دربارهاش بيشتر كار كنيم در چه حوزهاي قابليت بحث دارد؟
5، 6 سال پيش در يكي از كلاسهايم گفتم، وضعيت نظام محيطزيست در ايران دارد بهسمتي ميرود كه ما نيازمند «جامعهشناسي سياسي محيطزيست» هستيم. به دو معنا اين تعبير را به كار بردم: يكي اينكه ما احتياج به تحليل نيروهاي سياسي داريم كه اين وضع را بر سر محيطزيست ميآورند و از سوي ديگر نيازمند تحليل نيروها و گروههاي سياسي داريم كه بعد از به وجود آمدن بحران زيستمحيطي شكل ميگيرند. بههرحال هنوز كه هنوز است كسي به هيچيك از اين دو وجه توجه نكرده است.
10 سال است از اين ماجرا ميگذرد. بهنظر شما چرا هنوز كه هنوز است به اين وضع توجه چنداني نميشود؟ يكي از هنرمندان خوزستاني در اينباره ميگفت، وقتي مسأله به اوج ميرسد عدهاي ميآيند حرفي ميزنند و بعد هم سكوت كامل برقرار ميشود. گويي حتي كساني كه وارد ميدان اظهارنظر ميشوند، برخوردي نمایشگونه با ماجرا دارند...
بهنظر ميرسد كسي به سرنوشت مردم خوزستان حساس نيست. حتي اگر هم اين جمله نادرست باشد، شرايط اينطور به نظر ميرسد. اما من ترجيح ميدهم در همان فضاي جامعهشناسي سياسي به مسأله بپردازم. به نظر من مسأله داراي دو قسمت اصلي است. يكي اينكه چه نيروهاي سياسي مشغول به عملي شدند كه خروجي آن بحران زيستمحيطي در خوزستان شد؟ وجه دوم اينكه وقتي محيطزيست تخريب شد چه پيامدهاي اجتماعي- سياسي را با خود بههمراه دارد؟
اما حقيقتا چه اتفاقي خوزستان را به اين روز انداخت؟ هراس من از آن است كه اين نكته مهم در گرد و غبار حاصل از بحران رسانهاي فراموش شود. تاريخ سياستپژوهي يعني سياستپژوهي تاريخي كه جامعه ما حافظهاش را ندارد، در اين بين چه نقشي ايفا ميكند؟ بايد ببينيم چه اتفاقي افتاد كه در 30سال گذشته از خاطرمان رفت به اين شيوه با محيطزيست برخورد كردن، پيامد خطرناكي دارد؟ من اسنادي دارم كه نشان ميدهد، قطعنامه محيطيزيستي سازمان ملل متحد(UNEP) درسال 2001 گزارشي منتشر كرد كه درواقع فاجعهاي محيطزيستي را در بينالنهرين پيشبيني كرده بود. در آنجا به صورت صريح و البته مستقيم پيدايش آنچه امروز در خوزستان با آن درگير هستيم پيشبيني شده بود. در اين گزارش علت موضوع را مورد بررسي قرار دادند و به چگونگي از بين رفتن تالابهاي بهرين و فرجام آن اشاره كرده است. سوال اينجاست كه اساسا كسي به اين گزارش اشاره كرد؟ جالب است بدانيد در تاريخ شنبه 20تيرماه سال 88 خلاصه و تحليلي از گزارش سازمان ملل در روزنامهاي تحتعنوان «زندگي» به چاپ رسيد. پس از انتشار «هاله تاريكي» (عنوان گزارش منتشر شده در روزنامه زندگي) با زير تيتر «بررسي فاجعه تالابهاي بينالنهرين و طوفانهاي گرد و غبار در ايران» (به قلم خانم مژگان جمشيدي)، درواقع پيش از 20 تير 88 همين نمايندههاي مجلس كه در بهمنماه سال گذشته اندر مقامات گرد و غبارهاي خوزستان داد سخن سر دادند، چه كاري براي محيطزيست انجام دادند. اساسا آيا كسي به فاجعه بينالنهرين پرداخته است؟ سوال مهمتر اين است كه از سازمان محيطزيست با بودجه 170 ميليارد تومان چه انتظاري ميتوان داشت؟ مجلس و جامعه كه تا اين اندازه از سازمان محيطزيست انتظارهاي آنچناني دارند آيا حاضرند بگويند بودجه سازمان محيطزيست هم اندازه دهها سازماني باشد كه خاصيت آنها اصلا معلوم نيست؟ من نميخواهم در اينجا از سازمانهايي حرف بزنم كه 50 برابر سازمان محيطزيست بودجه دارند و خاصيتشان هم معلوم نيست. با اين وجود در لحظه بحراني چه كسي به مقصرها اشاره كرد؟ در چه فرآيند سياسي و با چه سياستگذاري اين همه سد در حوزه كارون و كرخه ساخته شده است؟ آيا سدسازيهاي ما در كرخه ورودي هورالعظيم را كاهش نداده است؟ آيا نخلستانهاي جنوب ايران به واسطه همين سدسازيها ضربه نخورده است؟ هيچ تالابي در اين بين از بين نرفته؟ در دهه 90 ميلادي و دهه بعدي همه سازمانهاي بينالمللي مهم درمورد اين فاجعه حرف زدهاند. چرا تازه امروز خبردار شدهايم؟ آن چيزي كه امروز بايد درباره آن صحبت شود و رسانه بايد فضايش را فراهم كند، مسأله سياستپژوهي است. 3 دهه در شرايط بحران و 3 دهه در شرايط منجر به بحران صداي هيچكس درنيامد.
با اين وجود مسكنهايي هستند كه بشود رويشان حساب كرد؟
اين حرف بسيار تلخي است اما در برخي مواقع مسأله آن است كه شما حق نداريد در سياستگذاري و عمل، هر اشتباهي دلتان خواست انجام دهيد و بعد از آن كه بحران يا به عبارت بهتر فاجعه اتفاق افتاد، بگوييد حالا من بايد چه كار كنم؟! جاهايي هست كه ديگر هيچكاري از دست شما برنميآيد. در اين مواقع پرسشهايي از اين دست فقط عذاب وجدان شما را كمتر ميكند.
منظورم «چه بايد بكنيم؟» از زبان يك مسئول نيست. امروز مسأله، مسأله مردم است. مردم كه گناهي نكردهاند. تعطيليهايي كه گاه و بيگاه دارد اتفاق ميافتد در برخي بازههاي زماني عملا دارد شهر و استان را تعطيل ميكند! امروز آنجا دارد چه اتفاق ميافتد؟
مساله امروز زوال اجتماعي است. نيرويي كه ميتواند منطقه را ترك كند، قطعا اين كار را انجام خواهد داد. بخشي از مهاجرت خود گرد و غبار است. از سوي ديگر خشكي كه به وجود آمده، دليل پنهاني است كه جلوي كشاورزي را ميگيرد بنابراين كشاورز هم نميتواند كاري از پيش ببرد. از سوي ديگر سرمايهگذار به آن دليل منطقه را ترك ميكند كه امكان سرمايهگذاري وجود ندارد. در كوتاهمدت هيچكاري نميشود كرد.
آخرين يا شايد تنها كاري كه ميشد آن را انجام داد، تقسيم ماسك بين مردم بود. اين بحث درست مثل آن است كه يك نفر هواي خودش را نداشته باشد و به همين خاطر سرطان بگيرد. در ادامه بگويد من چه بايد بكنم؟ ميشود شيميدرماني كرد و تا حدودي جلوی پيشرفت سرطان را گرفت اما با امكانات موجود، انتهاي سرطان مرگ است!
تفاوت سرطان در مثال شما و بحران گرد و غبار آن است كه در مثال شما خود فرد مراقب نبوده اما در اينجا مردم احتمالا بيتقصير هستند...
البته. بهنظر من اقدامات محيطزيستي كوتاهمدت در سر جاي خودشان بايد انجام شوند اما بزرگترين و مهمترين كاري كه بايد در حوزه سياستگذاري انجامش دهيم، آن است كه اين پرونده را بهطور دقيق بررسي كنيم و ببينيم چه شد كه اين اتفاق افتاد؟ اين بزرگترين كاري است كه امروز از دست ما برميآيد. منتهی مسأله آن است كه جامعه ايران، جامعه پروندههاي تمامنشده است.
ما هيچ پروندهاي را تمام نميكنيم. به همين خاطر است كه تكليف هيچچيز مشخص نميشود. نه علتي، نه مقصري و نه هيچچيز ديگر. همهچيز در بسته باقي ميماند! بايد لااقل اين يكي را تا آخر برويم و نگذاريم هيچچيز سربسته باقي بماند. بهطور مثال، بايد اسم سد سازها با درجه تقصيرشان، نام پروژه و... معين شود. در اين پروژه بايد سهم وزارت كشاورزي مشخص شود. در اين مسأله بايد سهم وزارت نفت بهواسطه اكتشافاتي كه در هورالعظيم انجام داده نيز مشخص شود. در اين قضيه بايد سهم اشتباهات سازمان محيطزيست هم مشخص شود.
درست همانطور كه وقتي فاجعه فوكوشيا در ژاپن اتفاق افتاد و راكتور نشت كرد، ژاپنيها به دنبال دلايل بروز اين اتفاق گشتند. در لحظهاي كه يك منطقه آلوده شد، شما در كوتاهمدت چه كاري ميتوانيد انجام دهيد؟ نهايتا مردم را از منطقه بيرون ميبريد و سعي ميكنيد جلوي آلودگي را بگيريد. با اين وجود اتفاق افتاده و زمان به عقب برنميگردد. مهمترين كاري كه بايد انجام دهيد طرح پرسشي است كه بهدلايل فاجعه مربوط ميشود. اتفاقا ما در ايران اين كار را انجام نميدهيم.
ممكن است در بعد از طرح اين پرسش و در خلال بحثها راهحل هم پيدا شود اما حداقل محصول طرح اين پرسش، پيداكردن مقصران است. يافتن مقصران باعث ميشود حداقل در آينده شاهد بروز دوباره چنين بحرانهايي نباشيم. با اين وجود اما سابقه بحرانهاي رسانهاي ميگويد در اينجا هم بلواهايي بهپا ميشود، برخي افراد در پستهايشان جابهجا ميشوند و درنهايت مقصران اصلي سرجايشان هستند.
شما تا امروز ديديد وزارت نيرو موضع بگيرد و بگويد سهمش از اتفاق به وجود آمده چقدر است؟ بههرحال راهحل فقط يكچيز است: يافتن
مقصران واقعي.