سیدجواد میری جامعهشناس
وقتی سخن از گفتوگو و بهخصوص فرهنگ گفتوگو به میان میآید، یک پیشفرض را باید در نظر گرفت؛ آیا حقیقت مطلق در دست من است یا سایرین هم به اندازه من در آن سهیم هستند؟ واقعیت آن است که حقیقت نباید در دست گروه یا جناح خاص سیاسی، فرهنگی و حتی اجتماعی بماند و فضایی را ایجاد کند که تنها گفتمان گروهی مورد تأیید قرار گیرد. یک جامعه سالم برای رسیدن به حقیقت نیاز دارد دیگری را به رسمیت بشناسد. اما این بدان معنا نیست که حرف دیگران را تمام و کمال بپذیریم، بلکه بهاین معناست که من حق زیستن، بودن و شدن را در جامعه برای خود و دیگران قایل باشم. در این فضا میتوان امیدوار بود که به یک گفتمان تعاملی دست یابیم. زمانی که برای حل مسائل جمعی خودمان، در فرآیند داد و ستد وارد میشویم به دنبال حقایق مطلقی میگردیم تا آن را تفسیر کنیم. برای بیان این مطلب به مثالی اشاره میکنم؛ واژهای است که در ادبیات کهن بسیار از آن استفاده شده اما کمتر کسی به معنای تاریخی آن توجه کرده است؛ آن کلمه مهربانی است. اگر بخواهیم این کلمه را واکاوی کنیم، باید به کلمه مهر در زبان فارسی قدیم، اوستا و حتی دورتر از آن به سانسکریت بازگردیم. این کلمه از الهه میترا که خدای محبت، عهد و پیمان است، اقتباس شده است. حتی پسوند بان بهعنوان نگهبان، نگهدارنده و متولی مهر به برگزیدگان آن داده شده است. در این حال، حقیقتی که از زبان این متولیان بیان شد، باید توسط دیگران که در مرتبه آنان نبودند، پذیرفته میشد. براساس سلسله مراتب طبقاتی، برتری اجتماعی از آن کسانی بود که در رأس این مراتب قرار داشتند. بهگونهای که تفسیرها و تحلیلها به نوعی فرمان و لازمالاجرا بود. در این فضا دیگر گفت وگو و دیالوگ جایگاهی نداشت. در عصر حاضر اما حقیقت به مفهومی تکثرگرایانه تبدیل شده است. در دنیای پسامدرن، طبیعت حقیقت، ماهیت تکثرگرایانهای دارد و در چنین فضایی دیگر گروهها و اقشار خاص نمیتوانند، مفسران و تحلیلگران بیمنازعه باشند. در جامعه امروزی زندگی مسالمتآمیز را تنها با گفتوگو میتوان رقم زد. در عصر پسامدرن بهدلیل گرفتاریهای مختلفی که جوامع با آن دست به گریبان هستند تعامل و گفتوگو به حاشیه رفته است و بسیاری از دولتها به آن توجهی نمیکنند. زیرا توجه به نظرات و عقاید دیگران در یک فضای تعاملی برای آنها بار مسئولیتی بسیار سنگینی را به دنبال خواهد داشت و معمولا از آن طفره میروند. برخی سعی میکنند، حقایق موجود را به گونهای دیگر و با توجه به مطامع و مصالح خود تعریف کنند، تا دیگران نتوانند نسبت به آن نظری مخالف داشته باشند. معمولا زبان انتقاد در این جوامع نیاز به بازبینی اساسی دارد. از نظر امانوئل کانت؛ نقد و نقادی به گفتوگوهای فلسفی باز میگردد که میخواهد حقایق را با مفاهیم متفاوتی بازگو کند. با نگاهی بهنظر این فیلسوف میتوان به موضوع گفتوگو و زبان انتقاد توجهی ویژه داشت. اکنون دیدگاه انتقادی در جوامع مختلف بسیار متفاوت شده است بهطوری که به مسائل عقلایی و نظری بیش از پیش بها داده میشود. تا زمانیکه برای دیگران این حق را قایل نباشیم که آنها هم همانند ما میتوانند، نظراتی خلاف نظر ما داشته باشند، هیچگاه حقیقت گفتمان و بهخصوص زبان انتقاد آشکار نخواهد شد. در عرصه عمومی، وقتی صحبت از انتقاد است؛ باید تمامی مرزهای فلسفی، اجتماعی، سیاسی و فکری امکان بیان عقاید و نظرات را در نظر گرفت. در غیر اینصورت فضای خفقان، جولانی برای رشد و تبلور فکر و اندیشههای متفاوت را نخواهد داد. این حق افراد یک جامعه است تا به بیان عقاید و باورهای خود در فضای جمعی بپردازند. مطمئنا مسیر رشد فرهنگ گفت وگو باید در یک داد و ستد تعاملی هموار شود. زمانی میتوانیم زبان واقعی انتقاد را توسعه دهیم که بازتعریفی از خود و دیگران برای بیان عقاید و نظرات در جامعه شنوا فراهم کنیم. در صورتی که تعاملات و تفسیرهای ما از زندگی جمعی به سمت ارتباطات سازنده اجتماعی حرکت کند، میتوان باز شدن دریچههای رشد و تبلور دیدگاهها را در جامعه کنونی مشاهده کرد، تا افق زندگی سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و حتی فرهنگی ما به سوی عدالت و پویایی پیش رود. در ایران مهمترین ابزاری که میتواند حس باهم بودن را به نگاه جمعی بدل سازد، رسانهها هستند. رسانههای جمعی میتوانند، فضایی را برای تبادلات افکار و اندیشهها در یک محیط بیطرفانه فراهم سازند. زمانی که سرنوشت جمعی ما به همگرایی با یکدیگر ختم میشود، باید زبان خود را به سمت قرائت یکسانی از مسائل اجتماعی، فرهنگی و سیاسی موجود تغییر دهیم. اجازه شنیدن صداهای دیگران باید داده شود، جامعهای میتواند به نظرات یکسان نزدیک شود که امکان شنیدن چند صدایی در آن فراهم شود.