دو گفتار درباره رمان اجتماعی
| محمد میرقاسمی |
یک:
وقتی از «رمان اجتماعی» حرف میزنیم، بهطور مشخص درونمایه و مضمون یک رمان را در نظر گرفتهایم و از آنجا که اکثریت قاطع رمانها در فضایی خصوصی یا عمومی از یک جامعه کوچک یا گسترده روایت میشوند، سخت میتوان رمانی را یافت که رگههایی از توجه، کنش، نمایش، نقد یا واکنش به اجتماع در روحش نباشد. به یک اعتبار، تمام رمانها اجتماعیاند. اما به کار بردن این تعبیر برای تمام رمانها غلط و گمراهکننده است. چراکه روح غالب و مقصود نویسنده، آن عنصری است که میتواند به دستهبندی اثر به لحاظ مضمون (و نه ژانر) منجر شود. «رمان اجتماعی» درواقع اثری است که با دغدغه پرداختن به جامعه ( و نه فرد) نوشته میشود. درست نقطه مقابل آنچه در ادبیات 12،10 سال اخیر و بهخصوص دهه 80 ایران نوشته و خوانده شد. چرخهای که در این بازه در ایران با اقبال و فروش نسبی همراه بود، دو شاخه داشت. شاخه اصلی و قطورتر، داستانهایی با محوریت «زن مدرن و تحصیلکرده ناراضی» بودند و شاخه لاغرتر، محورشان «تهرانگردیِ یک جوان سرخوش یا افسرده» بود. اگرچه در هر دو دسته میشد همان رگههای نظر به اجتماع را دید، اما درواقع اینها همان آثاری بودند که تن به سلیقه فردگرا و پختهخوار ایرانی دادند. شناساندن خود فرد، انتخابها، ترسها، حوادث و جبر جغرافیایی بهعنوان ریشه سرخوردگیها و نارضایتیهای انسان ایرانی معاصر در زندگی، رویکرد این رمانها بود. در سوی دیگر، «رمانهای اجتماعی» در طول همین زمان نوشته و با سروصدای کمتری منتشر شدهاند. در این رمانها، نویسندهای که دغدغه نوشتن از جامعه را دارد، اینطور موضوعات مد نظرش را دیده که تمام مشکلات، از خود ما (بهعنوان سلولهای جامعه) و به دلیل عدم کنش درست با جامعه پیچیدهای که در آن زندگی میکنیم آغاز میشود و نیز به این موضوع به شکل خاص توجه شده که آنچه ما امروز انجام میدهیم، سازنده شرایط نسل بعد است. همانطور که خودمان داریم در ماحصل تصمیمات و اعمال نسل قبلمان زندگی میکنیم.
دو:
این که رمان اجتماعی جایگاه شایسته خود را نزد مخاطب ایرانی پیدا نکرده، معلول دلایل متعددی است که بدونشک یکی از آنها نویسندگان هستند. اما عنصری تعیینکننده که اینجا میخواهم به آن اشاره کنم، منتقد است. رمان اجتماعی بر حسب ذات چالشگر و پژوهندهاش مدام درحال نمایش، ارایه یا آزمایش تزها و آنتیتزهای اجتماعی است و این یعنی بستر مناسب برای ورود منتقد به میدان که علاوه بر ساختار و تکنیک، با مضمون کار درگیر شده و نویسنده را بر این معیار به معرض سنجش خوانندگان بگذارد. امری که میتواند به پویایی داستانهای اجتماعی و بالا رفتن سلیقه و انتظار در مورد این داستانها کمک کند و درحال حاضر متاسفانه در ادبیات ما مشاهده نمیشود. گرچه من مایلم خیلی خوشبینانه نگاه کنم و مثلاً سفارش نوشتن این یادداشت درباره «رمان اجتماعی» را به حساب آغاز حرکت به سوی توجه جدیتر مطبوعات و منتقدان به این نوع نگاه و بهطور کلی، تلاش برای حاکم کردن رمانهای اجتماعی بهعنوان روح رمانهای فارسی دهه 90 تلقی کنم.