مصطفی تبریزی روانشناس
افسردگی مسأله شناختهشدهای در جهان است که دلایل آن، موضوع قابل بحث روانشناسان در شاخههای مختلف است ولی با همه اینها هنوز هم این مشکل در جوامع مختلف حل نشده و بین سطوح مختلف و سنین متفاوت این مسأله به چشم میخورد. افسردگی و اضطراب یک مشکل اپیدمی در ایران است و اگر بخواهیم از لحاظ جنسیت آن را بررسی کنیم این مشکل در زنان بیشتر بروز میکند. یکی از دلایل بروز افسردگی مسائل ارگانیک مانند غدد و سایر موضوعات پزشکی است که این دلیل تعداد کمی از مشمولان این آمار را پوشش میدهد. درواقع میتوان گفت دلایل روانشناختی، بیشترین بار را در بروز و ظهور این بیماری برعهده دارند، البته تاثیری که محیط بر افراد دارد و مسائلی که انسان در محیط خود یاد میگیرد، همینطور شیوهای که برای زندگی خود برمیگزیند در شدت و ضعف بروز افسردگی دخیل است. درحقیقت فرد با انتخاب اشتباه نحوه زندگی، خود را در دام افسردگی میاندازد. در اکثر جوامع مردم به کودک درونشان که منبع فعالیتهای شادمانه است کمتر میپردازند یا اینکه کاملا آن را نادیده میگیرند و برای همیشه آن را فراموش میکنند و با این فراموشی سرچشمه شادی خود را از دست میدهند. شوربختانه این بیتوجهی در کشور ما به وضوح قابل مشاهده است و تنها در یک قشر یا طبقه خاص هم خلاصه نمیشود. با نگاهی گذرا در سطح جامعه میتوان دید که تمامی سنین به نوعی با این مشکل دست به گریبان هستند. یکی دیگر از دلایل را میتوان در مسائل اقتصادی یافت، متاسفانه خانوادهها در تقسیمبندی هزینههای زندگیشان یادرصد کمی برای این مهم در نظر میگیرند یا کلا همان مقدار کم زیر سایه سایر مسائل رنگ میبازد و به مرور زمان جایگاه خود را از دست میدهد. فرهنگ هر جامعه نیز در ایجاد افسردگی تاثیرگذار است و نیز باورهایی که جامعه به اعضای خود میقبولاند؛ باور به اینکه من باید در همه زمینهها موفق باشم یا اینکه با تلاش کم به نتیجه مطلوب برسم، وجود شکاف بین طبقات مختلف و ایجاد این پرسش که چرا من نباید چنین شرایطی داشته باشم! منشأ انواع انتظارات غیرمعقول که فرد از جامعه طلب دارد از خانواده، فیلمها، سریالها و افکاری است که فرهنگ رایج کشور و همینطور فرهنگهای وارداتی به آن تزریق میکنند و از او یک فرد متوقع میسازند و از آنجایی که این توقعات غیرمعقول هستند برآورده نمیشوند و خود این ناکامی باعث بروز افسردگی میشود؛ ناکامیهای شغلی، تحصیلی و عاطفی.
وقتی فرد افسردهای به روانپزشک مراجعه میکند براساس شدت و ضعف بیماری تحت درمان قرار میگیرد، اگر بیماری پیشرفته باشد با تشخیص پزشک مربوطه دارو برای فرد تجویز میشود و بعد از آن فرد باید مراحل روان درمانی را طی کند تا به سلامت روانی دست یابد. در مواردی که افسردگی شدت زیادی نیافته فرد با گرفتن مشاوره و رواندرمانی میتواند به حل مشکل خود بپردازد. درواقع هدف از روان درمانی اصلاح باورهای اشتباهی است که فرد به مرور زمان از محیط و شرایط برگزیده خود به دست آورده است؛ اصلاح انتظارات غلطی که فرد از جامعه، خانواده و حتی از تواناییهای خود داشته و به دلیل اشتباه بودن در آنها ناکام مانده و خود را فردی شکست خورده یافته است. در روان درمانی بعد از اصلاح باورها و انتظارات اشتباه فرد، نوبت به تدوین یک برنامه زندگی متناسب با شرایط زندگی و تواناییهای فردی، شخص مراجعهکننده میرسد. برنامهای مبتنیبر شادمانی و نشاط؛ نداشتن شادی یعنی خود افسردگی.