شماره ۵۳۶ | ۱۳۹۴ شنبه ۲۲ فروردين
صفحه را ببند
گفت‌وگو با مصطفی دمیرچی به بهانه‌ برگزاری نمایشگاه آفرینش حوا
بازار یابی هنر ایران خلأ دارد
«آفرینش حوا» یکی از متفاوت‌ترین نمایشگاه‌هایی بود که در سال‌های اخیر برگزار شد، این نمایشگاه دربرگیرنده آثاری بود که روایتی معاصر از هنر نقاشی ایرانی را با استفاده از رنگ‌های ارگانیک پیش‌روی مخاطبان قرار داده است. در این نمایشگاه دمیرچی (داچی) با نگاهی معاصر به هنر نگارگری زوایای پنهان هنر مینیاتور را در ابعادی بزرگ ارایه کرد و جذابیت بصری هنر نگارگری را در آثارش قالبی مفهومی بخشید‌. این هنرمند باسابقه در آثارش، فرم‌ها و خطوط سیال و دورانی نگارگری را که همواره درقالب خطوطی ریز در هنر نگارگری به‌کار برد در آثارش با خطوطی به طول 3 تا 6 متر در برابر مخاطبان قرار داده است. او همچنین برای ارایه این آثار با تکیه به هنر قدما که از عناصر رنگین طبیعی در آثارشان بهره می‌بردند، در آثارش به استفاده از رنگ‌های ارگانیک اقدام کرده و اغلب آثار خود را با قهوه، شکلات، کاکائو، چای و ادویه‌های رنگین ساخت‌وساز کرده است. او همچنین در زمینه موضوع آثارش نیز سعی کرده بر جنبه توجه نگارگران به روایات تأکید داشته باشد و تلاش داشته تا روایتی معاصر از موضوع آفرینش حوا را از لحاظ بصری پیش‌روی مخاطبان قرار دهد. در این نمایشگاه که از لحاظ تکنیک، متریال و موضوع نگاه متفاوتی را در عرصه هنر معاصر ایران دنبال می‌کند، 17 اثر این هنرمند روی دیوار رفت که در روز افتتاحیه 5 اثر این هنرمند در ابعاد 4 تا 8 متر به فروش رسید. مصطفی دمیرچی (داچی) هنرمند باسابقه از برگزیدگان چهارمین بی‌ینال نقاشی تهران است که طی 10‌سال گذشته در خارج از ایران نمایشگاه‌های متعددی را برگزار کرده که می‌توان به 2 نمایشگاه انفرادی او در «آرت‌گالری» شهر سالزبورگ اتریش اشاره کرد. دمیرچی پس از یک دهه در تهران دومین نمایشگاه انفرادی خود را برپا کرده است.

اگر موافق باشید، قبل از بررسی این نمایشگاه کمی درباره‌ کارهای گذشته‌‌تان صحبت کنیم...
خب من هنرستان می‌رفتم و خوشبختانه این شانس را داشتم تا از حضور استادان خوبی در این زمینه بهره بگیرم؛ در دانشگاه هم که هنر خواندم؛‌ اما پس از پایان تحصیل در دانشگاه بود که در دوسالانه نقاشی شرکت کردم. پذیرفته‌شدن اثرم در این بی‌ینال و کسب رتبه در آن، بسیار مرا خوشحال کرد، با این حال این‌موضوع که پس از آن دیگر هیچ‌کس خبری از من نگرفت، بسیار ناامیدکننده بود.
به هر حال شما گرافیک خواندید، اصلا با این وجود نقاشی می‌توانست برایتان اهمیت داشته باشد؟
شرایطی که ما فعالیت‌هایمان را آغاز کردیم، با آنچه هم‌اکنون وجود دارد، تفاوت داشت. حراجی‌ها و وضع نمایشگاه‌ها به این شکل کنونی نبود و به همین خاطر من بیشتر در همان زمینه‌ گرافیک فعالیت می‌کردم و در این میان تنها تلاش می‌کردم تا خلاقیتم در زمینه‌ نقاشی را حفظ کنم؛ خیلی هم اصراری به برگزاری نمایشگاه نداشتم.
خب از آخرین نمایشگاه شما بیش از 10‌سال می‌گذرد، در این مدت اصلا در زمینه‌ نقاشی فعالیتی داشته‌اید؟‌
البته من در این مدت چند نمایشگاه در خارج از کشور داشتم و به شکل گاه‌و بیگاه آثارم را در ایران نیز می‌فروختم. به همین خاطر است در نمایشگاهی که اسفندماه گذاشتم، تعدادی از آثارم مربوط به گذشته است؛ درواقع می‌خواستم با این کار، روندی را که در ابتدا داشتم، با آثارم نشان دهم. البته واقعا در این سال‌ها گالری مناسبی هم پیدا نمی‌کردم که آثارم را در آن نمایش دهم. گالری‌ها معمولا در ایران آثار یک هنرمند را نمایش می‌دهند؛ اما وظیفه‌ گالری بسیار بیش از این است؛‌ درواقع باید تلاش کند تا بازار را برای هنرمندش تعریف کند و هنرمند را نسبت به شرایط کاری و فروش مطمئن کند.
درباره‌ «آفرینش حوا» توضیح دهید.
من همیشه دوست داشتم آن چیزی را بگویم یا بکشم که به آن اعتقاد دارم. به نظرم می‌رسد، روند تحول در نگارگری نزدیک ۱۵۰‌سال است در ایران شروع شده و با گذر تاریخ تغییر کرده است. من این موضوع را امروز و با دیدگاه خودم دوباره تعریف کردم. چه به‌لحاظ کمپوزیسیون که در نگارگری ما وجود دارد چه به‌لحاظ ساختار و ارایه خطوط. درواقع من ضمن حفظ حرکات دوار‌‌ همان رنگ‌گذاری را ادامه دادم. البته من خودم چنین چیزی را درباره کارم از ابتدا نگفته‌ام و بزرگانی که این مجموعه را دیده‎اند چنین نظری درباره کار من دارند. به نظر من، هنر نگارگری ما یک دوره داشت که مایه افتخار همه ما بود اما امروز روی دیوار هیچ خانواده ایرانی پیدا نمی‌‎شود؛ با این حال نگارگری ما نیاز به تغییر داشت. البته منظور من این نیست که این تغییر را من شخصا انجام داده‌ام اما سعی کرده‎ام به نوبه خودم، مخاطب این تغییر را در کار‌هایم حس کند. مثلا در نگارگری کمپوزیسیون از جزء به کل حرکت می‌‏کند و من به شکل شاخص‎تری برخورد کردم به‌علاوه ابعادی را برای آثارم انتخاب کردم که حتما این جزییات دیده شود. همچنین تأکید داشتم که جسارت خطوط ایرانی حتما در این آثار وجود داشته باشد، هرچند در مواقعی از این‌که کارم به آبستره نزدیک شود، نترسیدم. من به این موضوع نیز توجه دارم که هنرمند باید بازار را بشناسد و بداند چه بخش از بازار دارای خلأ است و حضور او می‌‏تواند آن بخش را پر کند. در ۱۰‌سال گذشته من هر روز بازار هنر ایران را رصد کردم و خوشحال شدم که روند رو به‌رشد مارکت هنر را دیدم. البته هنوز هم معتقدم که تنها چند گالری حرفه‎ای وجود دارد که برای خود و هنرمندانش برنامه مشخص دارد. این موضوع هنرمند را ترغیب می‌‏کند که با آنها کار کرده و سرمایه‌‏گذاری کند.
اینها تا چه اندازه به مینیاتور نقب می‌زنند؟‌
 بسیار؛ از خطوطي كه در مينياتور هست، نه در آثار معاصر، از يكصد‌سال پيش به‌بعد. خطوطي كه من استفاده مي‌كنم، برگرفته از درس‌هايي است كه خوانده‌ايم و استادهايي كه داشته‌ايم و جاهايي كه زندگي كرده‌ايم يا تركيب‌بندي‌هايي كه مي‌بينيد، حركت انرژي در صفحه، نوع كلاه‌هايي كه در كارها استفاده كرده‌ام، نوع قلم‌گذاري‌ها يا حتي جسارت در خطوط، يا رهايي كه در كارها مي‌بينيد، با ديدن اينها نمي‌توان مثالي از مينياتور ايراني نزد. به نظر من، مثال‌هايي كه زده مي‌شود به اين دليل است كه وقتي يك نفر خارج از روال جاري كار مي‌كند، مي‌خواهند او را به شكلي به عناصري وصل كنند كه جزو روال جاري نقاشي ايران نيست: خيلي‌ها براي من مثال‌هايي مثل مثال‌هاي شما مي‌زنند. ما در دوره‌اي بزرگ شديم كه جنگ بود، هيچ‌كدام از آن مجله‌ها هم گيرمان نمي‌آمد، اينترنت هم نبود كه ببينيم، ولي در خانه همه‌مان يك تابلوفرش بود، هرجا كه مي‌خواستيم هديه ببريم يك قطعه صنايع‌دستي مي‌برديم. اگر با خودت صادق باشي نمي‌تواني چنين چيزهايي را از خودت حذف كني، ولي آدم شكل زندگي‌اش را تغيير مي‌دهد، از وسايل جديد و مدرن هم استفاده مي‌كند و چشمش به خيلي چيزها عادت مي‌كند، سانسورش هم نمي‌كند، مي‌خواهد خودش را نگه دارد و هركس صاحب يك زبان و انديشه و روش كار مي‌شود. من ناراحت نمي‌شوم وقتي مي‌گويند كه كارها شبيه كميك استريپ و انيميشن‌ها است، اصلا اتفاق بدي نيست، ولي ريشه اين كارها، اينها نيست. اگر كارها را با دقت ببينيد، مي‌توانيد عناصري كه من گفتم را هم اضافه كنيد. چيزي كه من ديدم، آدم‌ها بودند و ريشه‌هايي كه در من وجود داشت و از اين ريشه‌ها فرار نكردم و اصلا نخواستم تا نه شبيه كس ديگري نقاشي كنم و نه زندگي. بيشتر دوست داشتم كه كارها خيلي اورجينال باشد، خودم هم سعي كردم در زندگي‌ام اورجينال زندگي كنم و اين صداقتي است كه آدم‌ها مي‌توانند حفظ كنند. بزرگترين نصيحتي كه مي‌توانيد به يك نفر بكنيد، اين است كه خودش باشد.
اینها همان آدم‌هایی هستند که ما در دور و برمان می‌بینیم؟‌  
  شاید بهتر باشد بگوییم آدم‌هايي كه من پيدا كردم. آدم‌هايي را پيدا كردم كه قسمت‌هاي خاصي را در وجودشان دارند و شايد اگر 5، 6 ماه من و شما هم با هم دوست باشيم، چيزهايي از وجود شما براي من تعريف شود كه جفتمان را متعجب كند و اين كشف‌ها ماحصل لذت ارتباطي است كه با هم داشتيم. دوستاني كه مرا مي‌شناسند، مرا بعضي‌وقت‌ها موقع نقاشي‌كردن ديده‌اند:  من بوم را مي‌گذارم، بعضي‌وقت‌ها 5 دقيقه، بعضي‌وقت‌ها ١٠دقيقه، بعضي‌وقت‌ها چند ساعت يا چند روز با همديگر كلنجار مي‌رويم. بعد كه با هم كنار مي‌آييم، ديگر ترسي وجود ندارد- من اصولا ترسيدن را نچشيده‌ام- وقتي با هم كنار مي‌آييم، حساب‌مان با هم روشن است كه قرار است چه اتفاقي بيفتد و اتفاقي كه بايد بيفتد، بايد بيفتد. حالا ممكن است شما كار كنيد و تابلو خراب شود، بد شود، ولي يك‌بار هم ممكن است خيلي‌خوب شود، ممكن است يك نفر بگويد كه خيلي هم كارت افتضاح است، ولي معلوم نيست كه درست بگويد. ببينيد شما از آدم‌ها يا از اطرافتان، يك‌سري خاطرات حسي جمع مي‌كنيد كه با آنها حس‌تان را بزرگ مي‌كنيد، يا با كمك‌شان ممكن است با حساسيت بيشتري فكر كنيد، ممكن است به شما اميد دهد و همه اينها ماحصل اندوخته‌هاي ذهني است كه شما با خودتان به جلوي يك بوم سفيد مي‌بريد. ولي من خود بوم سفيد را هم خيلي خالي نمي‌دانم. موقعي كه دانشجو بودم، بزرگي براي من تعريف مي‌كرد و مي‌گفت تابلوي سفيد، سفيد است، هيچ‌چيز كه نيست، سفيد است، پس وقتي چيزي وجود دارد، انرژي هم دارد، پس وقتي انرژي دارد، با شما درگير است و وقتي شما مي‌خواهيد خودتان را با آن بوم عجين كنيد، شروع مي‌كنيد به كنترل انرژي در درون آن تابلو، آن اثر. از يك نقطه يا نقطه‌هاي متفاوت شروع مي‌شود، ديگر آن انرژي ثابت تابلو نيست. اين نگاه من در حركت يا تركيب‌بندي يك طراحي كمك كرد و در ناخودآگاهم اين حركت و كنترل انرژي را ياد داد. در كارهاي من خيلي كم نقاشي‌اي مي‌بينيد كه ساكن باشد، حتي آنهايي كه در فيگورها ثابت نشسته‌اند و دارند استراحت مي‌كنند هم حركت دارند و اين به خاطر همان ارتباط پرانرژي است كه من و بوم با هم بداشتيم.
بخش دیگری که در آثار شما دیده می‌‏شود، دکوراتیو بودن آنهاست. این موضوع از سابقه گرافیست بودن شما ریشه می‌‏گیرد؟
به هر حال من مدت زیادی روی طراحی داخلی لاکچری کار کرده‎ام. هنگام کار در این فضا آثار کمی پیدا می‌‏کردم که مناسب نصب روی دیوار باشد. یا اثری پیدا نمی‌‏کردم که اگر در یک هتل یا سازمان بزرگ نصب شود بتواند با قدرت یک توریست خارجی را پای خود نگه دارد. در بحث اقتصاد هنر شما نمی‌‏توانید بخش سرمایه‎گذار را فراموش کنید. من برخلاف بسیاری از افراد که کار کوچک می‌‎کشند تا راحت‎‌تر فروش برود، عقیده دارم که کار بزرگ راحت‏‌تر فروخته می‌‏شود زیرا اساسا پول‏‌های بزرگ آسان‌تر جابه‎جا می‌‎شوند. به همین دلیل فکر می‌کنم که نمی‌‏توان بازار هنر لاکچری را نادیده گرفت.
یعنی کارهای شما قرار است در فضای لوکس استفاده شود؟ جریان هنر امروز ایران از آن‌جا که اقتصاد ناقصی دارد تلاش می‌کند اثر هنری را به هر نحوی به خانه‌های مردم ببرد یا با تابلوهای کوچک یا با تابلوهای ارزان و... در چنین دورانی شما بر ارایه آثار لاکچری تأکید دارید که به نوعی برعکس جریان روز جامعه هنرهای تجسمی است.
به نظر من خلأ، در بازاریابی هنر وجود دارد. تصور قالب این است که مردم فقیر هستند و مکانی مثل انجمن نقاشان از اعضای خود می‌‏خواهد که آثار ۵۰۰ هزارتومانی ارایه دهند تا مردم خرید کنند؛ این نگاه مارکتینگ اشتباه است.


تعداد بازدید :  137