شماره ۵۳۵ | ۱۳۹۴ پنج شنبه ۲۰ فروردين
صفحه را ببند
وجود خدا

مردی برای اصلاح به آرایشگاه رفت. در بین کار گفت وگوی جالبی بین مرد و آرایشگر راجع به خدا در گرفت. آرایشگر گفت: «من باور نمی‌کنم خدا وجود داشته باشد.» مشتری پرسید: «چرا؟» آرایشگر گفت: «کافی‌ است به خیابان بروی و ببینی مگر می‌شود با وجود خدای مهربان این همه مریضی و درد و رنج وجود داشته باشد؟» مشتری چیزی نگفت و آرایشگر به کار خود مشغول شد. پس از لحظه‌ای مشتری به حرف آمد که: «به نظر من آرایشگرها وجود ندارند!» آرایشگر با تعجب گفت: «چرا این حرف را می‌زنی؟ من اینجام و همین الان مشغول مرتب کردن موهای تو هستم.» مشتری، مرد ژولیده‌ای که با موهای بلند و کثیف در آن سوی خیابان برای خود قدم می‌زد را از پشت شیشه پنجره بزرگ آرایشگاه نشان داد و با اعتراض گفت: «پس چرا کسانی مثل آن مرد وجود دارند؟» آرایشگر گفت: «آرایشگرها وجود دارند، فقط مردم به ما مراجعه نمی‌کنند.» مشتری گفت: «دقیقا همین است. خدا هم وجود دارد، فقط مردم به او مراجعه نمی‌کنند!»


تعداد بازدید :  259