شماره ۵۳۴ | ۱۳۹۴ چهارشنبه ۱۹ فروردين
صفحه را ببند
مردان مأمورنما پسر مسیحی را ربودند
حسادت زنانه پشت پرده توطئه یک آدم‌ربایی

شهروند| پسر مسیحی وقتی قصد داشت با دختر مورد علاقه‌اش ازدواج کند، هدف توطئه حسادت زنانه قرار گرفت و ربوده شد.
ساعت‌های بحرانی یک آدم‌ربایی
ساعت 30: 09 صبح 16 بهمن‌ماه بود که پسری جوان از خانه‌شان واقع در خیابان قائم مقام فراهانی خارج شد.  هنوز چند قدم بیشتر برنداشته بود که یک پژو 405 نقره‌ای‌رنگ با 3 سرنشین مقابل پای او ترمز کرد. 2 مرد قوی هیکل بلافاصله از خودرو خارج شدند و در حالی ‌که خودشان را مامور اداره آگاهی معرفی می‌کردند، با بی‌سیم و دستبند او را تهدید به سوار شدن به خودرو کردند. پسر جوان که از این موضوع شوکه
 شده بود، در برابر آنها مقاومت کرد و درخواست نشان دادن حکم قضایی را از آنها داشت.  مردان مرموز وقتی در برابر اعتراض پسرک قرار گرفتند، او را با زور سوار خودروشان کردند. چند دقیقه بعد وقتی به مقابل ساختمان اداره آگاهی در خیابان نیلوفر رسیدند، ناگهان ورق برگشت.  چشمان پسر جوان را بسته و با سرعت زیاد به سمت مکان نامعلومی حرکت کردند.  
چند ساعت بعد وقتی پسر ربوده شده در حاشیه بزرگراه رسالت از خودروی آدم‌ربایان به بیرون پرتاب شد، هرگز تصور نمی‌کرد عاملان این آدم‌ربایی تحت‌تأثیر داستانی زنانه او را ربوده باشند. همین موضوع کافی بود تا پسر جوان برای رازگشایی از ماجرا به پلیس آگاهی مراجعه کند. او که هنوز وحشت از ساعت‌های بحرانی که در چنگال 3 آدم‌ربا اسیر شده بود در صدایش موج می‌زد، به ماموران گفت: «ساعت 9:30 صبح بود که از خانه خارج شدم، هنوز از کوچه‌مان خارج نشده بودم که یک خودروی 405 نقره‌ای‌رنگ با 3 سرنشین مقابلم توقف کرد.  2 مرد از سرنشینان خودرو به سمتم آمدند و با معرفی خود به‌ عنوان مامور اداره آگاهی و تهدید شوکر و دستبند من را سوار خودرو کردند. از من می‌خواستند تا برای توضیح یک پرونده با آنها همراه شوم.  به زور من را سوار خودرو کردند.  برای صحنه‌سازی من را به سمت اداره آگاهی خیابان نیلوفر منتقل کردند اما وقتی به مقابل ساختمان رسیدیم، چشم‌هایم را بستند و دوباره به راه افتادند. من را به طبقه سوم یک ساختمان منتقل کردند. وقتی چشم‌هایم را باز کردند، سوالات عجیبی مبنی بر ارتباط من با سازمان‌ها و گروهک‌های خاص پرسیدند. من که از پرسش‌های آنها شوکه شده بودم، حرفی برای گفتن نداشتم.  به همین خاطر کتکم زدند و بعد از 3 ساعت دوباره چشم‌هایم را بسته و از ساختمان خارج کردند.  بعد از طی مسیری در حالی ‌که چشم‌هایم بسته بود، مرا در کنار بزرگراه رسالت رها کردند.»
سرنخ طلایی
با شکایت این پسر جوان و به دستور قاضی مدیر روستا بازپرس شعبه ششم دادسرا جنایی تهران، تحقیقات کارآگاهان برای رازگشایی از آدم‌ربایان مامورنما آغاز شد. تا این‌که پسر جوان در گفته‌هایش، سرنخی طلایی را در اختیار کارآگاهان قرار داد.  او به کارآگاهان گفت: « مدتی پیش قصد ازدواج با دختر مورد علاقه‌ام را داشتم اما دوست او به نام مریم که از سال‌ها قبل به من علاقه داشت، مانع رابطه ما شده بود. هر روز پیغام می‌داد و به خاطر حسادت زنانه‌اش بارها مرا تهدید کرده بود.  آخرین بار حدود 2 هفته قبل از ربوده شدنم از تلفنی ناشناس با من تماس گرفت و گفت: «نمی‌گذارم آب خوش از گلویت پایین برود». من در ماجرای ربوده شدنم به او مظنون هستم. کارآگاهان با ردیابی شماره تماسی که این پسر در اختیارشان قرار داد، شاخه‌ای دیگر از تحقیقات خود را آغاز کردند.
حسادت زنانه
با شناسایی صاحب خط تلفن که مرد جوانی بود، ماموران او را برای رازگشایی از ماجرا به اداره آگاه منتقل کردند. مرد مظنون در حالی ‌که قصد داشت با داستان‌سرایی، کارآگاهان را از مسیر پرونده دور کند، خیلی زود پرده از راز این آدم‌ربایی برداشت و گفت: «مدتی قبل، یکی از دوستان خانوادگی‌مان به نام مریم به من گفت پسری مسیحی را می‌شناسد که با فریب و دروغ از دختران مسلمان سوءاستفاده می‌کند.  این موضوع خیلی من را تحت‌تأثیر قرار داد، به همین خاطر ماجرا را با 2 دوستم در میان گذاشتم و تصمیم گرفتیم به‌طور خودسرانه او را گوشمالی دهیم.  با نقشه‌ای از پیش طراحی شده، خودمان را مامور معرفی کردیم و او را با تهدید سوار خودرو کرده و ربودیم اما بعد از چند ساعت وقتی او را کتک زدیم و تعهدی مبنی بر این‌که دیگر مزاحمتی برای نوامیس مردم ایجاد نکند، گرفتیم، او را در بزرگراه رسالت رها کرده و گریختیم.» در حالی که تحقیقات نشان می‌دهد، آدم‌ربایان و گروگان‌شان قربانی یک حسادت زنانه شده‌اند، تحقیقات برای روشن شدن زوایای مبهم این پرونده ادامه دارد.


تعداد بازدید :  193