واکنش به نقد بهعنوان یک معلول، پیچیده در دلایل متفاوتی است. برخی از این دلایل در جامعهپذیری و تربیت ما نهفته است، برای نمونه زمانی که سرمایه اجتماعی عمودی و درون گروهی بیشتر از سرمایه اجتماعی افقی و برون گروهی است، آن هنگام ما به برون گروهها نگاههای دلواپسانه، احساس ناامنی و بیاعتمادی پیدا میکنیم.
متاسفانه در سالهای گذشته ما نتوانستیم سرمایه اجتماعی را ارتقا دهیم و آن را از عمودی به افقی تبدیل کنیم. هنوز نگاه قبیلهای در جامعه ما وجود دارد. زمانیکه سرمایه اجتماعی در کشور رو به زوال رود یا زمانیکه سرمایه اجتماعی به درستی استفاده و مدیریت نشود، یکی از معلولهای آن و یکی از کارکردهای پنهان و منفیاش، این میشود که ما نسبت به هرگونه نقدی، واکنشهای سریع از خود نشان دهیم و احساس کنیم که به ما توهین شده است. یکی از دلایل ساختاری که وجود دارد این است که جامعه ما احساس ناامنی زیادی میکند، زمانیکه ما احساس امنیت نمیکنیم، کوچکترین نشانههایی که میبینیم اینگونه تفسیر میکنیم که هویت ما و پشت پرده ما مورد تهدید قرار گرفته است. یکی از مسائلی که در سپهر جامعه ایرانی وجود دارد و باید حل شود، شخصیتهای دوگانه و حتی سهگانه افراد است. زمانی که ما نقش بازی میکنیم، خیلی نقشمان از منِ واقعی دور میشود، به همین خاطر اگر کسی به پشت صحنه ما دست پیدا کند، درست مانند همان کاری که مهران مدیری در سریال طنزش میکند، نگران میشویم، چون احساس میکنیم پشت صحنه ما رو شده است. جامعهای که جلوی صحنه و پشت صحنهاش از هم فاصله زیادی داشته باشد، نگرانی بیشتری هم دارد. اگر دادههای ما به جای اینکه در ظرفهای گِلی باشد، در ظرفهای شیشهای بود، پشت صحنه و روی صحنه، به هم نزدیک میشدند و دیگر نیاز به این میزان نگرانی نبود. عامل روانشناختی، اجتماعی این موضوع نشان میدهد که ما خوب تربیت نشدهایم، تحمل ما در خانه و خیابان و جاهای دیگر جامعه کم است. ما ساختار معرفتشناسی نگرانکنندهای داریم. تحلیل معرفتشناسی این ماجرا حکایت از مطلقاندیشی ماست. همین باعث میشود تا خودمان را نماینده مطلق بدانیم و هیچ نقدی را نپذیریم و در برابر نقد پرخاشگری کنیم. متاسفانه نسبیگرایی کمتری در جامعه حاکم است، خیلی هم نگرانکننده است و باعث میشود تا آستانه تحملمان کمتر شود.