زهرا جعفرزاده| واکنش، اعتراض، شکایت، تجمع، تهدید و ... سرقفلی «نقد» در جامعه ما است. هر کجا نقدی میشود، چه طنز، چه غیرطنز، بلافاصله، گروهی، صنفی و قومیتی، دست به کار میشوند و سازوکار یک تجمع و بیانیه اعتراضی تند و تیز را تدارک میبینند. این حال و هوای نقد در جامعه ایرانی است. ریشهاش هم عمیق است و به همین سالهای اخیر محدود نمیشود. پیش از این نیز بسیاری از سریالها با ژانر طنز به سرنوشت «در حاشیه» مهران مدیری دچار شدهاند. سریالی که با پخش هر قسمت جدیدش، سازمان نظام پزشکی را برافروختهتر میکند، آنها تاکنون تهدید به شکایت از مهران مدیری کرده و آمادگی 7هزار پزشک برای تجمع را اعلام کردهاند. این را باید از نامههای تند رئیس سازمان نظام پزشکی جدا کرد که در آن از رئیس سازمان صداوسیما گلایه زیاد کرده. از «ثریا» تا «پایتخت»، از «سرزمین کهن» تا «ساختمان پزشکان» و «شاهگوش» و «خداحافظ بچه» و ... پخش هر یک از این سریالها، گروهی را معترض کرد. یکبار مازنیها، یکبار بختیاریها، یکبار پزشکان، بار دیگر پرستاران و ... آنها به شیوههای مختلفی اعتراض خودشان را نشان دادهاند، تجمع کردند، بیانیه نوشتند، در فضاهای مجازی پیام گذاشتند و... از طنز، «عقده گشایی»، «تفکرآپارتایدگونه»، «توهین»، «لودگی»، «تحریف واقعیتها»،
«زیر سوال بردن ارزشها»، «ایجاد خدشه در عزت اجتماعی» و... برداشت کردند. همه اینها را گفتند، اما نگفتند که آستانه بالای تحمل، میزان ظرفیت و نقدپذیری کجای این ماجرا قرار میگیرد. معترضان، بیش از همه از صداوسیما گلایه دارند. بلافاصله هم خواستار عذرخواهی از آن صنف، قوم و... میشوند، این یعنی همان حلقه گمشده نقد اجتماعی است. جامعهشناسان بخشی از پایین بودن نقدپذیری را به تولید کم سریال و برنامههای طنز ارتباط میدهند، برخی معتقدند که اینها ریشه تاریخی - سیاسی دارد که سالها بر ایران حاکم بوده. سیاستی که در تمام اقشار دیده میشود و هنوز هم وجود دارد. استادان ارتباط معتقدند که جامعه ایرانی، به راحتی نقد میکنند، اما تحمل شنیدن نقد ندارند، آنها هیچ انتقادی را بر نمیتابند. واکنش نشان میدهند، چرا که احساس میکنند، هویتشان زیر سوال رفته. برخی این را به چندگانگی شخصیتها متصل میکنند. افراد با شخصیتهای دوگانه و سهگانه، با خود واقعیشان فاصله دارند، زمانیکه آن خود واقعی رو میشود، هیجانی میشوند.