طرحنو| معیار برای ازدواج و ملاک برای انتخاب همسر عبارتهایی هستند که زیاد شنیدهایم. از گفتوگوهای صداوسیما با مردم گرفته تا نظراتی که میخواهند الگوهای درستی را بهمردم بشناسانند. اما این معیارها
علاوه بر اینکه با توجه به سطح زندگی و منطقه و ویژگیهای خانوادگی و سطح فرهنگی متفاوت است، از نسلی به نسل دیگر هم فرق دارد. با این توضیح که اینجا میتوان نسل را حتی یک بازه 10 ساله تعریف کرد. در سالهای اخیر، تقریبا هر 10سال یکبار میتوان تفاوت انگیزهها و ملاکهای ازدواج را مشاهده کرد. همچنین نحوه تصمیمگیریها و رسم و رسومی که افراد برای آن در نظر میگیرند هم متفاوت است و گاه آنها که در دهه 60 ازدواج کردهاند، نمیتوانند ملاکهای کسانی که در دهه 80 ازدواج میکنند را درک کنند و آنها که در دهه 70 ازدواج کردهاند نسبت به ملاکهای کسانی که دریک دهه قبل یا بعد از خودشان ازدواج کردهاند، بیگانهاند. طرحنو در این صفحه قصد دارد با مثالهایی عینی و بهطور خلاصه به معیارهای گروههای سنی مختلف درباره ازدواج بپردازد. از این طریق میتوان هر دوره تغییرات را با توجه به ویژگیها و شرایط حاکم بر جامعه در آن دوره زمانی خاص دید و با دوره قبل و بعد از خود مقایسه کرد. آنچه واضح است، تاثیری است که معیارهای یکی از شخصیترین بخشهای زندگی افراد از تحولات جامعه میگیرد. جامعهای که انقلاب، جنگ، سازندگی، اصلاحات و... را پشتسر گذاشته، در هر دوره آدمهایی را با عقاید و افکار بسیار متفاوت نسبت به دوره قبل میسازد که در تصمیمگیریهایشان از این تحولات تأثیر میپذیرند.
خانواده، عنصر اصلی انتخاب
برای مردمانی که در دهه 20 و 30 زندگی میکردند، انتخابها مانند الان نبود. نه خانوادهها مثل امروز دست بچههایشان را بازمیگذاشتند و نه دخترها و پسرها خود دست به انتخاب میزدند. ملاک ازدواج هم بیش از هر چیز به سنن خانوادگی و فرهنگی بازمیگشت. خانوادهها بیش از هرچیز به اصالت طرفمقابل نگاه کرده و آنگاه برای وصلت اقدام میکردند. چنانچه خانم «آروندی» نیز بر این امر تأکید میکند و میگوید: «من درسال 1329 ازدواج کردم. همسرم در آن زمان تاجر بود و من پیش از این شاید چندبار در مراسمهای خانوادگی او را دیده بودم چراکه ازجمله اقوام دور ما بودند. خانوادهها در آن زمان خود پیشقدم میشدند. همه کارها تمام میشد و دختر پای سفره عقد مینشست. من و بسیاری دیگر از همدورهایهایم نیز چنین وضعی داشتیم. برای من نیز رضایت خانوادهام بسیار دارای اهمیت بود. هرگز روی حرف پدرم حرف نمیزدم و از اینرو، وقتی همسرم را معرفی کردند، بیچون و چرا پذیرفتم، درحالیکه امروز شاهد چنین شرایطی نیستیم.» اغلب زنان و مردانی که در دهه 20 و 30 ازدواج کردهاند، ازدواجهایی به اصطلاح سنتی داشتهاند. ازدواجهایی که در آن دختر و پسر به صلاحدید خانوادههایشان ازدواج میکردند و ملاک آنها برای ازدواج نیز اغلب ملاک خانوادههایشان بود. آنها همچنین در تمام سالهای زندگی خود با تمام پستیها و بلندیها جنگیده و اجازه از هم پاشیدن بنیان خانواده را نمیدادند. این نکتهای است که خانم آروندی نیز بر آن تأکید میکند و میگوید: «شاید در آن زمان افراد مانند امروز ملاک مشخصی برای ازدواج نداشتند یا بهراحتی تن به خواستهای خانوادهشان میدادند، اما واقعیت اینجاست که این تأکید بر اصالتهای خانوادگی و فرهنگی بود که باعث شد تا زنان و مردان سختیهای زندگی را بهجان بخرند. در آن زمان برای آنکه زندگی پایدار بماند، بسیاری از کاستیها را تحمل میکردیم و این هم عاملی شد تا طلاق وجود نداشته باشد. هرچند خیلیها امروزه آن شیوه را نادرست میدانند اما بهنظر من و همنسلانم این شیوه، شیوهدرستی بود و حداقلش این بود که با اینهمه طلاق مواجه نبودیم.»
دهه چهلیها، ملاکهایی همچون عقیده و ایمان
«به فکر پول نبودیم. برایمان اخلاق و خانواده بیشتر مهم بود. آنموقع همه، همینطور بودند. خواهر کوچکترم دوست داشت حتما با یک کسی که به جبهه رفته ازدواج کند. من هم خیلی برایم مهم بود کسی که با او ازدواج میکنم، حتما در انقلاب بوده و سیاست و سرنوشت مردم برایش مهم باشد.»
این را «نسرین» که 52 ساله است میگوید. آنها حالا دیگر به سنوسالی رسیدهاند که بچههایشان هم ازدواج کردهاند و تازه میفهمند که چقدر دلایلشان برای ازدواج با یکنفر با دلایل و معیارهای فرزندانشان فرق دارد. آنها کسانی بودند که مراسم ازدواجشان به یک سفر کوتاه اغلب به مشهد ختم میشد و در خانههای کوچکی شاید با یک اتاق زندگیشان را شروع میکردند. در سالهای دهه60 هرکدام، با هر دیدگاه و عقیدهای به چیزی ایمان داشتند که همان را ملاک ازدواجشان میدانستند. اگر زندگی ساده و اعتقاد به یک مرام و مسلک بود، اگر راست یا چپ بودند، در بند ظواهر نبودند.
دیگری که نمیخواهد نامش را بیاوریم میگوید: «من و همسرم دانشجو بودیم که با هم آشنا شدیم و بهخاطر اعتقادمان به یک هدف با هم ازدواج کردیم. هیچ مراسمی هم نداشتیم. یک روز با هم به منزل ما رفتیم و گفتیم که میخواهیم ازدواج کنیم. خانواده هم با اینکه زیاد موافق شکل زندگی ما نبودند ولی درنهایت موافقت کردند.»
برای برخی دیگر نیز معیارها در حد شناختن خانواده همسر یا داشتن شغل صرفنظر از درآمد کفایت میکرد. آنها میگویند که معمولا خانوادهها واسطه ازدواج بودند. خانواده و اغلب مادرها همسری برای فرزندشان انتخاب میکردند و صحبتهای دو خانواده با یک نشست به تأیید نهایی میرسید. تهیه وسایل موردنیاز زندگی و محل زندگی به شکلی ساده انجام میشد و آداب و رسوم شروع یک زندگی هم با مراسمی ساده همراه بود. چیزی که مهم است، نقش دو خانواده در پیوندها بوده که هنوز به شکلی سنتی نقش اصلی را بهعهده داشتند. در خانوادههای گسترده آن سالها، علاوه بر پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ اگر در قید حیات بودند و در غیر اینصورت بزرگان فامیل هم در ازدواجها نظر میدادند. به همین نسبت برای شناخت دختر یا پسری که قرار بود ازدواج کنند به شناخت خانوادههایشان اکتفا میشد.
دهه پنجاهیها و موج مدرکگرایی
برای دهه پنجاهی ها هیچچیز به اندازه داشتن یک همسر تحصیلکرده اهمیت نداشت. وقتی با اغلب کسانی که در سالهای 70 به سن ازدواج رسیدند حرف میزنیم، متوجه میشویم موج مدرکگرایی بیشتر از هر وقت دیگری خودش را در این دوره نشان داده است. یکی از کسانی که در همین دوره ازدواج کرده میگوید، در دهه 70 موج دانشگاهرفتن تا این اندازه شدت نگرفته بود. کسانی که وارد دانشگاه میشدند و میتوانستند لیسانس بگیرند، جزو آدمهای خاص و با طبقه اجتماعی بالایی بودند که جذابیت بیشتری برای دخترها داشتند. ضمن اینکه در آن دوره تشکیل خانواده بهسختی اینروزها نبود و فاصله طبقاتی کمتری وجود داشت. به همین دلیل پول جزو اولویتها نبود اما دانشگاهرفتن و تحصیلات آکادمیک نصیب هرکسی نمیشد. در آن دوره تمام کسانی که همسنوسال بودند در شأن خودشان نمیدیدند که با کسی پایینتر از خودشان ازدواج کنند. کمتر دختر لیسانسی بود که با یک پسر دیپلم ازدواج کند و اگر هم ازدواجی صورت میگرفت، برای خیلیها جای تعجب داشت. شغل هم در اولویت بعدی قرار داشت. برای دخترهای دهه 50 کارهای اداری و رسمی بیشتر مورد پسند واقع میشد تا شغلهای آزاد. اکثر کسانی که در این دوره ازدواج کردهاند، درباره معیارهایشان اتفاقنظر دارند و معتقدند، در دهه 50 داشتن یک همسر مهندس که در یک شرکت یا اداره مشغول بهکار بود، جزو اولویتهای هر دختری بود. اهمیت دادن به مدرک و شغل به این دلیل اهمیت داشت که میتوانست افراد را در طبقه اجتماعی متفاوتی قرار دهد و او را از سایرین جدا کند. البته نکته قابلتوجه اینجاست که خیلی از مردان در این دوره هم به چنین معیارهایی اهمیت میدادند. ازدواجهای دانشجویی در این دوره زیاد بود چراکه افراد نیمهگمشده خودشان را در دانشگاه و همسو با عقاید و طبقهاجتماعی خودشان میدیدند. حضور در اجتماع بهصورت مشخص و فعالیتهای اجتماعی جزو علایقی بود که اکثر متولدین دهه 50 آن را دنبال میکردند و برایش ارزش قایل بودند، اگرچه بهصورت کلیتر مدنظر قرار دادن چنین معیاری برای دختران پررنگتر بوده است.
دهه هفتادیها، محکوم به مادیگرایی
دهه هفتادیها اما نسل پیچیدهای هستند. همان نسلی که به مادیگرایی محکوم شدهاند. خودشان این مسأله را انکار نمیکنند. مشکلی هم با آن ندارند. آنها معتقدند، توقع برای داشتن یک زندگی مرفه لزوما بد نیست و دیگران صرفا بهدلیل مادیبودن این معیار، سعی میکنند آن را بد جلوه دهند. با خیلی از آنها که حرف میزنیم، ترس از آینده را مهمترین دلیلی میدانند که باعث شده تا پول اهمیت زیادی برای این نسل داشته باشد و البته اعتقاد دارند که در این مورد خیلی از دهه شصتیها هم با آنها همعقیدهاند. «مژده» که اینروزها تازه وارد 21 سالگی شده معتقد است، هیچچیزی از آینده برایمان روشن نیست. ما نه در وضع اقتصادی ثبات میبینیم و نه در دیگر زمینهها. حتی تحصیل هم نمیتواند جوابگوی یک آینده روشن باشد. دایی من مهندسارشد یک کارخانه بود و وضع بدی نداشت، اما تعطیلی کارخانه باعث شد بیکار شود و مدرک مهندسیاش به هیچ کاری نیاید. آدم اینچیزها را که میبیند، بیشتر از آینده میترسد. الان دهه هفتادیها در اوج بیکاری هستند. آینده شغلی خوبی در انتظارشان نیست، پس آدم باید به چی دلخوش باشد؟ معلوم است که با چنین وضعیتی پول اهمیت بیشتری پیدا میکند. او البته تأکید میکند که این روزها نهتنها دخترها که حتی پسرها هم به مادیگرایی دچار شدهاند. شاید این دوره بیشتر از هر زمان دیگری دوره عشق و عاشقیها سر آمده باشد. حتی پسرها هم دنبال دختری میگردند که حتما سرکار برود و درآمد داشته باشد. اصلا این گزینه را موقع ازدواج مطرح میکنند و ابایی از آن ندارند. حتی من از نزدیک پسرهایی را میشناسم که اتفاقا دنبال دخترهای پولدار هستند. کسانی که بتوانند از طریق آنها به جایگاههای بالاتری برسند و برایشان عشق و علاقه صرف، یکچیز تزیینی است. دهه
هفتادی هامعتقدند، تنها کمی ثبات و اطمینان از آینده میتواند معیارها را تغییر دهد و دلیل اینکه معیارهای ازدواج در هر دوره یک چیز خاص بوده، همگی به تحولاتی مربوط میشود که ترس از آینده را تشدید
کرده است.
دهه شصتیها مانده میان سنت و مدرنیته
دهه شصتیها میان تمامی دههها از شهرت بیشتری برخوردارند. کسانیکه بهسرعت از خاطرات دوران کودکیشان نوستالژی میسازند و خود را در میان متولدین دهه 50 و 70 جزو دههای مظلوم میشمارند. کسانیکه در میانه جنگ و سیاستهای افزایش جمعیت بهدنیا آمدند و بهزعم خود سختیهای بیشتری را بهنسبت دهههای قبل و بعد از خود کشیدهاند. متولدین این دهه اما براساس شواهد موجود، سختتر از سایر دههها بهسمت ازدواج میروند و برای آن نیز دلایل گستردهای اعم از اقتصادی، فرهنگی و... دارند و این امر نیز باعث شده است تا برای افزایش میزان ازدواج در این دهه تدابیری اندیشیده شود که البته این تدابیر نیز نتیجه مطلوبی دربر نداشته است. بسیاری از کارشناسان، سختگیری افراد و ملاکهای عجیب آنها را سدی در مقابل ازدواج میدانند. این درحالی است که اغلب متولدین این دهه که ازدواج کردهاند با این امر مخالفند و مشکلات اقتصادی و تغییر الگوها را عامل این امر میدانند. تغییر الگوهایی که آنها را میان سنت و زندگی مدرن نگه داشته است و بسیاری از آنها ملاکها و نوع انتخاب دهه هفتادیها را بهتر از خود میدانند. چنانچه مریم نیز بر این نکته تأکید میکند و میگوید: «من 5سال پیش و زمانیکه 26 ساله بودم، ازدواج کردم. مهمترین ملاک من برای ازدواج بدونشک شخصیت فرد و خانوادهاش بود. اینکه در چه بستری بزرگ شده و آیا با خانواده من سازگاری دارد؟ مسائل اقتصادی برای انتخاب همسر آیندهام، همیشه در اولویتدوم قرار داشت. این درحالی است که بسیاری از کسانیکه در دهه پس از ما زندگی میکنند، چنین نگاهی ندارند و درواقع وضع مالی ازجمله اولویتهای آنهاست. از سویی ما بهنوعی در برزخ زندگی کردیم و نمیدانستیم باید با خواستهای قلبیمان چگونه کنار بیاییم.» مریم این خصوصیت را ازجمله خصوصیت بیشتر همدههایهای خود میداند و میافزاید: «با وجود بسیاری از مشکلاتی که متولدین دهه 60 با آن مواجه بودند، اما همواره ملاک اصلی آنها شخصیت، اخلاق و خانواده بود. هرچند تفاوتهای اساسی بسیاری نیز با دهههای پیش از خود داشتند. برای مثال، آنها خود، طرف خودشان را انتخاب میکردند و از اینرو تفاوت گستردهای با گذشتهها داشتند. اما باید این را دانست که هر دهه و دوره اقتضائات خود را دارد و نباید توقع داشت که هر دوره مانند گذشته باشد و از سویی نباید ملاکها مورد قضاوت نیز قرار گیرند چراکه شکلگیری این ملاکها با توجه به عوامل گوناگونی بوده که نباید آنها را نادیده گرفت.»