شماره ۵۳۳ | ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۸ فروردين
صفحه را ببند
کاستی‌های مسئولیت‌پذیری اجتماعی در گفت‌وگو با جلال جلالی‌زاده
در ایران، فرد از جامعه دور شده است

|  فروغ فکری  |    خبرنگار گروه طرح‌نو   |

 زمانی ایمانوئل کانت، در میانه سده هجدهم میلادی بر اصلی اخلاقی انگشت نهاد که بعدها تحت‌عنوان اخلاق کانتی، مبنای ایده وظیفه اخلاقی شد. وظیفه یا مسئولیت اجتماعی اما فارغ از آنچه کانت در زمانه خود بر آن به‌مثابه امری مهم انگشت نهاده بود، ریشه در تمامی شئون زندگی فردی و اجتماعی دارد؛ ریشه‌ای بس عمیق که به گمان بسیاری، در حال گسست است. جلال جلالی‌زاده، استاد دانشگاه و فعال سیاسی نیز بر این باور است که در ایران مسئولیت اجتماعی بسیار بیش از گذشته نادیده گرفته می‌شود و ازجمله دلایل آن نیز ترس از تبعات مسئولیت‌پذیری است. چرایی بودن یا نبودن حس مسئولیت اجتماعی را در گفت‌وگوی کوتاهی با وی درمیان گذاشتیم...

آیا در جامعه کنونی ایران، مسئولیت‌پذیری اجتماعی به آن معنایی که بتواند به گسترش تعاون و درنهایت بهبود وضع ما منجر شود، وجود دارد؟
مسئولیت اجتماعی ازجمله اصلی‌ترین ارکان زندگی اجتماعی انسان‌هاست که می‌تواند با ایجاد همدلی و تشریک‌مساعی، بسیاری از مشکلات جامعه را حل کند. این امر اما در جامعه کنونی ایرانی آن‌طور که باید و شاید دیده نمی‌شود. درحقیقت می‌توان به‌وضوح مشاهده کرد که مسئولیت اجتماعی در هیچ‌یک از ابعاد زندگی اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... آن‌طور که باید و شاید مورد تأکید مردم جامعه قرار ندارد. نبود مسئولیت اجتماعی از سویی عامل مشکلات عدیده‌ای از هر جهت نیز شده است و تبعات گسترده آن در زندگی فردی، شغلی و اجتماعی تمام افراد جامعه مشهود است.
دلایل از بین رفتن مسئولیت اجتماعی
در جامعه کنونی ما را در چه می‌بینید؟
ازجمله دلایل از بین رفتن مسئولیت اجتماعی و درواقع خنثی‌شدن و بی‌خیال‌شدن افراد نسبت به سرنوشت خود را می‌توان در احساس دوری فرد نسبت به جامعه دید. زمانی‌که فرد خود را دارای حق نمی‌بیند، بالطبع عملکردش نیز آن‌طور که باید و شاید نخواهد بود. نسبت به اتفاقات جامعه‌اش بی‌تفاوت می‌شود و از سویی در عملکرد خود هم با بی‌مسئولیتی هرچه تمام‌تر عمل می‌کند. افراد در جامعه کنونی ما به‌دلیل تبعاتی که ممکن است عملکردشان
 بر جا گذارد و گرفتاری‌هایی را برایشان ایجاد کند، سعی می‌کنند تا در مسائل گوناگون اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و... دخالت نکنند. عدم دخالت در این موارد نیز بالطبع عامل سلب‌مسئولیت است و زمانی‌که افراد خود را درگیر چیزی نکنند، در مواجهه با آن مسئولیتی نیز نخواهند داشت.
بنابراین ترس، عامل نادیده‌گرفتن چنین اصل اخلاقی‌ای می‌شود؟!
بله. زمانی که حس مسئولیت‌پذیری می‌تواند ضررهای جبران‌ناپذیری برای فرد ایجاد کند، بدون‌شک وی به‌سمت فقدان چنین حسی پیش می‌رود. زمانی‌که احساس مسئولیت نسبت به اتفاقات سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و ... می‌تواند عامل مشکلات گسترده برای فرد شود، بدون‌شک او به این سمت کشیده می‌شود. بسیاری دیگر از مقولات اخلاقی نیز با چنین موقعیتی مواجه هستند. زمانی‌که فرد در چنین شرایطی قرار می‌گیرد و در عین حال بسیاری از اصول اخلاقی نیز در او نهادینه نشده، گذشتن از این اصول به‌راحتی برایش ممکن است.
حال اگر بخواهیم با نگاهی گسترده‌تر به مقوله مسئولیت‌اجتماعی نگاهی داشته باشیم، در چه جامعه‌ای و با چه مولفه‌هایی مسئولیت اجتماعی امکان بازتولید می‌یابد؟
افراد در جامعه‌ای احساس مسئولیت می‌کنند که به آنها بها داده شود. برای خواسته‌ها و مطالباتشان ارزش قایل شوند و افراد شجاع، متعهد و جسور دارای ارج باشند. نه آن‌که این افراد موردظلم قرار گیرند و به این ترتیب امکان بسط افکارشان را نیز نیابند. درحال‌حاضر همان‌طور که پیش از این نیز اشاره کردم، مسئولیت‌اجتماعی به‌دلیل تبعاتی که برای زندگی فردی و خانوادگی افراد می‌تواند داشته باشد و ترس از این تبعات؛ در جامعه ما به‌طور چشمگیری تقلیل‌یافته و به همین دلیل هم نمی‌توان انتظار داشت که چنین جامعه‌ای بتواند عامل بازتولید شود. آن هم بازتولید امری که به‌درستی در افراد نهادینه نشده‌است.

با تأسی از سخن شما مبنی‌بر تقلیل‌یافتن حس مسئولیت‌اجتماعی در افراد، این تقلیل‌یافتگی تا چه حد معلول شرایط مختلف اعم از سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... است؟
بدون‌شک تأثیر تمامی مولفه‌هایی که فرمودید، بر کم یا زیاد شدن حس مسئولیت‌اجتماعی را نمی‌توان نادیده گرفت. زمانی که افراد از هر حیث دارای امنیت‌خاطر و آرامش باشند، بدون‌شک به‌سمت مباحث اخلاقی که مسئولیت نیز از آن جمله است، گرایش بیشتری می‌یابند. موارد اخلاقی مانند مسئولیت‌اجتماعی باید به‌عنوان ارزش در جامعه مورد استقبال قرار گیرند. ارزشی برخوردکردن با چنین مواردی، عاملی خواهد شد تا مورد استقبال افراد جامعه قرار گیرد و استقبال هم عاملی می‌شود که جایگاه و پایگاه مقولاتی از این دست افزایش یابد. از سویی، نظام آموزشی نیز ازجمله اصلی‌ترین مولفه‌ها در این راستاست که می‌تواند در این زمینه بسیار موثر عمل کند. زمانی‌که کودکان ما از ابتدا با مقوله‌ای چون حس مسئولیت‌پذیری آشنایی ندارند و نسبت به آن غریبه‌اند، زمانی‌که نه در مدارس و نه در خانواده کودکان را به پذیرش مسئولیت کارهایشان وانمی‌داریم و از سویی آنها را با برخی رفتارهای نادرست به‌سمت عدم پذیرش تبعات عملکردشان سوق می‌دهیم؛ دیگر نمی‌توانیم انتظار داشته باشیم که جامعه‌ای اخلاقگرا از آن به‌دست آید. جامعه‌ای که در آن موارد اخلاقی گوناگون با وسواس مورد پذیرش افراد قرار گیرد. به این ترتیب، جدایی بیش از پیش فرد از جامعه محتمل‌تر از گذشته می‌شود و افراد دیگر جامعه را مانند خانه خود نمی‌دانند. جامعه یک کشتی است و اگر حتی نقطه کوچکی از آن سوراخ شود، دیگر به‌راحتی نمی‌توان آن را از خطر غرق‌شدن نجات داد. حال اگر حس مسئولیت در قبال این کشتی وجود داشته باشد، علاوه‌بر آن‌که امکان سوراخ‌شدنش نیست، بلکه چنانچه خللی وارد شود و کشتی زمانی دچار مشکل شود، افراد برای نجات آن تمامی هم و غم خود را به‌کار خواهند گرفت.


تعداد بازدید :  75