محمدرضا نیکنژاد آموزگار
سال 94 برای من و خانوادهام با دلخوشی فراوانی آغاز شد و سیزدهمین روزش نیز به لطف دوستی دیرینه بسیار خوب و دلچسب بود. از چهرههای خندان و پذیرایی دوستانه آنها گرفته تا ناهار و عصرانه آش رشته و بازیهای دستهجمعی، زمینهساز روز شادی برایمان شد. در راه بازگشت به همسرم گفتم گویا سالی که نکوست از بهارش پیداست! دستکم امیدوارم که چنین باشد. به خانه که رسیدم و کمی استراحت کردم سری به صفحه فیسبوکم زدم. نخستین پست و عکسش را که دیدم، کامم به تلخی گرایید. در آن پست نوشته شده بود «روز طبیعت یا اعلان جنگ به طبیعت؟ ایرانیان در روز سیزدهبهدر، طبیعت خود را معادل ۵۸سال در ژاپن تخریب میکنند! میزان آلودگی محیطزیست در روز سیزدهبهدر 10 برابر روزهای معمولی است! در روز سیزدهبهدر، تنها در مناطق حفاظت شده پایتخت، ۶ تن زباله در دامان طبیعت رها میشود. این رقم در کل استان تهران به ۱۰هزار و ۳۰۰ تن زباله میرسد! »
نمیدانم تا چه اندازه نوشتههای بالا درست است اما با نیمنگاهی به دور و برمان میتوان درستی آن را حس کرد و با همه وجود دریافت. البته برای گواه درستی آن نمونهها فراوان است. پرت کردن پوست میوه و زباله به بیرون از خودرو، انداختن تهسیگار و زباله در هر جایی، چه در خیابان و کوچه و پیادهرو و چه در پارکها و ... از همه بدتر بر جا گذاشتن کلی زباله پس از گردشهای خانوادگی و مسافرتهای درون و برون شهری، گواهی بر رفتارهای زشت ما ایرانیان در ویرانگری محیطزیست و زبالهسازی گستره است. اوج زشتی این رفتارها آلودگی شرمآور جنگلهای شمال است. در زمانی که در روزهای عادی بهطور میانگین هر تهرانی 800 گرم زباله میسازد، میتوان به آسانی ژرفای فاجعه را دریافت! درد هنگامی به مغز استخوان میزند که بدانیم بهترین دوره برای آموزش مهارتهای زندگی، پیش از 5 سالگی است. پرورش کودک در این دوران در خانواده و از سوی پدر و مادر انجام میگیرد. حال پدر و مادری که خود نیز آموزشی درخور و پرورشی بایسته در این زمینهها دریافت نکردهاند، چگونه باید کودکان خویش را آموزش دهند؟ از اینرو شوربختانه آموزشهای زیستمحیطی و گرامیداشت زیست بوم در دوری آزاردهنده گرفتار شده و آیندهای روشن برای آن نمیتوان تصور کرد. گویا برای برونرفت از این دور ویرانگر باید طرحینو درانداخت و کاری کرد کارستان. اگر دلنگران آینده محیطزیست هستیم و دلشوره حجم فراوان زبالههای تولیدیمان را داریم، نخستینگام باز گذاشتن دست نهادهای مردمنهاد - چه در جامعه و چه در آموزش و پرورش - است. دومین گام، آموزش پدر و مادرها و نهادینه کردن رفتارهای شهروندی در گستره زیست بوم در آنها و سومین گام نیز، آموزشهای محیطزیستی کارآ در دبستانها و پیگیری آن در دبیرستانهاست. همچنین دگرگونی درونمایههای آموزشی در راستای نگهداشت و پاسداشت محیطزیست خواهد بود. در غیر این صورت بهزودی باید چشم به راه شدت گرفتن بحرانهای زیست محیطی در کشور بود و شاید هنگامی به بیداری اجتماعی - فرهنگی برسیم که دیگر دیر باشد. آیا بیداری نزدیک است؟!