شماره ۵۳۲ | ۱۳۹۴ دوشنبه ۱۷ فروردين
صفحه را ببند
درباره کارکردهای گفت‌وگو به بهانه مذاكرات هسته‌اي ايران و 6 قدرت جهاني:
گفتا در این معامله کمتر زیان کنند

رضا نامجو خبرنگار گروه طرح نو

 مذاكرات نفسگير ايران با گروه 1+5 به پايان رسيد. با اين وجود مفهومي كهن دوباره نقش خود را به خوبي ايفا كرد: گفت‌وگو! مسأله به وجود آمده و راه‌حل‌هاي پيشنهادي فارغ از كاركردهاي سياسي، وجوه ديگري را هم در ذهن هر بيننده‌اي روشن كرد. گفت‌وگو و صبوري تيم مذاكره كننده سوالات زيادي از منظر معرفت‌شناسي در ذهن‌ها پديد آورده است. بررسي سبقه گفت‌وگو در كشوري به نام ايران، تفاوت فرهنگ‌هاي مختلف در مواجهه با مقوله‌اي به نام گفت‌وگو و البته چيستي كاركردهاي چنين مقوله‌اي (به مثابه ابزاري براي توسعه فرهنگي و معرفي بهتر واقعيت‌هاي جامعه ايراني به جهانيان) و ... ازجمله موضوعاتي هستند كه به منظور پاسخ گويي به برخي از آنها با دكتر «قدمعلي سرامي» استاد ادبيات و نويسنده و مترجم گفت‌وگويي انجام داده‌ايم:

آقاي سرامي به نظر شما گفت‌وگو در بين دولت‌ها و ملت‌ها تا چه حد داراي اهميت است؟
گفت‌وگو به صورت شيوه مرسوم در علوم انساني، به دوره افلاطون باز مي‌گردد. در ادبيات تمام كشورهاي جهان از اين شيوه استفاده شده است بنابراين وقتي مي‌خواستند گويش خاص زباني را نام‌گذاري كنند از آن به «ديالكت» ياد مي‌كردند. Dialectology رشته‌اي دانشگاهي است كه معادل فارسي آن به حساب مي‌آيد. اين موضوع خود مبين اهميت گفت‌وگو است. دايال نيز به اين معني است كه افراد به صورت دو نفري با هم حرف مي‌زنند. اين شيوه در تمام علوم انساني خاصه در ديپلماسي مورد استفاده قرار مي‌گيرد. منظور دقيقا همان كاري است كه نمايندگان ايران و 6 قدرت جهاني انجام دادند. آنها به صورت مداوم با يكديگر گفت‌وگو كردند و زوايد كار را تشخيص دادند، در ادامه آنچه فراموش كرده بودند را به محور گفت‌وگو افزودند و در نهايت به نتيجه رسيدند.
 با نظر به اين حساسيت‌ها گفت‌وگو در عمل چه رهيافتي به دست مي‌دهد؟ با گفت‌وگو آدميان وارد چگونه سازوكاري مي‌شوند كه باعث مي‌شود تا اين حد روي مقوله گفت‌وگو بحث شود؟
اساسا ارتباط سالم بشري از دورترين روزگاران تا به امروز همين برداشت از «ديالكت» را مدنظر قرار داده است. وقتي ما به‌عنوان افراد بشر، اين كار را انجام مي‌دهيم ابزار يك بحث را شناسايي مي‌كنيم، آن مقال را كه با مقال‌هاي ديگر زندگي بشري درآميختگي دارد از درآميخته‌ها جدا مي‌كنيم و بحث را به صورت شسته و رفته به نتيجه مي‌رسانيم. چنين روندي است كه ما را به نتيجه قابل دستيابي، مي‌رساند. اصلا مگر آدم‌ها از اولين روز پا گذاشتن روي عالم خاكي چگونه با هم آشنا شدند؟ آنها از طريق اين گفت‌وگو يكديگر را شناختند. ما آدم‌ها وقتي با هم حرف مي‌زنيم دو مسأله متضاد پيش رويمان قرار مي‌گيرند: دعوا و تفاهم. به اين صورت كه پس از قرار گرفتن در جاده گفت‌وگو اندك اندك هم دعواها شروع مي‌شوند هم تفاهم‌ها خودنمايي مي‌كنند. اصولا به همين دليل است كه گفت‌وگو عاملي براي تعامل انسان‌ها با هم به حساب مي‌آيد. حالات مختلف اين گفت‌وگوها با هم متفاوت هستند. دو آدم به صورت شخصي يا به نمایندگي از دو فرهنگ، دو تمدن يا حتي دو نوع معرفت گفت‌وگو مي‌كنند.
ادبيات ايران به‌عنوان يكي از مشخصه‌هاي فرهنگي اين سرزمين تا چه حد بر مقوله گفت‌وگو بر «ديالكت» تاكيد داشته است؟
در ابتدا بايد بدانیم گفت‌وگو در اين ملك، از ايران قبل از اسلام شروع مي‌شود. مثلا در متن پهلوی «خسرو قبادان و ریدکی» ريدكي(به معناي كودك خردسال) و قباد پادشاه با هم ديالوگ مي‌كنند. كودك بسيار باهوش است، از همين رهگذر گفت‌وگو به نتايج بسيار جالبي مي‌رسد.
در منظومه ديگري به نام «درخت آسوريك» كه متعلق به دوره اشكاني است بين يك بز و يك درخت نخل گفت‌وگو در مي‌گيرد. در ادامه استفاده از اين شيوه در ادبيات فارسي به قدري شايع مي‌شود كه برخي شاعران را با همين گفت‌وگوها مي‌شناسيم. پروين اعتصامي ازجمله اين شاعران است. او در جايي مي‌گويد:
« سیر، یک روز طعنه زد به پیاز که تو مسکین چقدر بد بويي
 گفت، از عیب خویش بی‌خبری زان ره از خلق، عیب  میجويی»
در شعر شاعران ديگر هم بارها شمع و پروانه، سرو و قُمري، نور و ظلمت با هم گفت‌وگو مي‌كنند. در آغاز راه ادبيات فارسي، اسدي طوسي شاعر حماسه‌سرا در قرن پنجم هجري، مناظره بين آب و آتش، خاك و آب، زمين و آسمان و ... را به تصوير مي‌كشد. اين شيوه از 1000‌سال پيش در ايران آغاز شد و در دوره ما اين شيوه به پروين اعتصامي رسيد. در ضمن شاعران بزرگ ادبيات ما نيز در اين جاده گام برداشته‌اند. به‌عنوان مثال حافظ مي‌گويد:
«صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت        ناز کم کن که در این باغ بسی چون تو شکفت
گل بخندید که از راست نرنجیم ولی        هیچ عاشق سخن سخت به معشوق نگفت»
ديالوگ بين عاشق و معشوق يا حتي دو عاشق هم رواج داشته است. فرهاد و خسرو هر دو هواخواه زني به اسم شيرين بودند. خسرو پرويز شاه ايران بود و فرهاد هم مهندسي كه انجام دادن كاري را تقبل كرده بود. او پذيرفته بود بيستون را سوراخ كند تا شير گوسفندان را بدوشند و به جاي استفاده از سطل و ... از تونل ايجاد شده در دل كوه آن را به آن سوي كوه منتقل كنند. در همين بين نظامي، ديالوگ زيبايي بين آنها برقرار مي‌كند و مي‌گويد:
 «نخستین بار گفتش کز کجایی؟ بگفت از دار ملک آشنایی
بگفت آن‌جا به صنعت در چه کوشند؟ بگفت انده خرند و جان فروشند
بگفتا جان فروشی در ادب نیست بگفت از عشق بازان این عجب نیست»
در ادبيات ما درعين‌حال كه مسأله گفت‌وگو موضوعي شايع به حساب مي‌آيد، صنعتي در شعر فارسي به وجود آمده كه به آن صنعت «گفت و شنود» مي‌گوييم. همان‌طور كه حافظ مي‌گويد:
«گفتم کِی‌اَم دهان و لبت کامران کنند        گفتا به چَشم هر چه تو گویی چنان کنند
گفتم خراج مصر طلب می‌کند لبت        گفتا در این معامله کمتر زیان کنند»
درعين‌حال در عرفان ايراني مرسوم است كه درويش نبايد با درويش بحث و مجادله كند. زيرا در عين حال كه بحث كردن ممكن است به فهميدن و كشف نادانسته‌ها بينجامد، اين امكان وجود دارد كه به نافهمي هم منجر شود. حافظ دراين‌باره مي‌گويد:
«ما ز یاران چشم یاری داشتیم        خود غلط بود آن چه می‌پنداشتیم
گفت و گو آیین درویشی نبود        ور نه با تو ماجراها داشتیم»
در نهايت بايد گفت مسائل عقلي مقوله گفت‌وگو هستند، اما كارآيي گفت‌وگو در مسائل عاشقانه قطعي نيست.

گفت‌وگو در سنت ادبي ما به‌عنوان سند مهم فرهنگي و هويتي تا چه حد با نگاهي معرفت‌شناسانه ارتباط داشته و پا را از حضور به‌عنوان يك چاشني زباني يا  آلماني هويتي فراتر گذاشته است؟
اصلا بايد مردم ايران را مردمان گفت‌وگو دانست. آن‌گونه كه يكي از ضرب‌المثل‌هاي اصفهاني مي‌گويد: «شما اون ور جو من اينور جو، تو بوگو منم مي‌گم، چرا دعوا كونيم». راه‌حل اين است كه حرف بزنيم. ما ايرانيان حتي در دل جنگ چيزي داريم به نام رجز خواني. در اين‌جا هركدام از طرفين جنگ درباره خود شروع به سخن مي‌كنند. آنها در رجزخواني از بدي‌هاي طرف مقابل و خوبي‌هاي خود مي‌گويند. اين موضوع نشان مي‌دهد گفت‌وگو حتي در جايي كه جنگ و درگيري تن به تن هست تعطيل نمي‌شود. رجزخواني نشان مي‌دهد گفت‌وگو فرهنگ دور و درازي است. اصلا مجلس «مهستان» كه در دوره ساساني فعاليت مي‌كرد، خود نشان‌دهنده اين موضوع است كه مردم با گفت‌وگو مسائل مربوط به زندگي خود را حل‌وفصل مي‌كردند. اصلا زبان براي اين درست شده كه تو در خلال گفت‌وگو با طرف مقابل مسائلت را حل‌وفصل كني.
حالا كه به اين بخش از گفت‌وگو رسيده‌ايم به نظر شما فرجام شسته و رفته گفت‌وگو چيست؟
فرجام تفاهم آن است كه به صورت گام به گام و خوردك، خوردك (بدون زدن همديگر) راه را تكه به تكه طي كنيم و به هم نزديك شويم. در همين راستا و در نهايت، به نقطه‌اي مي‌رسيم كه ديگر خبري از دو طرف نيست. در چنين نقطه‌اي موضوع يك گفتار است كه از دو زبان خارج مي‌شود. گفتمان از ميان دو نفر به جفتي تبديل مي‌شود كه حرف هم را مي‌زنند نه حرف در مقابل هم را. اگر مطبوعات بتوانند ياريگر اين شيوه باشند و گفت‌وگو مسير خود را در بين دولتمردان و مردم پيدا كند، به نقطه خوبي خواهيم رسيد. در مسير گفت‌وگو حكومتگران به جاي فرمان دادن و ايجاد درگيري براي خود و مردمانشان، بايد كار را به نحوي پيش ببرند كه با استفاده از فهم پله به پله بين دو طرف گفت‌وگو به سمت جلو حركت كنند. در اين بين نه دولت بايد دستور دهد و نه ملت. بايد قدم به قدم به هم نزديك شوند. چنين شيوه‌اي تضمين كننده آينده ملت است اما اگر به هم زور بگوييم كار فرجامي نخواهد داشت.
به‌عنوان سوال پاياني نظر خود را در مورد گفت‌وگوهای تيم ايراني و گروه 1+5 و البته نتيجه‌اي كه بار آمد عنوان كنيد.
مسيري كه توسط تيم مذاكره كنند ايراني در لوزان، ژنو و ... طي شد عالي بود. با بروز چنين رفتاري است كه دولت‌هاي ديگر هم به ما اعتماد مي‌كنند. اين روش علاوه بر حل مشكل (هسته‌اي) اعتمادانگيزي مي‌كند و باعث مي‌شود ديگران در رفتاري كه ما مي‌كنيم بينديشند و ما را داراي اهليت بدانند. آنها خواهند گفت: ايرانيان دنبال حقيقت بودند. لازم است بگويم اصولا فرهنگ ما هميشه در جست‌وجوي حقيقت بوده است. سه‌گانه شريعت، طريقت و حقيقت هم حكايت از همين جست‌وجوگري دارد. شريعت به طريقت مي‌رسد و درآميختن اين دو حقيقت را در پيش روي ما قرار مي‌دهد. اگر گفت‌ و شنود با هم تركيب شوند، هم براي نگرندگان اعتماد ايجاد مي‌كند و هم ما را به مقصود مي‌رساند.


تعداد بازدید :  145