| فرزانه رسانه | کارشناسارشد روانشناسی |
متاسفانه اکثر ما برای زندگی خود هدف و برنامه مشخصی نداریم و به قول معروف، زندگی را با پیروی از ضربالمثل «هرچه پیشآید خوشآید» سپری میکنیم. احتمالا به این دلیل که تا بهحال به این موضوع فکر نکردهایم که باید برای رسیدن به خواستههایمان برنامهریزی یا همان هدفگذاری انجام دهیم. یا اینکه نمیدانیم منظور از زندگی هدفمند چیست؟ و بهطورکلی برای داشتن یک زندگی هدفمند که در آن دستاوردهایی موجود باشد، باید چه کار یا کارهایی انجام دهیم؟ چگونه میتوانیم از بیهدفی و زندگی علیالسویه داشتن خلاص شویم؟ ساده است... برای داشتن یک زندگی هدفمند و دارای انگیزه باید هدفگذاری کنیم. یعنی باید اهدافی را برای دورهای مشخص براساس تواناییها و امکاناتمان مشخص سازیم. همانطور که برای تیراندازی بهسمت سیبل هدف باید میزان فاصله، کشش کمان، جهت و سایر تنظیمات را برای به هدف زدن بسنجیم، در مهارت هدفگذاری که یکی از مهارتهای زندگی است نیز باید اهداف را براساس اولویتها و زمان به اهداف بلندمدت و کوتاهمدت تقسیم کنیم.
اما داشتن هدف یا همان هدفگذاری اصلا چه فایدهای دارد؟ پاسخ این است که ما با داشتن برنامه مشخص و از پیش تعیینشده، میتوانیم امکانات و محدودیتهایمان را بهتر ارزیابی کنیم و موانع احتمالی را برای رسیدن به مقصود بهتر پیشبینی کرده و از سر راه برداریم. به کمک هدفگذاری میتوانیم جهت رسیدن به خواستههایمان از زمان بهنحو مطلوبی استفاده کنیم. با اولویتبندیکردن کارها و تخصیص زمان مناسب به هر هدف، دستیابی به آنها را برای خود امکانپذیر و سهلالوصول میکنیم. با اینحال با وجود همه فوایدی که هدفگذاری در زندگی ما دارد، متاسفانه درصد کمی از افراد با این مهارت آشنایی دارند و از آن استفاده میکنند. همانطور که یک مکانیک برای کار خود به ابزارهایی نیاز دارد تا در مواقع لزوم از آنها استفاده کند، هر فردی نیز برای راحت زندگیکردن به مهارتهای زندگی و استفادهکردن از آنها در موقعیتهای مشخص نیازمند است که برای رسیدن به اهداف موردنظر نیز آشنایی با مهارت هدفگذاری لازم است.
حال بیاییم بررسی کنیم که موانع موجود بر سر راه هدفگذاری برای آنهایی که خواستار این امر هستند، چیست؟ یکی از مراجعان میگفت که بسیار احساس افسردگی میکنم چون اخیرا برای شروع هر کاری بسیار بیانگیزه شدهام. هر وقت میخواهم کاری را شروع کنم، وقتی به سختی کار و انجامدادن آن فکر میکنم، نمیتوانم آن را شروع کنم. درواقع اصلا نمیدانم از کجا باید شروع کنم و چطور کارها را پیش ببرم، به همین دلیل سعی میکنم اصلا کاری را شروع نکنم. من خواستههای زیادی دارم که دوست دارم به همه آنها برسم اما دیگر ناامید شدهام... این فرد بهدلیل عدمآگاهی از مهارت هدفگذاری فکر میکرد رسیدن به خواستهها در زندگی تابع شانس است و تقدیر او اینگونه است که او هیچ شانسی برای رسیدن به خواستههایش نخواهد داشت. اما حقیقت چیز دیگری بود و اینکه این فرد به علت آشنا نبودن با مهارت هدفگذاری این باور غلط را در خود پرورش داده بود. در این مورد میتوان گفت یکی از موانع موجود برای دستیابی به اهداف و قدم گذاشتن در مسیر هدفگذاری، آشنا نبودن با این مهارت است.
از موانع دیگر که در علم روانشناسی اجتماعی «خوشبینی برنامهریزی» نامیده میشود، همانطور که از نامش پیداست عبارت است از خوشبینی زیاد در زمانبندی برای رسیدن به اهداف. در این مورد فرد، زمانی را که برای رسیدن به هر هدف در نظر میگیرد، کوتاهتر از زمان لازم واقعی برای رسیدن به آن هدف خاص است. یکی دیگر از موانع، باورهای منفی غلطی است که در افراد وجود دارد که باعث کاهش اعتمادبهنفس و در نتیجه مانع برنامهریزی برای دستیابی به اهداف میشود. اگر بتوانیم این موانع را بهحداقل ممکن کاهش داده و در شرایط مطلوب بهکلی حذف کنیم به کمک هدفگذاری دقیق و مناسب و بهدنبال آن تلاش بیوقفه میتوانیم آرامش و تحقق آرزوهایمان را تجربه کنیم. همینطور میتوانیم نظارهگر پیشرفت در کارهایمان باشیم. البته باید متذکر شویم که هیچ کاری بیدردسر و سختی انجام نخواهد شد. حتی با انجام هدفگذاری و برنامهریزی دقیق و زمانبندی مناسب بیشک مشکلاتی نیز در طی مسیر خواهیم داشت که با شکیبایی و مقاومت در حلکردن آنها میتوانیم دوباره بهسمت اهدافمان روانه شویم. نکته مهم در مهارت هدفگذاری این است که باید همیشه اهدافی را که برمیگزینیم هدفهایی معقول و منطقی و رسیدن به آنها در محدوده تواناییهای ما باشد. در نظر داشتن اهداف خیالی و دور از ذهن تنها باعث سرخوردگی و ناامیدی بیشتر میشود و فرد را مستعد افسردگی میسازد. بنابراین باید برای هدفگذاری صحیح شرایط، امکانات و تواناییهایمان را بررسی کرده و با توجه به آنها اقدامات لازم را برای یک برنامهریزی خوب و معطوف به هدف
انجام دهیم.