شماره ۵۳۱ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۶ فروردين
صفحه را ببند
درخت، آدم وآنگاه عشق ...

احمدرضا دالوند

آورده‌اند حضرت داود * در فصل بهار به درخت سیبی گفت: «خواهر با من سخن بگو» و درخت سیب به یکباره پر از شکوفه شد.
ناصر خسرو قبادیانی* گفته است:  درخت ترنج از بروبرگ رنگین / حکایت کند کُله قیصری را / سپیدار مانده ‌ست بی‌هیچ چیزی / ازیرا که بگزیده او کم ‌بری را / درخت تو گر بار دانش بگیرد / به ‌زیر آوری چرخ نیلوفری را  
حافظ سروده است:  درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آرد / نهال دشمنی برکن که رنج بی‌شمار آرد / چو مهمان خراباتی به عزت باش با رندان / که درد سرکشی جانا گرت مستی خمار آرد/ شب صحبت غنیمت دان که بعد از روزگارما/ بسی گردش کند گردون بسی لیل و نهار آرد/ عماری دار لیلی را که مهد ماه در حکم است/ خدا را در دل اندازش که بر مجنون گذار آرد/ بهار عمر خواه ‌ای دل وگرنه این چمن هر سال / چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل ‌هزار آرد/ خدا را چون دل ریشم قراری بست با زلفت / بفرما لعل نوشین را که زودش با قرار آرد/ در این باغ از خدا خواهد دگر پیرانه‌ سر حافظ / نشیند بر لب جویی و سروی در کنار آرد و سعدی:  خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم / دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم / ما را عجب ار پشت و پناهی بود آن روز / کامروز کسی را نه پناهیم و نه پشتیم
 سیاووش کسرایی* در شعری با نام «تو قامت بلند تمنایی ‌ای درخت» سروده است: همواره خفته است در آغوشت آسمان/ بالایی‌ ای درخت/ دستت پر از ستاره و جانت پر از بهار/ زیبایی‌ای درخت / وقتی که بادها / در برگهای در هم تو لانه می‌کنند / وقتی که بادها / گیسوی سبز فام تو را شانه می‌کنند / غوغایی‌ ای درخت / وقتی که چنگ وحشی باران گشوده است / در بزم سرد او / خنیاگر غمین خوش آوایی ‌ای درخت / در زیر پای تو / این‌جا شب است و شب‌زدگانی که چشم‌شان / صبحی ندیده است / تو روز را کجا؟ /خورشید را کجا؟ / در دشت دیده غرق تماشایی ‌ای درخت؟ / چون با‌ هزار رشته تو با جان خاکیان / پیوند می‌کنی / پروا مکن ز رعد / پروا مکن ز برق که بر جایی ‌ای درخت / سر بر کش‌ ای رمیده که همچون امید ما / با مایی ‌ای یگانه و تنهایی ‌ای درخت
ویلیام بلیک* در شعر «درخت ابدی»، درخت را مأمن دو پرنده عاشق دانسته:  
 نر: کجا لانه کرده‌ای؟ در کدام بیشه؟ / بگو، دلارام. بگو، ‌ای عشق / آشیانِ زیبایت را کجا ساخته‌ای؟ / ‌ای سرافرازیِ مَرغزارها از تو
ماده:  آن‌ سوتر درختی تنهاست / آن‌جا به سر می‌برم و برای تو مویه می‌کنم / اشک‌های خاموشم را سحرگاه می‌نوشد / و اندوهم را بادهای شبانگاه برمی‌گیرد .
نر:  تو بهارِ منی / زنده‌ام و برای تو مویه می‌کنم / هر روز کنارِ بیشه مویه می‌کنم / و بلندای اندوهم را شب شنیده است.
ماده: به ‌راستی مرا آرزو می‌کنی؟ / و برایت چنین دل‌پذیرم؟ / پس دیگر اندوهی نیست‌ ای یار، ‌ای دل‌دار
نر: بیا، بر بال‌های شادی پرواز می‌کنیم / به‌ سوی آن بلندایی که سایه‌سارِ من است / بیا و گوشه‌ی آرامِ خویش را برگزین / میانِ برگ‌های سبز و شکوفه‌های دلاویز ...
با گذشت قرن‌ها، برخی از آدم‌ها شاید لازم باشد مفهوم عشق را از این دو پرنده یاد بگیرند.
*حضرت داود علیه‌السلام از پیامبران بزرگ الهی و صاحب کتاب «زبور». آمده است که خداوند، کوه‌ها و پرنده‌ها را مسخر  وی گرداند.
*ناصر خسرو( تولد 394 / وفات 481هجری قمری) در روستای قبادیان در بلخ به دنیا آمد. از شاعران بزرگ فارسی‌زبان، وی بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش مکرر از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌ است .
*سیاووش کسرایی، ( تولد 1305 / وفات 1374) شاهکار کسرایی منظومه آرش کمانگیر است. وی از شاگردان نیما یوشیج بود.
*ویلیام بلیک ( William Blakeتولد۱۷۵۷ / وفات ۱۸۲۷) شاعر و نقاش بریتانیایی و مبدع نوع جدیدی از شعر در زبان انگلیسی بود .


تعداد بازدید :  340