امیرحسین جلالی روانپزشک
کمککردن به دیگران، یک نیاز انسانی است. همه آدمها در کنار نیازهایی مثل آب، غذا و امنیت، نیازهای دیگری هم دارند که کمککردن به دیگران یکی از آنهاست. ما درباره نیازها سلسلهمراتب داریم. وقتی نیازهای پایهای و غریزی، مثل آب، غذا و امنیت تأمین نشده باشد، فرصتی از نظر روانی برای فرد باقینمیگذارد که به نیازهای دیگر فکر کند.
اگر فقر و تبعیض و بیکاری در جامعه باشد و افراد از جهت نیازهای ابتدایی خودشان محروم باشند، فرهنگ یا زمینه داوطلبی که مبتنیبر ارضای نیاز کمک است از بین میرود یا تضعیف میشود. جامعه باید از نیازهای ابتدایی بهرهمند شود و از رفاه برخوردار تا امکان کمک به دیگران فراهم شود. خیلی عجیب نیست که افراد برخوردار بیشتر طرفدار فعالیتهای داوطلبانه و کمک باشند و اینکه تصور کنیم میتوانیم این فرهنگ را بین همه افراد ترویج کنیم، دور از واقعیت است. زمانی میتوان از افرادی انتظار کار داوطلبانه، کمک یا ایثار داشته باشیم که نیازهای اولیهشان برطرف شده باشد.
سوال اصلی این است، ما چه زمانی به دیگری کمک میکنیم یا برای انجام کاری در جامعه و برای عموم مردم، داوطلب میشویم؟ وقتی دیگری را به رسمیت میشناسیم و حاضر میشویم برایش از خودگذشتگی کنیم یا بخشی از توان و نیرویمان را برای او خرج کنیم. جامعهای که در آن خودخواهی و خودشیفتگی به شکل بیمارگونه رواج پیدا کند، نمیشود فرهنگ فعالیتهای داوطلبانه را در آن ترویج کرد. نگرش خودشیفتهوار امکان به رسمیت شناختن دیگری را میگیرد و نمیتوانیم امکان و حق بهرهمندی از خود را برای دیگران متصور شویم. اینکه چرا جامعه دچار این خودشیفتگی میشود، جای تحلیلهای بیشتری دارد ولی وقتی بستر بهرهمندی و تبعیض از میان برود و امکان سوءاستفاده محدود شود و شایستگی و شایستهسالاری حاکم باشد، امکان بهرسمیت شناختن دیگری فراهم میشود. وقتی خود فرد در معرض تهدید است، به خودش فکر میکند. اما فضای آرامش و امنیت و بهرهمندی و امکان اینکه هرکس میتواند با کوشش در جای خود قرار گیرد، این فضای امن را ایجاد میکند که اول خودمان و بعد دیگران را به رسمیت بشناسیم و امکان اینکه برای دیگری قدمی برداریم بهوجود میآید.