شماره ۵۳۱ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۶ فروردين
صفحه را ببند
صلح با طعم ايراني

محمد بقايي ماكان نویسنده و پژوهشگر فرهنگی

بشر براي آن‌كه بتواند به آساني به اهداف خويش دست يابد، به آرامش و جمعيت خاطر نياز دارد. در عين‌ حال در كنار چنين احساسي، نيروي ديگري هم در درون بشر وجود دارد كه بايد آن را خشونت طلبي ناميد. اصولا در دستگاه آفرينش همه چيز داراي قرينه يا تضاد است. براي مثال در برابر نور ظلمت هست و در مقابل نيكي، بدي اصولا جهان بدون تضاد قابل تصور نيست. از همين رو بسياري از متفكران معتقدند وقتي انساني متولد مي‌شود همراه با او مرگ هم پا به هستي مي‌گذارد. درواقع زندگي گذري است كه نهايتا به مرگ ختم مي‌شود. صلح و جنگ نيز از اين مقوله جدا نيستند. در طول تاريخ بشر، ايام صلح و جنگ مدام از پي هم روان بودند. گرچه نوع روابط در اين زمينه‌ها در طول زندگي بشر تفاوت‌هايي پيدا كرده است اما ماهيت آنها هيچ تفاوتي با يكديگر ندارد. از سوي ديگر نبايد فراموش كرد برخي از آدميان اصولا صلح‌طلبند و به سمت آرامش و صفاي باطن گرايش دارند و به عكس برخي چنين نيستند. بايد گفت فرهنگ‌هاي موجود در هر جامعه، مبين اين خلقيات است. با نگاه به فرهنگ‌هاي ثبت‌شده در تاريخ درمي‌يابيم، خشونت‌طلبي در ميان برخي از اقوام بيش از اقوام ديگر بوده است. براي مثال در تاريخ ايران، پديده‌هايي در پرورش صلح‌طلبي و صفاي باطن به وجود آمده كه بارزترين آنها عرفان ايراني است. اين عرفان، آدميان را به صلح، آرامش و دوستي دعوت مي‌كند و پيشرفت و تعالي آدم و عالم را از همين منظر مورد توجه قرار مي‌دهد. از اين‌روست كه متفكر بزرگ دنياي اسلام، «هانري كوربن» نيز همين نظر را برگزيده و گفته است: «عرفان ايراني كه وارد عطوفت‌هاي ديني شد، همان قلب تپنده فرهنگ ايراني است». در تاريخ بسياري از جوامع شاهديم كه از خشونت‌طلبي، آتش‌افروزي، ايجاد فتنه و مسائل ضد انساني، شواهد بسياري وجود دارد؛ نمونه‌هاي بارز آن را در جنگ‌افروزي‌هاي اروپايي در جنگ‌هاي اول و دوم جهاني مي‌بينيم كه منجر به از ميان رفتن ميليون‌ها انسان شد. اين جنگ‌ها نتيجه فقدان تفكر عرفاني و صفاي باطن مديران و سررشته‌داران يك جامعه بود. تجسم همين روح فاشيستي و نازيستي را در چهره‌هاي ديگري كه در دهه‌هاي اخير موجب جنگ‌افروزي در خاورميانه شده‌اند نیز شاهديم. چنان كه گفته شد، مسلم آن است كه بشر اصولا ميل به صفاي باطن، آرامش روحي، طمأنينه و جمعيت خاطر دارد. اين عناصر در جوامعي كه گرايش آنها به معنويت بيشتر است به‌ طور طبيعي بروز و ظهور بيشتري دارد. براي مثال در جامعه ايراني كه ذاتا به شعر و هنرهاي ظريف علاقه‌مند است و در طول تاريخ نيز اين علاقه به صورت پيوسته وجود داشته، به‌طور طبيعي اين گرايش ديده مي‌شود. از همين رهگذر شايد بتوان گفت ايرانيان از آن دست جوامعي هستند كه در طول تاريخ پيوسته طرفدار سلم و آرامش بودند و اگر هم جنگ‌هايي صورت داده‌اند، بيشتر در پاسخ به حملاتي بوده كه به سرزمين آنها انجام گرفته است. معروف است اقوامي كه به ايران تاختند، سرانجام با همه خشونت و گرايشات جنگ‌طلبانه مقهور فرهنگ، هنر و ادبيات ايران شدند و حتي به‌رغم این‌که زبان فارسي زبان اصلي آنها نبوده، دستاوردها و توليدات فرهنگي اين زبان چنان آنها را مسحور كرد كه از حمايت‌كنندگان اين زبان شدند و سعي كردند صفاي معنوي و صلح‌طلبي و آرامش‌خواهي كه در ادبيات و هنر ايراني كاملا مشهود است را در خود پرورش دهند. چنان كه نمونه‌هاي اين مدعا را مي‌توان در معماری باشكوه مسجد گوهرشاد یا مواردی از این دست و همين‌طور برگزاري آيين‌هاي ايراني كه جملگي حكايت از صلح‌طلبي، آرامش و صفاي باطن دارند، شاهد بود.

 

 


تعداد بازدید :  204