شماره ۵۳۱ | ۱۳۹۴ يکشنبه ۱۶ فروردين
صفحه را ببند
‌‌آسیب‌شناسی وضع نامطلوب شعر در نوشتاری از «شهاب مقربین»
پیچیدگی‌ها و درهم‌تنیدگی‌ها
شهاب مقربین (۱۳۳۳) شاعر معاصر است. او به همراه حافظ موسوی و شمس لنگرودی مدیر انتشارات «آهنگ دیگر» است. از او 9 مجموعه شعر چاپ شده و مجموعه‌هایی نیز آماده چاپ دارد. کتاب «رویاهای کاغذی‌ام» در برگیرنده گزیده شعرهای اوست. کتاب «کنار جاده بنفش کودکی‌ام را دیدم» جایزه شعر کارنامه را از آن خود کرد. بسیاری از شعرهای او تا کنون به زبان‌های انگلیسی، کردی و ترکی ترجمه شده است. مقربین را می‌توان یکی از شاعران مولف در سال‌های حال‌ حاضر دانست. از او خواستیم که در نوشتاری وضع مخاطب و شعر امروز ایران را آسیب‌شناسی کند.

ما به‌راحتی از وضع «مخاطبِ شعر» می‌گوییم و به‌راحتی درباره‌ آن داوری می‌کنیم اما صورتِ مسأله چندان برای‌مان روشن نیست. پیش از هر سخنی دراین‌باره باید معلوم کرد وقتی از «مخاطب» می‌گوییم، از چه می‌گوییم. آیا مخاطب، در بحثِ مورد گفت‌وگوی ما، کسی ا‌ست که کتابِ شعر را می‌خرد و می‌خواند یا کسی ا‌ست که به هر وسیله‌ ممکن (از طریقِ هر رسانه‌ دیداری یا شنیداری) با شعر روبه‌رو می‌شود؟ آیا مخاطب کسی‌ است که توانسته با شعری که به هر صورت دیده یا شنیده، ارتباط برقرار کند یا هر کسی‌ است که فقط آن را دیده (خوانده) یا شنیده است و الزاما هم با آن ارتباطی برقرار نکرده؟ وقتی که این ابهام‌ها روشن شد، تازه با این پرسش روبه‌روییم که کدام دسته از مخاطبان از کدام قشر یا طبقه‌ اجتماعی- فرهنگی و با چه سطحی از دانش و فرهنگ، موردِ نظرِ ما است؟ و پیش از این پرسش، پرسشی بنیادی‌تر:  مخاطبِ کدام گونه از شعر از گونه‌های متفاوت در سبک، زبان، فرم، مضمون و... با چه سطحی از معیارهای زیبایی‌شناختی؟
   تنها با تعریفِ هر یک از این سطوح است که می‌توان واردِ بحث و بررسی درباره‌ وضع مطلوب یا نامطلوبِ مخاطبِ شعر شد و تازه، فقط می‌توان واردِ بحث شد؛ چرا که نتیجه‌گیریِ نسبتا دقیق، مستلزمِ جمع‌آوریِ آمار و شواهدِ نسبتا دقیقی نیز هست.
   اگر مخاطب را کسی فرض کنیم که به هر وسیله‌ ممکن (دیداری یا شنیداری و در فضای مجازی یا غیرمجازی) با شعر روبه‌رو می‌شود، مستقل از کیفیت‌ و میزانِ ارتباطی که با آن می‌گیرد، به‌ نظر می‌رسد که در ایران، طیفِ گسترده‌ای از مردم را در بر می‌گیرد و این می‌تواند برای ما واقعیتِ خوشایندی باشد اما بررسی مراحل و مراتبِ این طیف و ارزش‌گذاری بر آن، نیازمندِ داده‌های آماریِ دقیقی ا‌ست که متاسفانه دستِ‌کم در دسترس راقم این سطور نیست.
   اما اگر مخاطبانِ شعر را کسانی بدانیم که به‌طورِ حرفه‌ای، خود پیگیرِ شعرند و کتابِ شعر را می‌خرند و می‌خوانند، با توجه به تیراژ کتاب‌ها، با دقتِ بیشتر (یا با کم‌دقتیِ کمتری) می‌توانیم به بررسی وضع مخاطب بپردازیم و در این حالت، دیگر واقعیتِ پیشِ روی ما چندان خوشایند نیست.
   پایین بودن تیراژِ کتاب در ایران منحصر به کتابِ شعر نیست. حتی تیراژِ کتاب‌های عامه‌پسند که در نسخه‌های به ‌نظر پُرشماری به فروش می‌رسند، به نسبتِ جمعیتِ باسوادِ ایران، ناچیز و قابل چشم‌پوشی ا‌ست. بنابراین، کمبود مخاطبِ شعر از این زاویه، زیرمجموعه‌ای از وضع کتابخوانی در ایران، به‌طور عام است و آسیب‌شناسیِ آن در وهله‌ اول به آسیب‌شناسیِ وضع نامطلوبِ کتابخوانی در ایران گره می‌خورد.
   در پاسخ به این پرسش که آیا این وضع معلولِ چه علت یا علت‌هایی‌ است، می‌توان به سادگی به مسائل اقتصادی، سیاسی یا فرهنگی اشاره کرد اما مسأله به این سادگی نیست. این عوامل و علل، به شکلِ پیچیده‌ای، شبکه‌وار در هم تنیده‌اند و یکدیگر را پشتیبانی یا تضعیف می‌کنند.  
   اگرچه در مناسبات اجتماعی، عوامل اقتصادی نقشی موثر و تعیین‌کننده داشته و حتی بر کیفیت آثار تولید شده، از طریق تأثیر بر نحوه‌ زندگی و در نتیجه بر خلاقیتِ خالقِ اثر، می‌توانند نقش داشته باشند اما مطالعه‌ جوامع گوناگون در دوره‌های مختلف، به ما نشان می‌دهد که این تأثیرگذاری‌ها به ‌صورت مکانیکی و مستقیم نیست و نمودارِ تغییراتِ حاصل از آنها را نمی‌توان به ‌شکل یک منحنیِ یکنواخت ترسیم کرد. مثلا عواملِ سیاسی اگرچه در نگاهِ کلان زاده‌ تحولاتِ اقتصادی‌اند اما گاهی خود می‌توانند تحولاتِ اقتصادی را مدتی به تأخیر بیندازند یا آن را تسریع کنند و نیز می‌توانند در برابرِ مسیرِ طبیعیِ تحولاتِ فرهنگی مانع ایجاد کنند یا موانع را از میان بردارند. عواملِ فرهنگی هم می‌توانند سببِ کندیِ یا تندیِ تحولاتِ سیاسی شوند. از این گذشته، فرهنگِ یک جامعه به‌ سرعت در برابرِ متغیرهای اقتصادی و سیاسی دستخوش تغییرِ ناگهانی نمی‌شود و در تحولات خود از دلِ شرایط زیست- محیطی، جغرافیایی و عوامل طبیعیِ دیگر نیز می‌گذرد یا در برابرِ آنها مقاومت می‌کند.
   این پیچیدگی‌ها و درهم‌تنیدگیِ علت‌ها می‌توانند در یک دوره‌ معین و در یک جامعه‌ مشخص دست به دستِ هم داده، سببِ شکوفایی یا برعکس، رخوت در فرآیندِ بده‌-‌بستانِ آفرینش‌های فرهنگی شوند.
   با توجه به همه‌ این شرایط، ما ناچاریم به‌طور نسبی به قضایا نگاه کنیم و وضع مخاطبِ شعرِ امروز را در شرایطِ ناگزیرِ امروز بسنجیم. البته در چنین شرایطی نیز وضعِ ما می‌بایستی بهتر از این می‌بود که هست. عوامل بازدارنده همیشه سدی نفوذناپذیر نیستند. باید برای رسیدن یا دستِ‌کم نزدیک شدن به آن‌چه که مطلوبِ ماست، هزینه داد.
   نقشِ شاعر در این میانه چیست؟ آیا باید برای جذب مخاطب، شعرهایی موافقِ میل و سلیقه‌ او بنویسد؟ قطعا چنین نیست. اصولا فرآیندِ خلقِ یک شعرِ اصیل به‌گونه‌ای ا‌ست که اجازه‌ ورود به چنین روندی را به شاعر نمی‌دهد. یک شاعرِ اصیل هنگامِ نوشتنِ شعر، تنها درگیرِ سازوکار خودِ شعر است که مجموعه‌ای از تجربه‌ها، حس‌ها و تفکراتِ انباشته در او پشتیبانی‌اش می‌کند. میزان و کیفیتِ تجربه‌ها و مطالعاتِ او، چه آنها که به او چیره‌دستی در فنِ شعر و خلقِ روحِ زیبایی‌شناسیِ اثر را داده‌اند و چه آنها که تفکرات و درک و حسِ مواجهه با زندگی را در او ساخته‌اند، در کارِ ساختنِ شعرِ اویند. حاصلِ کار، بسته به میزانِ همخوانی یا ناهمخوانی با ضرورت‌ها و مطالباتِ موجود یا مستعدِ موجودیت، مخاطبانی را جذب می‌کند یا از خود می‌راند.


تعداد بازدید :  340