مهدی بهلولی آموزگار
برای اینکه این یادداشت را در ارزیابی
«طرح نو» روزنامه شهروند بنویسم رفتم و 10 - 12 تایی از روزنامههای گذشته را که در خانه داشتم آوردم و 3- 4 ساعتی را صرف خواندن درونمایه «طرحنو» آنها کردم. برخی یادداشتها و گفتوگوها را پیش از این خوانده بودم. برخی را هم نخوانده بودم و برایم تازگی داشتند. برای نمونه یادداشتی دیدم از محمد بقایی ماکان در پرونده رواج قلیانکشی در جامعه یا یادداشتی از هوشنگ ماهرویان که در آن به گفتوگوی خود با محمد مختاری اشاره کرده بود. این دو از نوشتههای ارزندهای بود که نخوانده بودم. همین نمونهها نشان میداد که آن شناخت همه جانبهای که باید از طرحنو داشته باشم تا بتوانم سنجش و ارزیابی دقیقی از آن کنم را ندارم. آری، این که روزنامهای را بخری و در کیفات بگذاری اما از صبح تا شب، فرصت خواندن درست و حسابی آن را نیابی، خودش میتواند سوژه یکی از پروندههای اجتماعی طرحنو باشد! میخواهم بگویم ارزیابی من از طرحنو، بر بنیاد وارسی و خوانش دقیق و بیکم و کاست درونمایه آن نیست و بیشتر برگرفته از شناخت و برداشتی کلی است که از روزنامه شهروند و بخش طرحنو دارم.
برای من سه بخش روزنامه شهروند، مهمتر از بخشهای دیگر است: جامعه، صفحهآخر و طرحنو. میکوشم هر روز، هر جوری شده، از آنچه که در این سهبخش منتشر شده، خبردار شوم. اما درباره طرحنو میتوانم بگویم برخی روزها بوده که سوژههای آن گیرایی ویژهای برایم نداشتهاند و نتوانستهام - دستکم در نگاه نخست- با آنها ارتباط بایسته را بگیرم. گاهی هم به نظرم تکراری، کلیشهای و پیش پاافتاده آمدهاند. یادداشتهایی هم بودهاند که وقتی خواندهام کمبار به نظرم رسیدهاند. برخی گفتوگوها را هم، آن چنان که باید، چالشی و پرسش برانگیز نیافتهام. من خودم را انسان چندان باسوادی نمیبینم اما از دیگران انتظار سواد و آگاهیهای ژرف دارم! از دیگران انتظار دارم بکوشند تا نوشتههایشان را با دیدی نو بنویسند و سخن تازه بگویند. البته میدانم سخن تازه و ژرف گفتن، آسان نیست و انرژی بر و زمان بر است اما - درست یا نادرست - بر این باورم که نویسندگان، کنشگران اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و روشنفکران باید همواره دلنگران کیفیت سخن و اندیشه خود باشند. سالها پیش، در جایی از بهاءالدین خرمشاهی چیزی خواندم در این مایه که در ایران، نه تنها دانشآموزان، دانشجویان، آموزگاران و استادان دانشگاه کتاب نمیخوانند بلکه نویسندگان هم کتاب نمیخوانند؛ یعنی نویسندگان، کتاب مینویسند، اما کتاب نمیخوانند! گاهی هم به نظرم آمده که یادداشت، در اصل، نوشته نبوده، گفتوگوی تلفنی بوده و نویسنده فرصت نداشته تا نوشتهای استوار و اندیشیدهتر ارایه دهد.
باری، اینها را که گفتم به معنای نادیده گرفتن ارزشهای طرحنو و زحمتهایی نیست که دستاندرکاران آن میکشند یا اینکه بخواهم همه درونمایه طرحنو را به یک چوب برانم. راستش روزی که نمیرسم طرحنو را بخوانم در درونم احساس زیان میکنم و میدانم که چیزی را از دست دادهام. طرحنو، با در نظر گرفتن همه محدودیتهای کار رسانهای، اندیشگی و پایدار در ایران، بیگمان خوش درخشیده و جای خود را در میان اهل اندیشه باز کرده است. نمیخواهم بیرون از گود بنشینم و بگویم لنگش کنید. میدانم بر بسیاری از زاویههای این کار سخت و پیچیده، آشنایی بایسته را ندارم اما بهعنوان یک خواننده میکوشم احساس، برداشت و انتظاراتم را بنویسم، گرچه شاید برخی انتظارات، نابجا باشند. روشن است که برخی از این خردهها هم، بیش از دستاندرکاران روزنامهها، به نویسندگان برمیگردد. یک نکته دیگر هم اینکه کمتر دیدهام که نویسندگان طرحنو، به نقد نوشتههای همدیگر بپردازند و این خود از فضای چالشی بایسته آن- البته به باور من- کاسته است.
برای بالا بردن کیفیت طرحنو، آنچنان چیزی نمیدانم که خود خبرنگاران آن ندانند. با اینرو، پیشنهاد میدهم یک روز در هفته به نقد و بررسی کتاب اختصاص داده شود. طرحنو میتواند به معرفی و ارزیابی کتابهای ارزنده فلسفی، ادبی، فرهنگی، سیاسی و تاریخی بپردازد و از این رهگذر، بستر آشنایی بیشتر با نویسندگان و مترجمان را فراهم سازد. میتوان میزگرد تشکیل داد و به اختلاف دیدگاهها، امکان نمود نمایانتر بخشید و بر گیراییهای روزنامه افزود. رویکرد پروندهای و از نزدیک بر موضوعهای اجتماعی، برای نمونه آنگونه که در پرونده کارتنخوابها یا اسیدپاشی انجام گرفت - که البته رویکرد چیره بر طرح نو است- میتوان و میبایست پیگرفته شود اما اگر به گسترههای فلسفی- اندیشگی هم پرداخته شود، سپهری پرکشش و اثرگذارتر پدید خواهد آمد.
گاهی هم جای خالی مسئولان احساس میشود. در برخی پروندهها، اگر بتوان به حضور مسئولان، رنگ و نقش جدیتری داد، پرونده خواندنیتر میشود. زمانی کسی گفته بود که در ایران 2هزار تن برای همان 2هزار تن مینویسند! یعنی 2هزار تن مینویسند و همان 2هزار تن هم نوشتههای خود و یکدیگر را میخوانند. از دید من این سخن خالی از بزرگنمایی- یا شاید بهتر بگویم «کوچکنمایی»- نیست اما در برخی زمینهها، آدمی احساس میکند که پربیراه هم نباشد. باید فشار بر فرادستان و تصمیمگیرندگان مسئول را برای حضور در بحثها و پاسخگو بودن افزایش داد.
اما پایان سخن، پاره شعری از بامداد در رعایت عشق و انسان، که میدانم سرلوحه کار همه خبرنگاران آزاد اندیش این روزگار است و در جای جای «طرح نو» هم نمایان است و میدرخشد: «با این همه، ای قلب در به در! / از یاد مبر که ما - من و تو- عشق را رعایت کردیم / از یاد مبر که ما - من و تو- انسان را رعایت
کردیم.»