| ساسان گلفر |
جولین مور امسال با «همچنان آلیس» تقریبا تمام جوایز بازیگری زن نقش اصلی فصل اهدای جوایز را درو کرد، از اسکار و بفتا تا گلدنگلوب و اتحادیه بازیگران و انجمنهای متعدد منتقدان شهرهای آمریکا. عجیب اینکه نامزدی جولین مور برای این جایزه اغلب تنها نامزدی «همچنان آلیس» در هرکدام از آن مراسم اهدای جوایز بود. اما نکتهای عجیبتر از این وجود داشت که ذهن بعضیها را قلقلک میداد. نکته این بود که چرا از فیلم دیگر سال 2014 جولین مور، «نقشههایی برای ستارگان» که او را برنده جایزه بهترین جایزه جشنواره کن کرد، در اسکار و جوایز دیگر خبری نبود؟ آنهایی که با سازوکار جوایزی مانند جوایز آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آشنا هستند، متوجه دوراندیشی و آیندهنگری تهیهکنندگان «نقشههایی برای ستارگان» میشوند که نقشههایی برای اسکار سال آینده کشیدهاند. درواقع این تهیهکنندگان میدانستند که فیلم دیوید کراننبرگ در فصل پرستاره اهدای جوایز سینمایی 2015 باید با رقبایی جدی مانند «مرد پرنده»، «پسربچگی» و «هتل بزرگ بوداپست» طرف شود و حتی جولین مور معرکه «نقشههایی برای ستارگان» قافیه را به جولین مور خیرهکننده «همچنان آلیس» میبازد. این بود که تصمیم گرفتند اکران فیلم را در آمریکا تا پایان ماه فوریه 2015 به تأخیر بیندازند تا در سالی با ستارههای احتمالا کمتر فاتح اسکار باشند و در نتیجه، آمریکاییها عملا توانستند این فیلم را از جمعه 8 اسفند روی پرده ببینند؛ گرچه این فیلم از ماهها پیش در بسیاری از کشورها و ازجمله در قاب کوچک شبکه غیررسمی تماشای فیلم در ایران دیده شده است.
درام 111 دقیقهای دیوید کراننبرگ با حضور بازیگرانی مانند جولین مور، رابرت پتینسن، میا واسیکوفسکا، جان کیوزاک و الیویا ویلیامز، هجویهای تلخ و تند و نیشدار است بر روابط درونی محافل بسته هالیوود و زندگی خصوصی ستارگان آن. جولین مور در این فیلم نقش هاوانا سگراند را دارد؛ یک ستاره رو به افول، از آن نوع که در 65 سال اخیر و بعد از نورما دزموند (گلوریا سوانسن) «سانست بلوار» نظیرش کمتر دیده شده است. هاوانا سگراند، مصداق بارز این بیت استاد سخن شیراز است که «طاووس را به نقشونگاری که هست خلق تحسین کنند و او خجل از پای زشت خویش». این بازیگر پا بهسن گذاشته با چنگ و دندان از موقعیت لرزان حرفهای خود دفاع میکند و ناامیدانه برای پروژههای بعدی نقشه میکشد و در این کشمکش، زندگی او با زندگی خانواده مشاور روانی خودش، پسر این مشاور که ستاره زودرس آثار احمقانه نوجوانانه است، دختر او که با داغی بر چهره و اندیشههایی جنایتکارانه از ناکجاآباد برگشته است، یک راننده لیموزین فرصتطلب و شخصیتهای دیگری که انگار از دنیای مردگان برخاستهاند تا فرجامی تراژیک را برای همه آنها رقم بزنند، گره خورده است.
منتقدان آمریکایی و اروپایی که اغلب این فیلم دیوید کراننبرگ را اردیبهشتماه در جشنواره کن دیدهاند، درمجموع آن را مثبت ارزیابی کردهاند. متوسط نمرات 36 منتقد نشریات معتبر در سایت اینترنتی متاکریتیک به این فیلم 67 از 100 است که نمره قابلقبولی بهشمار میآید. از این تعداد،
23 نفر نمره مثبت، 10نفر متوسط و
3 نفر منفی به «نقشههایی برای ستارگان» رأی دادهاند. رابی کالین، منتقد تلگراف که نمره کامل به فیلم کراننبرگ داده، در آخرین جملههای نقدی با عنوان «کابوسی که نمیخواهید از آن بیدار شوید»، فیلم «نقشههایی برای ستارگان» را چنین توصیف کرده است: «کراننبرگ فیلمی ساخته است که میخواهید نبینید- و بعد ببینید و دوباره نبینید.» دیوید ادلستاین، نویسنده نیویورک مگزین از طرفداران این فیلم که نمره 90 از 100 برایش در نظر گرفته، تمام بازیهای فیلم را- به استثنای دو بازیگر زن جوان که در صحنههایی کوتاه جلوی دوربین آمدهاند- عالی و بینقص دانسته و پس از جولین مور که او را در اوج قرار داده، رابرت پتینسن را در نقش راننده لیموزین ستوده است. پیتر تراورس، منتقد رولینگ استون از طرفداران «نقشههایی برای ستارگان» در مورد این فیلم نوشته است: «کراننبرگ کبیر با کمک پیتر سوچیتزکی فیلمبردار خلاق و توانا ما را محکم در قید و بند واقعیت نگهمیدارد، حتی در آنجا که فیلم ما را به وادی ابسورد پرتاب میکند.» وی این فیلم را هجویهای خندهدار بر اوضاع غریب اهالی هالیوود دانسته و اضافه کرده است: «میتوانید همراه با «نقشههایی برای ستارگان» بخندید، اما نمیتوانید بر آن بخندید.»
پیتر بردشا، منتقد گاردین که 4 از 5 ستاره به فیلم کراننبرگ داده، آن را «فیلمی گیرا و به شکلی عالی، ترسناک درباره هالیوود معاصر» دانسته و نوشته است: «شاید پایان فیلم به شکلی عجیب بدبینانهتر از آن باشد که بشود آن را واقعیتی درباره هالیوود و لسآنجلس دانست، اما قدرتی مانند آثار نمایشنامهنویسان عصر ژاکوبین (در ادبیات و هنر اواخر قرن شانزدهم انگلستان) در آن است که میتوان تصور کرد اگر امثال جان وبستر یا تامس میدلتن یا ویلیام راولی در قرن بیستویکم زندگی میکردند، ممکن بود در نوشتههایشان باشد: کابوسی کلاستروفوبیک (ترس مرضی از مکان بسته) درمورد استیصال.»
در طیف نویسندگانی که نظری بینابینی نسبت به داشتهاند، میتوان از استفانی زاکارک، نویسنده ویلیج وویس و تاد مککارتی از هالیوود ریپورتر یاد کرد. زاکارک گفته که کراننبرگ «استعدادی برای کمدی، حتی از نوع سیاه آن ندارد» و با این حال گفته که فیلم همچنان «جلوه و جلای سیاهی دارد که نشان کراننبرگ را در آن میتوان دید». مککارتی با اشاره به آثار دهه هفتادی با مضامین مشابه همچون «آلکس در سرزمین عجایب» و «روز ملخ» پیشبینی کرده است که این فیلم نیز در گیشه سرنوشتی بهتر از آن آثار نخواهد داشت.
لو لومنیک از نیویورکپست در زمره نقدنویسانی است که فیلم کراننبرگ را نپسندیدهاند. لومنیک با اشاره به اینکه تلخی فیلم باعث میشود «سانست بلوار» بیلی وایلدر مانند «آگهی تبلیغاتی توریستی» به نظر برسد، پیشبینی کرده که فیلم بهمذاق منتقدان عبوس و سرسخت هالیوود خوش بیاید. او نیز این فیلم را با «روز ملخ» جان شلهزینگر مقایسه کرده اما گفته است که «برخلاف آن فیلم کلاسیک دهه هفتادی، این فیلم شکستهبسته فقط زشت و بداندیشانه است، بدون آنکه به نتیجهای منطقی برسد.»