شهروند| سال 93 هم تا حدود دو روز دیگر تمام میشود و این روزها خیلیها در این آخرین روزهای امسال درحال مرور سالی هستند که گذشته و نگاهی هم به سالی دارند که نیامده است. شما اگر بخواهید کارنامه سال 93 را برای خودتان جمعبندی کنید و از برنامهها و اولویتها و شاید بهتر است بگوییم آرزوهایتان برایسال 94 بگویید چه پاسخی میدهید؟
سایت آیندهبان، سایت تخصصی که تحقیقات و مقالاتی درباره آیندهپژوهی در ایران منتشر میکند اسفند امسال با انتشار خبری از پایان دومین دور مطالعات آیندهپژوهی ایران خبر داد و نتایج این تحقیقات را با عنوان «100 مسأله اول ایران شناسایی شد»، منتشر کرد. نتایجی که بهرغم اهمیت بازتاب چندانی در رسانهها نداشت. این نتایج نشان میداد خلاف روال همیشگی که مسائل سیاسی و اقتصادی در صدر دغدغهها و مسائل مورد نظر مردم قرار داشته، این بار مسائل اجتماعی با سهم 19درصدی در اولویت قرار گرفته و پس از آن مسائل اقتصادی با 17درصد و با فاصله قابل توجهی از مسائل سیاسی با 11درصد قرار دارد هر چند که در میان 100 متغیر مورد بررسی همچنان موضوع پرونده هستهای، اولین دغدغه و مسأله موردتوجه مردم بوده اما میانگین مسائل موردتوجه مردم در سال 94 درنهایت وزنه مسائل و موضوعات اجتماعی را سنگینتر کرده است. یافتههایی که نشاندهنده تغییرات مهمی در نوع اولویتبندیهای مسائل در جامعه ایران است و شاید در یک تحلیل اولیه از این نتایج میتوان گفت که نشان میدهد جامعه از مسائل سیاسی فاصله گرفته و بیشتر دغدغه مسائل اجتماعی و اقتصادی پیدا کرده است. این یافتهها علاوه بر این میتواند نشاندهنده این نکته هم باشد که پیچیدهشدن مسائل اجتماعی در ایران و مواجهه جامعه با مجموعهای از مشکلات و مسائل اجتماعی، این حوزه را در اولویتبندی مسائل و دغدغههای جامعه از رتبههای پایینتر به صدر کشانده است.
در آخرین روزهای سال و درحالیکه بازارهای تهران مملو از خریدارانِ شب عید است، از شهروندان تهرانی در چهار مرکز شهر و بازار پرتردد تهران یعنی تجریش، بازار شوش، بازار بزرگ تهران و بازارهای میدان ونک سه سوال پرسیدیم اول اینکه چه موضوعی در سال 93 دغدغه آنها بوده و ذهنشان را مشغول کرده است؟ پرسش دوم اینکه چه آرزویی از آنها امسال برآورده شده و چه آرزویی برایسال 94 دارند؟ و آخرین پرسش اینکه فکر میکنید دولت در سال 94 در چه حوزهای بیشتر باید متمرکز شود؟
بازار تهران
در میان مردمی که برای خرید نوروزی در بازارهای تهران پرسه میزنند کمتر کسی هست که وقتی درباره مهمترین مسائلسال 93 حرف میزند به موضوع پرونده هستهای ایران اشاره نکند. «محمد»، 45 ساله و معلم یکی از دبیرستانهای دولتی تهران میگوید: «تقریباً اخبار این موضوع را با دقت و جزییات زیاد امسال پیگیری کردم و فکر میکنم اگر توافق حاصل شود، خبر این توافق مهمترین اتفاق سال 94 خواهد بود.» او درباره اینکه چه آرزویی برای سال 94 دارد، میگوید: «چندسال است که قرار است ماشینمان را عوض کنیم. اگر تا نیمهسال جاری این برنامه عملیاتی بشود، اتفاق خوشحال کنندهای برای خانواده ماست.»
افرادی مثل محمد که پرونده هستهای و نتایج آن را دنبال میکنند کم نیستند. خیلی از آنها مثل «مهدی»، مغازهداری که در ورودی بازار ادویه میفروشد و به سختی در میان همهمه مشتریان جواب میدهد هم میگوید: «منتظرم ببینم نتیجه این توافق چه میشود و چه تأثیری در کار ما دارد. یک خانه داریم برای فروش گذاشتیم دوسال است مشتری ندارد، شما فکر میکنید توافق کنند، مسکن از رکود درمیآید؟»
«مینا کامیار»، زن جوانی که با پسر کوچک و خواهرش به بازار تهران آمده میگوید که در سال 93 بیش از همه درگیر بیماری مادرش بوده و در سال 94 هم دغدغهای ندارد جز اینکه مادرش بهبود پیدا کند. به گفته او، مهمترین کاری که دولت میتواند در سال آینده انجام دهد ایجاد اشتغال است چرا که بیکاری جوانان مهمترین عامل افسردگی و نا امیدی در آنهاست. مثل خواهرش که با وجود مدرک فوقلیسانس هنوز نتوانسته کار مناسبی پیدا کند. کمبود بارشها و خشکسالی هم دغدغه اصلی «علیرضا»، کارمند دادگاه خانواده است، او میگوید: «نگرانم که خشکسالی سال 94 را چطور باید تحمل کنیم. این موضوع بیآبی در خانواده ما که بچه کوچک هم داریم خیلی نگرانکننده شده، من فکر میکنم حتما امسال آب جیرهبندی میشود.» مهمترین برنامه و درواقع باید گفت آرزوی «علیرضا» برای سال 94 این است که بتواند مادرش را که در شهرستان است و تنها مانده راضی کند که برای زندگی به تهران بیاید. خودش میگوید: «وقتی دور است ما همیشه نگرانیم اما راضی نمیشود که بیاید.» موضوع بیآبی تهران در حرفهای «سپیده»، زن 35سالهای که سبزه و سنجد و اسپند خریده تا چند روزدیگر هفتسینی بچیند هم تکرار میشود، او همانطور که به سمت متروی 15 خرداد میرود، میگوید: «با این زمستانِ بیآب حتما تابستان سال جدید تابستان کمآبی و سختی خواهد بود برای همه. مخصوصا در تهران. امیدوارم خدا این کم آبی را به خیر بگذرونه. فقر و این فاصله طبقاتی هم کم بشه. امروز که آمدم خرید بازار دیدم چقدر فقر و دستفروشی بیشتر شده. آدم دلش میگیره وقتی این همه فاصله را میبیند.» او در مورد آرزویش برایسال 94 هم میگوید: «به این فکر نکردم که برایسال بعد چه آرزویی دارم، آدم مادر که میشود دیگر برای خودش خیلی آرزویی ندارد.»
مادر جوانی که دخترش را برای خرید به بازار بزرگ تهران آورده خودش را «هستی» معرفی میکند و میگوید که تنها خواستهاش از خداوند برایسال جدید، این است که خانوادهاش غم و مصیبتی نبینند و جز این برای پذیرش بقیه مشکلات زندگی آماده است.» از نگاه او مرگ و غم از دست دادن تنها دردی است که حتی گذر زمان هم در تسکین آن چندان موفق نیست.
در یکی از راستههای بازار تهران که پر از کیف و کفشفروشی است، «نصرت»، مرد میانسالی است که یک گاری را دنبال خودش میکشد و باربری میکند و وقتی از او میپرسی که چه آرزویی برایسال بعد داری، میگوید: «آرزو؟» و میخندند... چند دندان افتاده دارد و میگوید: «بار نداری ببرم؟»
چند قدم بالاتر در مغازهای که چرم عمده میفروشد، صاحب مغازه «حاج اصغر» میگوید: «امسال که وضع بازار خراب بود تا ببینیم سال بعد چطور بشه.» او میگوید: «آرزو چیه خانم این حرفها از ما و این مملکت گذشته. کی آرزو داره که ما داشته باشیم. خدا سلامتی و تن سالم بده، شُکر... باقی زندگی میگذره حالا با آرزو یا بیآرزو...»
در بازار بزرگ تهران پرسیدن از اینکه چه آرزویی برایسال 94 دارید برای خیلی از بازاریان بیمعنی است. مشتریانی که برای خرید آمدهاند دوست دارند از آرزوهایشان حرف بزنند اما کارِ بازار آنقدر سخت و سرد و خشن هست که خیلی از بازارها را بیآرزو کرده اما در میان همین بازاریان هستند کسانی که درباره آرزوهایشان حرف میزنند. یکی از آنها «حاج اکبر» است که میگوید: «آرزو دارم که امسال دختر کوچکم را عروس کنم اما زیر بار نمیرود که شوهر کند هر چه میگویم من پیرم آفتاب لب بومم به خرجش نمیره.»
در بازار تهران، بحث بیکاری جوانان و آرزوی پدر یا مادر خانواده برای عاقبت به خیری بچههایشان از موضوعاتی است که مردم به آنها اشاره میکنند. «سرور»، زن میانسالی که سه فرزند دارد، میگوید: «آرزویم این است که این سه تا سر و سامان بگیرند اما لازمهاش شغل و درآمده که ندارند، کارشان خرج خودشان را درمیآورد فقط.»
از نظر «ماشاءالله»، حجرهدار بازار بزرگ تهران یکی از اتفاقات تلخ امسال، کاریکاتورهایی بوده که در یکی از مجلات فرانسوی علیه پیامبر اکرم(ص) منتشر شده است. او میگوید، آرزو دارد که امسال شرایطی فراهم شود که هیچ کارتنخوابی کنار خیابان تلف نشود. او البته آرزوی دیگری هم برای کشور دارد و آن کم شدن آمار طلاق است و اینکه جوانها سر خانه و زندگیشان بمانند و بچههایشان را آواره این خانه و آن خانه نکنند.
بازار تجریش، داعش، صلح و آلودگی هوا
در شمال تهران در بازار تجریش که نزدیکترین نقطه به محلههای ثروتمند و برخوردار تهران است، آرزوی آدمها درباره آنچه برای سال 94 میخواهند شخصیتر میشود، مثلا «مهسا»، دختر سی و چند سالهای که در سبزه میدان تجریش ایستاده تا ترشی بخرد، میگوید: «مهمترین برنامه و به گفته شما آرزوی من برایسال جدید این است که فوق لیسانس قبول بشم.» او میگوید که یکی از مهمترین دغدغههایش امسال گروه داعش و همچنین خبرهایی بوده که درباره افزایش سرطان میشنود: «نمیدانم واقعا نمیتوانند برای سرطان کاری کنند؟ یکی از بهترین خبرهای دنیا میتواند این باشد که دارویی برای ریشه کن کردن سرطان کشف بشه!» از نگاه «محمود»، کارمند اداره ثبت احوال مهمترین اتفاقی که میتواند در سال 94 نقطه تحولی برای ایران باشد، به نتیجه رسیدن مذاکرات است. به گفته او، مهمترین مسأله امسال کشور هم بحث آلودگی هوا بوده، او به آنچه در ماههای اخیر در اهواز گذشته اشاره میکند و میگوید: «من فکر میکنم اگر برای مشکل ریزگردها فکر اساسی نکنند، این مسأله یعنی آلودگی هوا، میتواند مشکلات جدی امنیتی ایجاد کند.»
مساله داعش، موضوعی است که در بازار تجریش تعداد زیادی از رهگذران و خریداران به آن اشاره میکنند، همانطور که در بازار تهران هم خیلیها وقتی درباره وقایع مهم سال 93 از آنها میپرسیدی، داعش را یکی از مهمترین اتفاقات میدانستند. یک نفر مثل«ونوس»، که میگوید: «امسال از یک طرف محو مبارزات با داعش بودم و از طرف دیگر فکر میکردم که کاش ما نسلی بودیم که میتوانستیم در دنیای بدون خشونت و در زمان صلح جهانی زندگی کنیم.»
«سمیرا»، دختر 22سالهای که درحال انتخاب مدل روسری در بازارچه قدیم تجریش است، میگوید که «آرزویم این است که جامعه ایران به نقطهای برسد که جوانان را همانطور که هستند بپذیرد و در یک قالب از پیش تعیین شده و بسته ذهنی آنها را دستهبندی نکند.» او میگوید، مهمترین هدفش در سال 93، خرید خودرو و خواندن تعداد مشخصی کتاب و یک سفر بوده که به همه آنها رسیده است.
از نگاه «مرتضی»، مردی که همراه خانوادهاش برای خرید به شمالیترین بازار تهران آمده است، مهمترین مسالهای که دولت باید روی آن تمرکز کند، مبارزه با فساد است، فسادی که «در لایههای عمیقی ریشه دوانده است.» برای او مهمترین خبر خوش سال آینده، دومین فرزندش است که در سومین ماهسال 94 متولد میشود.
به گفته« مسعود»، مرد میانسالِ بازنشسته، «دولت در سال آینده باید کاری کند که از فشار بر طبقه متوسط و ضعیف جامعه کاسته شود.»، «مجید»، فروشنده لوازم خانگی در تجریش هم همین نگاه را دارد و میگوید: «جامعه دو قطبی شده آنها که دارند و آنها که ندارند. این بیعدالتی است که عدهای میآیند و نمیتوانند خرید کنند.»
بیشتر مردها اغلب در مقابل این سوال که چه آرزویی برای سال 94 دارید، میخندند و میگویند، این حرفها زنانه است اما اگر قرار باشد درباره مسائل سیاسی و اجتماعی و ورزشی حرف بزنند، تا زمانی که وقت باشد، حرف برای زدن دارند. «علی»، «محمد» و «مسعود» از فروشندگان بازار قائم میگویند که در سال 94 به جز خبرهای ورزشی و فوتبال خبر دیگری را دنبال نکردهاند. هر چند که میگویند برایشان جالب است که بدانند سرنوشت بابک زنجانی چه میشود. آنها البته خبر مربوط به حکم محمدرضا رحیمی را هم مهمترین خبر امسال میدانند. «علی»، میگوید: «من یکی از آرزوها و شاید باید بگم فانتزیهای ذهنیام این است که یک روز احمدینژاد را ببینم و ازش بپرسم که چرا بهترین سالهای عمر من را با آن وضع اداره کردن مملکت سوزاند؟» برای «محمد»، نقطه اوج برآوردهشدن آرزوهایش در سال 94 این است که بتواند یک شعبه دیگر در یکی از پاساژهای غرب تهران راهاندازی کند.
«آرزو»، مهندس برق درباره آرزوها و امیدهایش در سال 94 میگوید: «من واقعا امیدوارم که درباره انرژی هستهای توافق کنند چون شاید با این توافق کانادا بعد از سهسال بالاخره ویزای مهاجرت من را صادر کند!» او میگوید که بدترین خبرهای سال 93 برایش حملات داعش و همچنین حذف ایران از صعود از گروهش در جامجهانی بوده است. نتیجه جامجهانی برای «مهران» هم نتیجه دلخواهی نبوده. او میگوید: «امسال دلم میخواهد به دو سه نقطه که همیشه آرزو داشتم، سفر کنم البته این سفرها مستلزم کار خوب است، یعنی درآمد خوب.» یکی از آرزوهای مهران این است که روزی از تهران برود تا در شهری مثل رشت در آب و هوایی سالم و البته خیابانهایی بدون ترافیک روزگارش را سر کند. «پریسا»، دانشجوی سال آخری حسابداری که قرار است امسال برای تعطیلات نوروز به ترکیه برود، این سفر را سرآغاز خوبی برایسال جدید میداند و میگوید: «سالی که با سفر شروع شود، سال خوبی است. البته برای من در مورد امسال بدترین حادثه تصادف سنگین رانندگی برادرم بود که خسارت روحی و مالی سنگینی به ما زد.» او درباره انتظاراتش از دولت هم میگوید: «فضای باز اجتماعی و احترام به حقوق اجتماعی انسانها انتظاری است که من از دولت روحانی دارم.»
بازار شوش، سقف آرزوها کوتاهتر میشود
از تجریش به شوش که میرسی، سطح انتظارات و آرزوهای مردم تفاوتهای اساسی پیدا میکند.البته اگر جزو ساکنان همین محله باشند و از محلههای دورتر برای خرید نیامده باشند. بیشتر آنها توقع زیادی از زندگی ندارند. چند خیابان پایینتر که میآیی مردم بیشتر در جواب این پرسش که دوست داریدسال آینده چطور بگذرد و چه اتفاقاتی برای شما بیفتد، میگویند: «هرچه خدا بخواهد، سلامتی باشد.» البته اینجا تعداد بیشتری هم به موضوع فقر و درآمدها اشاره میکنند. «گلی»، زن میانسالی که یک دست قابلمه جدید البته برای جهاز دخترش خریده، میگوید: «از دولت میخواهم که یارانه افراد ضعیف و کم درآمدها را در سال 94 بیشتر کند.» همین حرف را «منوچهر»، با زبان دیگری میزند و میگوید: «به نظرم مهمترین آرزویی که هر ایرانی میتواند برای کشورش داشته باشد این است که فقر ریشهکن شود البته ریشهکن که نمیشود اما کمتر که میشود.»
از نگاه «الهه»، زن جوانی که دومین سال ازدواجش را به تازگی جشن گرفته، مهمترین آرزویی که میتواند برای او و همسرش برآورده شود، خریدن یک خانه کوچک حتی در شهرکهای اقماری اطراف تهران است. او میگوید: «انتظار ندارم که امسال خانهدار شویم اما از اینکه تا آخر عمر بخواهم مستاجری کنم میترسم.»
«ناصر»، یکی از باربران بازار شوش که چینی و شیشه را بار میکند تا کمک حال خریداران باشد هنوز جوان است، به سختی شاید 18سال سن داشته باشد اما آرزویی برای سال بعد دارد: «یک کار ثابت در همین پاساژ برای من پیدا شده، کارفرما گفته ازسال دیگه خبر میدهد اگر جور شدنی باشه خیلی میتونه برایم خوب باشه و زندگیم را عوض کنه.»
برای بسیاری از ساکنان نزدیک بازار شوش، منطقهای که یکی از باراندازهای اصلی مواد مخدر تهران است، اعتیاد شناخته شدهتر از دیگران است. یکی از آنها «مهری»، مادری است که میگوید: «امیدوارم این بچههایی که میآیند و مواد میفروشند را به مدرسه ببرند. هر روز آنها را میبینم که روی پارک روبهروی خانه ما میچرخند.»
حرفهای او را «زهرا»، یکی از همراهانش ادامه میدهد و میگوید: «من هم آرزو دارم که سال دیگر بتوانیم پای مادرم را عمل کنیم. عمل جراحیاش پول میخواست و امسال نداشتیم. درد میکشد بنده خدا.» زهرا از داعش و جنگ و این چیزها، حرفی نمیزند چیز زیادی هم نمیداند، چهار بچه قد و نیم قد دارد و به گفته خودشهزار و یک درد و گرفتاری که وقتش به این کارها نمیرسد. او هم مثل خیلی دیگر از اهالی این محله از دولت میخواهد که یارانهها را بیشتر کند.
برای «سودی خانم» که مادر فاطمه و علی است، اگر یک آرزو در سال 94 وجود داشته باشد، این است که در سال بعد کاری برای پسرش علی جور شود. خبرهای بد او در سال 93 هم خبر از دست دادن یک نفر از عزیزانش است و زندگیش ربط زیادی به خط خبرهای ایران و جهان و سیاست ندارد. «ابراهیم»، راننده تاکسی که در کنار ایستگاه متروی شوش ایستاده تا مسافرانی را که با دستهای پر میآیند به مقصد برساند، درباره آرزوهایش برای سال 94 میگوید که: «هیچ وقت فکر نکردم که چه آرزویی دارم چون بههرحال هر سال یک اتفاقاتی میافتد و اصلا زندگی برای همین اتفاقات است که جالب است اما چند سال است که دنبال این هستیم برویم مکه، اگر امسال بشود شاید بگویم یک آرزو بوده که برآورده شده، باقی هم سلامتی خودم و زن و بچه.»
صندوق آرزوهای خیلی از مردم این شهر برای سال جدید هم خالی است. آنها که میگویند بیآرزو شدهاند. مثلا «مصطفی»، راننده 34ساله آژانس که میگوید، چند سالی است بیآرزو شده: «من هیچ پیشرفتی ندارم، چطور میتوانم آرزویی داشته باشم؟ آرزو مال آدمهایی است که پول دارند یا موقعیتی که بر مبنای آن میتوانند برنامهریزی کنند نه برای من که سرنوشتم این شد که بشینم پشت ماشین.»
«مهری» همسال جدید را بیآرزو شروع میکند البته نه به خاطر اینکه نا امید است، خودش میگوید: «ترجیح میدهم با پیشزمینه فکری زندگی را در سال جدید برنامهریزی نکنم. اینطوری همه چیز در جای خودش پیش میرود. من دوست دارم زندگی را با اتفاقات غیرمنتظرهاش تجربه کنم، این راهی است که جواب میدهد!»