برخلاف خیلیها که رفتار مورینیو را از جعبه جادویی میبینند و تحلیل میکنند، افتخار کار کردن زیرنظر این مربی را داشتهام؛ یک بار وقتی او در جامجهانی 2006، مشاور آنگولا بود و بار دیگر با حضور در تمرینات چلسی. به همین دلیل میتوانم به راحتی و با آگاهی درباره این شخصیت خاص حرف بزنم. به نظرم او در فوتبالی که مثل سینما، بیشتر یک صنعت سرگرمکننده است، نبض بازار را بهدست دارد؛ با جوسازیها، فشار روانی را از بازیکنان به خودش منتقل و فداکارانه، خودش را قربانی تیم میکند. مورینیو بهشدت باهوش است و برای هر ابرو کجکردن در رسانههای گروهی هم برنامه دارد. شاید بپرسید او به چه دلیل عاشق حاشیهسازی است. جواب در علاقهاش به قرار گرفتن در معرض دید خلاصه میشود. او نسبت به مربیان بزرگی مانند آنچلوتی، دوران بازی حقارتآمیزی دارد و برای پر کردن خلاف مقبولیت نداشته در دوران بازی، نیازمند حاشیهسازی و مطرح کردن خودش به هر طریقی است. بههرحال ژوزه برخلاف امثال کارلتو، با چهرهای شناخته شده وارد دنیای فوتبال نشد و از طرفی در عصری مجبور به مربیگری است که فشار رسانهها بیش از گذشته موثر نشان میدهد؛ چه در تصمیمگیری روسای تیمها و چه در پوشش اخبار در دوره موسوم به عصر ارتباطات! برای روشنشدن موضوع، مثالی میزنم؛ روزی که سر آلکس فرگوسن افسانهای راهی اولدترافورد شد، رسانهها تا این اندازه بر جهان سایه نگسترانده بودند و او فرصت داشت در جهانی آرام به آزمون و خطا بپردازد. این فرصت در اختیار مورینیو نیست و باید نتیجه بگیرد. به همین دلیل گاهی اوقات از سبک دفاعی افراطی او انتقاد میشود. شما وقتی مربی ملی هستید، باید برای سالی 8 بازی آماده شوید اما استهلاک در رده باشگاهی بیشتر است و زودتر مربی را از پا درمیآورد. مربی جاهطلبی به نام مورینیو به خاطر هوش بالا و انگیزه فراوان میداند پس از 3 فصل نمیتواند در تیم تاثیرگذار باشد و طبق آنچه گواردیولا هنگام جدایی از بارسا گفت، دیگر تاکتیک جدیدی برای تیمی که 3سال در آن بوده، ندارد. او به این دلیل غالبا بیش از 3 فصل در تیمهایش نمیماند. یکی دیگر از رموز موفقیت سرمربی چلسی علاقه فراوانش به کسب اطلاعات و دانش است. او مدام میجنگد تا دستاوردهای جدیدی به چنگ بیاورد. به همین دلیل بیشتر اوقات ناراضی است. به هرحال میتوان از آقای خاص بهعنوان نمونه منحصربهفرد مربیگری نه در این دوران بلکه در همه ادوار تاریخ فوتبال نام برد.