سعيد معيدفر جامعهشناس
روزنامه شهروند، ستونی با عنوان
«خود انتقادی» دارد که چند ماه پیشتر یادداشتی از من هم در این ستون، منتشر شد. حالا پس از چندی، دوباره در مقابل این سوال قرار گرفتهام که «هنگام انتقاد از خود یا همان خود انتقادی، چه حسی دارم یا داشتهام؟ یا نظرم درباره این موضوع چیست؟» این سوال، خاطراهای را در ذهن من زنده کرد که مربوط به قبل از انقلاب است. آن زمان قرار و برنامه هر هفته من و تعدادی از دوستان این بود که به کوه برويم و اوقاتي را در كنار هم سپري كنيم. آن زمان رویهای در گروه ما وجود داشت که در پايان برنامه، دور هم مينشستيم و از خودمان و آنچه انجام دادهایم، انتقاد ميكرديم. این برنامه، هر هفته در کنار کوهنوردی انجام میشد طوری که به صورت عادت گروه ما درآمده بود با این حال، باز هم هر یک از اعضای گروه، به تكرويها و اشتباهات خود در عرصه اجتماعي ادامه ميداديم. خوب یادم هست، براي خود من هم اين سوال شكل گرفته بود «با اينكه ما تا اين حد و بسیار شدید از خود انتقاد ميكنيم چرا اتفاق مثبتي در زمینه رفتاري و تصحیح اشتباهات گذشتهمان رخ نمیدهد؟»
پاسخ به این سوال، کمی نیاز به بررسی و تدقیق دارد. اصولا «انتقاد از خود» در جامعهاي شكل ميگيرد كه در آن جامعه، روح جمعي به معناي واقعي كلمه وجود داشته باشد. «خود انتقادي» زماني بين افراد يك جامعه معناي واقعي پيدا ميكند كه افراد رويكردی «جامعهمحور» داشته باشند. انتقاد زماني معني درست خود را در جامعه پيدا ميكند كه افراد فهم درستی از گفتار و رفتار خود و خساراتي كه به جامعه وارد ميكنند، داشته باشند و با درک موضوع، درصدد جبران آن برآيند یا حداقل نسبت به رفتاری که از آنها سرزده و منجر به وارد آمدن خسارت به جامعه شده است، منتقد باشند. متاسفانه ما در جامعهاي زندگي ميكنيم كه عرصه عمومي آن، به حداقل خود رسيده است. درواقع يكي از اصليترين اشکالاتی كه در جامعه امروز، با آن مواجهیم اين است كه افراد در كنار هم و از زندگی جمعی با يكديگر، خوشحال نيستند و از آن لذت نميبرند.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که اعضای جامعه، ريسك اجتماعي را نميپذيرند بنابراین، در اين فضا، خودانتقادي بيمعني است و جايگاهي ندارد. اين موضوع هم مانند تمام ژستهايي كه تا امروز گرفتهايم، بيهوده و بياهميت است. براي مثال بد نيست اشارهاي به تشكيل شوراها يا فعاليتهاي مدني، يا مشاركت جمعي داشته باشيم. در جامعهای که وصف آن رفت تمام اينها، عناوين لوكسي هستند كه اتفاقات مثبتی را در جامعه رقم نميزنند. بنابر گزارشهایی که تاکنون منتشر شده و بنابر سوابق، بارها دیده شده که بیشتر افراد در جایی مانند شورا، به جاي دنبال كردن منافع جمعی، دنبال منافع خود بودهاند.
به هر روی با آنچه گفته شد و توضیحی که از جامعه امروز ارایه دادهام، طرح این موضوع درباره خودانتقادی را لازم میدانم که فرض کنید من یا برخی دیگر در جامعهای اینچنینی به انتقاد از خود بپردازیم، سوالم این است: براي چه كسي، براي كجا و اصلا چه اهميتي دارد كه من از خودم انتقاد كنم؟ حتي با فکرکردن به این موضوع، تصوراتی به ذهنم هجوم میآورد كه به فرض من در پیشگاه افکارعمومی از خودم انتقاد کردم، آیا افرادی پيدا نميشوند كه عليه من اقدام كنند، يا «منعليهمن» راه بيندازند؟ بر این نکته تأکید دارم که من بهعنوان يك فرد به خود انتقادی اعتقاد دارم اما متاسفانه فرآيند اجتماعي آن، موجود نيست. بنابراین خودانتقادي با این مشخصهها، آثار مثبتي را در جامعه از خود نشان نميدهد. بايد توجه داشت در جامعهاي كه هويت جمعي وجود ندارد، عرصه عمومي سست و بيبنيان است و فعاليت اجتماعي و انتقاد از خود معني ندارد.