سیدیحیی یثربی استاد فلسفه
من خدا را شکرگزارم که مفهوم انتقاد به معنی جدید کلمه که دستاورد غرب و متفکران غربی است را دریافتهام. چون ما بهمعنای واقعی کلمه در علومسنتی خود نقد نداشتیم. من از روزی که نقد را شناختهام، واقعا عاشق نقد شدهام. شما نمیتوانید کسی را تاکنون سراغ داشته باشید که از من انتقاد کرده باشد و جواب تلخ دریافت کرده باشد. همیشه درمقابل نقد، جوابم این بوده که دستت را میبوسم. واقعا هم دست هرکسی را که بتواند به من بگوید مثلا تو اینجا متوجه نشدهای و مبنای کار و مسیرت درست نبوده است را میبوسم. در این مسیر راهنمایی معصومینعلیهاالسلام را هم درک میکنم که میفرمودند بهترین هدیه برای هر انسانی، گفتن ایرادهای اوست. چون ستایش گمراه میکند درمقابل، انتقاد بیدار میکند. مولای متقیان علی(ع) از ستایش ناراحت و عصبانی شدند و بعد از اینکه ستایشکنندگان خود را سرزنش کرد که چرا اینگونه درمورد من ستایش میگویید، در آخر از آنها درخواست کرد که خطاهایش را بگویند.
ما باید عاشقانه از انتقاد استقبال کنیم. اینکه من بتوانم از خودم انتقاد کنم، این یک اصل است. مهمترین منتقد هر فرد خودش است. چون نقاط لرزان و کاستیهای دیدگاه خود را بهتر میشناسد و بسیار از خود مطلع است؛ با این حال فعلا قانع شده ممکن است قانع شدنش درست نباشد و دوست داشته باشد کسی او را نقد کند. بهطورکلی خود من شخصیتی دارم که هیچوقت در برابر انتقاد جبهه نگرفتهام. انتقاد و نقد به معنی سنتی ما، به مفهوم بیان کردن روشن یک مطلب است. نقد المحصل که خواجه درباره محصل فخر رازی نوشته است، درواقع انتقاد نیست؛ بلکه خلاصهکردن و درآوردن عصاره این اثر است. نقد و تحقیق در سنت ما یعنی بیان روشن عقاید. اما نقد به معنی جدید کلمه، بیان روشن آن نیست بلکه زیر ذرهبین بردن آن است تا ببینیم کجایش درست است و کجایش نادرست. در این نقد بیشتر بهدنبال کاستیها میگردیم. چراکه آنچه درست است که حرفی در آن نیست؛ اما آنچه مهم است رسیدن به کاستیها و تصحیح آن است. علم در قدیم ثابت بود؛ همان چیزی که ابنسینا میدانست. اما علم در این روزگار رو به افزایش است و هر روز تغییر میکند. فیلسوف و دانشمند این دوره میگوید، ارسطو تا اینجا رفته اما امروز میخواهیم یک قدم از آن جلو بزنیم.
نقد در دنیای جدید یک مفهوم با برکت است اما متاسفانه جامعه ما آنچنان که باید و شاید به آن واقف نیست. من خدا را شکرگزارم که نگاه انتقادی دارم و از هر انتقادی که نسبت به آثارم ببینم، بیشتر از کار خود لذت میبرم. چون کار من که مشخص است زاییده ذهن خودم است و خطاهایش برایم زیاد روشن نیست. چندی پیش خانمی مقالهای نوشته بود درباره مجموعه «از راه تا راز» من که بهدلایلی در آن عنوان کرده بود اینها داستان نیستند؛ من سر تعظیم پایین میآورم در برابر این انتقاد و درواقع حقیقتی که درمورد کار من نشان داده است. درحالیکه قصد من از ابتدا داستاننویسی نبود و میخواستم گزارشی عرفانی بدهم؛ این نقد فهم مرا توسعه داد و دلایل داستان نبودن این اثر را بهمن نشان داد. آن مقاله را هنوز نگه داشتهام و آرزومندم روزی بتوانم با این منتقد تماس بگیرم و نهایت سپاسگزاری را داشته باشم. عدهای نگران هستند که نقد کسی را کوچک کند؛ شعار من این است هیچ بزرگی با نقد کوچک نمیشود.