هوشنگ ماهرویان نویسنده و پژوهشگر
از دوران رنسانس به بعد، خرد مدرن این مفهوم را یاد گرفت که با موضوع مورد مطالعهاش فاصله بگیرد و با فاصله به آن نگاه کند. یکی از موضوعات مورد مطالعه آدمی بود؛ انسان یاد گرفت که خودش را با فاصله بنگرد و شروع به کندوکاو و نقد خود کرد. وقتی انسان با خودش بهصورت نقاد نگاه میکند، در خیلی از مواقع حسی از شرم هم در او ایجاد میشود که این حس شرم باعث تغییرش میشود. با این حال در نگاهی که خرد مدرن در آن جایی ندارد، چیزی با عنوان نگاه انتقادی معنا ندارد و در این دیدگاه هر کسی خود را خوبمطلق میبیند. اگر فردی با خودرو 3میلیارد تومانیاش پز میدهد و فخر خانه 30میلیارد تومانیاش را میفروشد، به این دلیل است که این چیزها را خوب مطلق میبیند و خود را از هر عیب و نقصی مبرا میداند. با این حال ما میتوانیم با مطبوعات و از طریق رسانهها کاری کنیم که مثلا کسی با داشتن خانه چندین میلیارد تومانی در جامعه، خودش شرم کند از اینکه در جامعهای که فقر در آن است، بخواهد پز خانه و درآمدش را بدهد. ما میتوانیم این فرهنگ را ایجاد کنیم که مثلا آن کسی که دارد این سند را امضا میکند که بخشی از جنگلهای زیبای رامسر به آپارتمانهای ویلایی تبدیل شود، دستش بلرزد و از خودش شرم کند. ما میتوانیم این فرهنگ را ایجاد کنیم کسی که دستش شلاق گرفته است تا به کف پای انسانی دیگر بزند، دستش بلرزد و فکر کند که شکنجه کردن فرد دیگر کار زشتی است. ایجاد شدن این فرهنگها کار مداوم میخواهد. کار فرهنگی که میتواند این فاصله گرفتن انسان از خودش و خوب مطلق دانستن خود را از بین ببرد؛ کاری که نهایتا میتواند انسان را به خودانتقادی برساند. وقتی که بتوانیم این فرهنگ را جا بیندازیم بدونشک انسانهای دیگر هم به کسی که خودش را مورد نقد قرار میدهد با تحسین نگاه میکنند و برعکس کسی که خودش را خوب مطلق میداند را با تمسخر بنگرند. چون انسان به خودیخود جاهطلب و شهرتدوست و ثروتدوست است و نقطهضعفهای زیادی دارد.
ما در فرهنگ سنتی خودمان چیزهای خوبی داشتیم که آنها هم متاسفانه از بین رفته است. در روابط خانوادگی خودمان آنقدر ارتباطهای خوب داشتیم که هیچکسی احساس تنهایی نمیکرد. مثلا اگر زنی بیوه میشد یا فرزندی پدرش از دست میرفت، بزرگان خانواده و فامیل جمع میشدند و او را از خود میدانستند و حمایتش میکردند. اما در این دورانی که در گذر بین سنت و مدرنیته هستیم، این سنتها کمرنگ شده و تقریبا از بین رفته است. امروز اگر کسی تنها شود، اعضای خانواده بهجای حمایت، طردش میکنند. فرهنگ پز دادن به اشیای مادی و به نوعی داغون کردن اطرافیان، وضع وحشتناکی در جامعه ما پیدا کرده است که فقط و فقط با کار روشنفکری میتوانیم به قول فروید یک (سوپر اگو) ایجاد کنیم که جلوی نفس اماره را میگیرد و بهعنوان وجدان جمعی جامعه گسترش پیدا میکند. ما باید فرهنگی ایجاد کنیم که در آن انساندوستی، آزادیخواهی، تفاهم و بسیاری از ارزشهای انسانی دوباره احیا شود.