[ لیلامهداد ] در سایهای از ناکامیهای پیاپی، خانوادههایی که باید نخستین سنگر امنیت روانی باشند، به کارگاه تولید آسیب تبدیل میشوند. آمارهای تکاندهنده از زندانهای نوجوانان حکایت از آن دارد که بیش از 50درصد بزهکاران زیر 18سال، محصول خانوادههایی با حداقل سه لایه شکست ساختاری (عاطفی، اقتصادی و آموزشی) هستند. اینجا جایی است که نظریه «چرخه معیوب نسلی» به واقعیتی تلخ بدل میشود؛ کودکانی که نه از سر انتخاب، بلکه بر اثر میراث شوم خانوادگی به دام رفتارهای پرخطر میلغزند. تحقیقات میدانی نشان میدهد الگوهای ارتباطی سمی در این خانوادهها مانند ماشین تکثیر خشونت عمل میکند، به طوری که هر نسل اشتباهات نسلی پیشین را با ضریب 1.7 تکرار میکند. این گزارش به واکاوی آناتومی خانوادههای ناکام میپردازد که به جای پرورش انسان، ناخواسته مهندسان کوچک بزهکاری را تربیت میکنند.
فقدان ارتباط گرم و افزایش 40درصدی اختلالات سلوک
خانوادههای ناکارآمد معمولا قادر به ایجاد «پیوند عاطفی پایدار» نیستند. تحقیقات بالینی نشان میدهد، فقدان ارتباط گرم و پاسخگو در سالهای اولیه زندگی، ریسک اختلالات سلوک - گروهی از مشکلات رفتاری و عاطفی است که معمولاً در دوران کودکی شروع میشود. کودکان مبتلا به این اختلال با رعایت قوانین مشکل دارند- را تا 40درصد افزایش میدهد. کودکانی که محبت پایدار دریافت نمیکنند، معمولاً به جای خانواده، هویت خود را در گروههای همسالان بزهکار جستوجو میکنند. البته این کودکان ظرفیت همدلی و کنترل تکانههای پرخاشگرانه را توسعه نمیدهند، بنابراین مدل ذهنی بیاعتمادی به جهان پیرامون شکل میگیرد. درواقع خانوادههای ناکام معمولاً از سبکهای ارتباطی آسیبزا استفاده میکنند که در مطالعات خانواده درمانی بهعنوان «چهار پیشبینیکننده طلاق عاطفی» شناخته میشوند؛ انتقاد مخرب به جای بازخورد سازنده، تحقیر و بیاحترامی سیستماتیک، حالت تدافعی در مواجهه با تعارضات و سنگاندازی عاطفی. یکی از آسیبهای این دست از خانوادهها شکست در نقشپذیری اجتماعی است. درواقع خانواده بهعنوان اولین نهاد جامعهپذیری، در مواردی همچون آموزش مهارتهای حل مسئله منطقی، تعیین مرزهای اخلاقی واضح، ارائه الگوهای نقش جنسیتی سالم و ایجاد حس مسئولیتپذیری جمعی ناکام میماند.
خانواده آسیبدیده؛ نوجوانی که هیجانی تصمیم میگیرد
به گفته سجاد نوروزیان، آیندهپژوه حوزه کودک، فرزند انسان نسبت به سایر موجودات مثلاً پستانداران نارستره است. نوروزیان به «شهروند» میگوید:«بچه گربه چند هفته بعد از تولد دنبال غذا میرود. کره اسب بعد از چند ساعت روی پای خودش میایستد. درواقع خیلی طول نمیکشد تا قدرت سازگاری پیدا و روال طبیعی زندگیشان را شروع کنند. این آیندهپژوه حوزه کودک معتقد است فرزند انسان هم از نظر جسمی، حرکتی، مهارتی، شناختی، عصبی و مغزی نارس است. او به پژوهشها اشاره دارد و اظهار میکند:«مغز انسان تا ۲۵سالگی دارد رشد میکند یعنی ما ۲۵سال زمان لازم داریم تا مغزمان به بلوغ برسد و آماده پذیرش مسئولیتهای مختلفی بشویم که در زندگی با آنها مواجه میشویم.» نوروزیان بر این باور است فرزند انسان از نظر تغذیه تا دو، سه سال اول و در بحث خطرات هم تا 7سالگی نیازمند مراقبت است. این آیندهپژوه حوزه کودک عنوان میکند:«به مرور زمان در این چرخه نیازها متفاوت میشوند و اگر خانوادهای که به دلیل اعتیاد، مشکلات اقتصادی، طلاق و... نتواند نیازهای فرزندش را تأمین کند، کودک در محیطی رشد میکند که از استانداردها خارج است، بنابراین در نوجوانی بدن رشد لازم را دارد اما هنوز آن بخش از مغز که به قوه ادراک، تحلیل، تصمیمگیری، تشخیص و.... مربوط است کامل نشده، در نتیجه نوجوان هیجانی تصمیم میگیرد. او بیان میکند:«چنین نوجوانانی اغلب خانواده را قبول ندارند یعنی نسبت به خانواده معترض هستند.»
شرطیسازی عاطفی، مقایسه سمی و تحقیر پیشگیرانه !
بنابرنظر نوروزیان مغز نوجوان صحنه نبرد دو ابر سیستم است؛ سیستم هیجانی (سامانه لیمبیک) که مانند موشکهای حرارتی، فوراً به محرکهای اجتماعی واکنش نشان میدهد و دوم سیستم منطقی (کورتکس پیشپیشانی) که شبیه کامپیوتری است که هنوز در حال نصب نرمافزارهای پیشرفته است! او بر این باور است در کودکی، مغز بیشتر تحت کنترل والدین عمل میکند، اما در نوجوانی، این دو سیستم شروع به جنگ سرد عصبی میکنند. مثلاً وقتی نوجوانی برای پذیرش در گروه همسالان، اقدام به رفتار پرخطر میکند، سیستم لیمبیک فریاد میزند «الان این کار رو بکن!» در حالی که کورتکس پیشانی زمزمه میکند «اما عواقبش چیه؟» مشکل اینجاست که صدای اول ۳ دسیبل بلندتر است!» این آیندهپژوه حوزه کودک بیان میکند:«سه ستون روانی که خانواده باید بسازد، آینه امن است، بازتابی که میگوید «وجودت کافی است» بدون شرط و شروط. دومی سکوهای شایستگی است؛ فرصتهایی برای اثبات توانمندیها در حوزههای غیررقابتی و سوم سکوهای ارزشمندی است؛ تأییدهای کلامی و غیرکلامی برای رفتارهای مثبت.» او ادامه میدهد:«خانوادههای آسیبدیده این نیازها را با سه الگوی مخرب جایگزین میکنند. اولی شرطیسازی عاطفی، مقایسه سمی و تحقیر پیشگیرانه. در چنین شرایطی نوجوان تبدیل به کارگر معدن تأییدطلبی میشود که باید در گروههای بیرونی به دنبال ذخایر عاطفی بگردد.»
اشتباهات باید بخشی از سناریو باشد، نه دلیلی برای اخراج از صحنه
به گفته این آیندهپژوه حوزه کودک گروه همسالان برای نوجوان یک شبیهساز واقعیت مجازی است که سیستم امتیازدهی فوری دارد و دستورالعملهای ساده ارائه میدهد، البته خطر رد شدنش کمتر از خانواده به نظر میرسد. او بیان میکند:«مطالعات روی ۲۰۰ نوجوان نشان میدهد؛ ۷۸٪ اولین تجربه سیگار کشیدن را در حضور گروه همسالان انجام دادند، ۹۲٪ معتقد بودند گروه «تنها جایی است که حرفم را میفهمند.» او میگوید:«نوجوانی تنها دورانی است که فرد همزمان بازیگر، کارگردان و منتقد زندگی خود است. وظیفه ما ساختن سالنی است که در آن، اشتباهات بخشی از سناریو باشد، نه دلیلی برای اخراج از صحنه!»
نوجوانی نه یک نقص طراحی مغزی، بلکه فرصتی تکاملی برای جامعهپذیری است
به گفته نوروزیان تحقیقات جدید در حوزه علوم اعصاب و روانشناسی اجتماعی نشان میدهد نوجوانی بهعنوان دوره طوفان عصبی-هیجانی، زمینهساز آسیبپذیری شدید در برابر بزهکاری است. او میگوید:«فعالیت الکتروشیمیایی مغز در این دوره، سطح دوپامین را تا ۳۰٪ افزایش میدهد.» بنابرنظر این آیندهپژوه حوزه کودک، تمایل ذاتی به «جستوجوی نوآوری» و «تأیید اجتماعی»، پایه عصبی رفتارهای یاغیگرانه است. مطالعات fMRI نشان میدهد قشر پیشپیشانی (مرکز تصمیمگیری) تا ۲۵ سالگی به بلوغ کامل نمیرسد. نوروزیان اظهار میکند:«نوجوانی نه یک نقص طراحی مغزی، بلکه فرصتی تکاملی برای جامعهپذیری است. کلید تبدیل طوفان عصبی به موتور پیشرفت، در ترکیب حمایت عاطفی هوشمند و طراحی محیطهای جایگزین جذاب نهفته است.»
آنها که در کاهش بزهکاری نوجوانان موفق بودند
کشورهای متعددی با اجرای برنامههای نوآورانه و سیستماتیک در کاهش بزهکاری نوجوانان موفقیت چشمگیری داشتهاند.
فنلاند: این کشور با بازسازی سیستم آموزشی با محوریت «مدارس جامعالجمله» توانسته تا 65درصد جرائم نوجوانان را طی 15سال کاهش بدهد. در این راستا مدارس ویژه برای دانشآموزان مشکلدار حذف شد، البته طی سالهای 2005 تا 2020 بودجه خدمات مشاوره مدرسه افزایش 300درصدی داشت. اگرچه اجرای برنامههای «مربیان محله» برای مداخله زودهنگام هم تاثیرگذار بود.
نروژ: این کشور زندان را با گفتوگوهای ترمیمی خانوادگی جایگزین کرد. در این راستا نروژ از مکانسیم تشکیل جلسات با حضور بزهکار، قربانی و مددکار اجتماعی، طراحی برنامههای جبران خسارت غیرمالی (مانند خدمات اجتماعی) و ایجاد مراکز «شبانهروزی باز» برای نوجوانان پرخطر بهره برد. همه این موارد سبب شد نروژ شاهد کاهش 40درصدی تکرار جرم در نوجوانان تحت پوشش این برنامهها باشد.
ژاپن: راهکار این کشور برای کاهش بزهکاری جامعهگرایی و فرهنگ پیشگیری بود. در این مسیر البته از سه رکن اصلی سیستم «کومی» (شبکههای محلی نظارتی)، کلوبهای بعد از مدرسه با فعالیتهای گروهی، برنامههای والدینآموزی اجباری برای خانوادههای پرچالش و استفاده از اپلیکیشنهای هشداردهنده موقعیتهای پرخطر بهره برد. این برنامهها سبب شده نرخ بزهکاری نوجوانان در ژاپن 0.3درصد (پایینترین در آسیا) کاهش بیابد.
آلمان: این کشور سیستم دوگانه آموزش-اشتغال را در پیش گرفته و از مدلهای ترکیبی آموزش فنی-حرفهای از 14سالگی، قراردادهای کارآموزی تضمینشده دولتی و مشوقهای مالی برای شرکتهای استخدامکننده نوجوانان استفاده کرده است. همین رویه سبب شده آلمان شاهد کاهش 50درصدی بزهکاری مرتبط با فقر اقتصادی باشد.
سنگاپور: این کشور قوانین سختگیرانه + حمایت اجتماعی را در پیش گرفته است. البته در این مسیر از جریمههای سنگین برای والدین غافل (تا 100هزار دلار سنگاپور)، شبکه «مراکز خانوادههای تابآور» در هر محله، برنامههای مهارتآموزی دیجیتال برای نوجوانان و استفاده از هوش مصنوعی برای شناسایی الگوهای پرخطر در شبکههای اجتماعی استفاده میکند. ادامه این رویه سبب شده سنگاپور شاهد کاهش 78درصدی جرایم سایبری نوجوانان طی سالهای 2020 تا 2024 باشد.
نیوزیلند: این کشور با احیای سنتهای بومی توانسته کاهش 60درصدی خشونتهای گروهی در نوجوانان مائوری را رقم بزند. تکنیک نیوزلند برای رسیدن به این آمار استفاده از «حلقههای ترمیمی مائوری» در سیستم قضایی، آموزش زبان و فرهنگ بومی در زندانهای نوجوانان و ایجاد «شوراهای ریشسفیدان» برای نظارت بر اصلاحنوجوانان بهره برده است.