اوایل دهه 70 ، با حضور خوانندگانی نظیر علیرضا عصار، محمد اصفهانی، خشایار اعتمادی و... چشمانداز متفاوتی در جریان موسیقی پاپ رخ داد. با حضور خوانندههایی که هر یک سبک خاص خودشان را داشتند و درنهایت تعریف متفاوتی از خوانندگان نسل اول بعد از انقلاب در ذهن مخاطب ایجاد کردند. آنها نسل دوم خوانندگان پاپی بودند که پس از پیروزی انقلاب به تلویزیون راه پیدا کرده بودند. نسل اول مربوط به سه خواننده میشد که میگفتند کارمند رادیو و تلویزیون هستند و ته صدایی دارند و به همین واسطه در برنامههای صداوسیما میخوانند.
همان قطعه معروف که با این گوشواره «آی نسیم سحری صبر کن ما را با خود ببر از کوچهها» یا قطعه دیگر «دوستان، دوستان، در جشن خوب شاخههای سبز و شاد، همچو گلهای بهاری رویتان پرخنده باد» یادآور نسل اول خوانندهها در سالهای آغازین دهه 70 است. پس از رو به افول رفتن نسل اول خوانندگان پاپ در صدا و سیما، با افزون شدن خوانندههای جوانتر موسیقی پاپ، جان دوبارهای گرفت. دوران طلایی که در رأس آن بنیامین، محسن چاووشی، رضا صادقی و حمید حامی قرار داشتند و حضور آنها به معنای تشویق خوانندههایی مثل محسن یگانه، حمید عسگری، فرزاد فرزین، بابک جهانبخش، مهدی یراحی و مرتضی پاشایی بود.
شاید اگر این جریان ادامه پیدا میکرد موسیقی پاپ شاهد اتفاقات و پدیدههای تازه دیگری بود اما تداوم آن چیزی جز افتادن به افراط و تفریط در موسیقی نبود. چون بعد از این دوران- اوایل دهه 70 تا 90_ نه دیگر اتفاق خاصی در موسیقی پاپ افتاد و نه پدیدهای کشف شد. به گونهای که شنیدن آثار موسیقی پاپ امروز - خصوصا در سالی که پیشرو داشتیم- چیزی جز تکرار و تقلید نبود. این قضیه را با حمید عسگری در میان میگذاریم. او میگوید: «من حرف شما را تأیید میکنم. آثاری که امسال منتشر شدند از کیفیت بالایی برخوردار نبودند.
با شنیدن اغلب کارها شنونده متوجه این قضیه میشد که خواننده محبوباش زمان و انرژی لازم را به آلبوماش اختصاص نداده است.» او در ادامه توضیح میدهد: «به نظرم اغلب کارها این تصور را ایجاد میکردند که انگار قرار است تکرار موفقیت آلبوم قبلی خواننده مدنظر باشند. این مسأله باعث شده بود که فضای کارها کمی تکراری به نظر برسند و در نتیجه کمتر خوانندهای حرف تازهای برای گفتن داشت.»
عسگری که از دوران کودکی کار موسیقی را شروع کرده است و اوايل که آلبوم «کما»اش به بازار آمده بود خيليها به اسم خواننده معروف لسآنجلسی آلبوم او را فروختند، اظهار داشت: « بالطبع افتادن در وادی تکرار باعث میشود که هر کاری از تنوع و خلاقیت به دور باشد، چه بسا که این مسأله در آلبومهای امسال یک خلأ جدی به حساب میآمد.» خواننده قطعه معروف «قسمت» عدم زمان لازم برای تولید آلبومها را تنها دلیل بیکیفیتی و همچنین افتادن به ورطه تکرار میداند: «همانطور که در ابتدا اشاره کردم، برخی خوانندهها زمان کافی را به آلبومهایشان اختصاص نمیدهند و شاید بیتوجهی به این مسأله باعث ضعف جدی آثار موسیقی شده است شاید هم مسأله جدی کمکاری خود ما خوانندگان است. بدونشک اگر ما با دقت و تفکر بیشتری روی آلبومها کار کنیم، چنین ضعفها و کمبودهایی هم در آثارمان احساس نخواهد شد.»
ریسکپذیری کمتر شده است
با نگاهی اجمالی به آلبومهای پاپ امسال نیز میتوان متوجه این قضیه شد که اغلب آنها از استایل یکنواختی برخوردار بودند. اما برداشتی که از این قضیه اینگونه است: «فکر میکنم که ریسکپذیری در میان اهالی موسیقی کم شده است؛ خوانندهها کمتر ریسک میکنند تا فضاهای جدیدتری را امتحان کنند.
بالطبع عدم توجه به این قضیه نیز باعث میشود که خوانندهها به تکرار قطعات موفقی که در سالهای گذشته منتشر کرده و از مردم جواب مثبت گرفتهاند، بیفتند.» عسگری درباره عواقب ناشی از این جریان میگوید: «قطعا کاری که بخواهد تکرار یک کاری که قبلا شنیده شده باشد هیچ وقت جواب نمیدهد!» از نظر عسگری، شاخههای مختلفی نیز در عرصه موسیقی پاپ وجود دارد که با امتحان هریک از آنها میتوان قطعات منحصر به فردی را تولید کرد.
«فضاهای مختلفی در موسیقی پاپ وجود دارد که هر خوانندهای برای ارتباط بیشتر با مخاطب میتواند آنها را تجربه کند و در آن قالب نیز ترانههایش را بسازد یا سفارش بدهد که برایش بسازند. شاید این قضیه در نگاه اول ریسک بالایی داشته باشد، اما گاهی با اتکا به ریسکپذیری میتوان کارهای جدید و نویی را خلق کرد.»
او درباره علت کمتوجهی خوانندگان نسبت به این قضیه اظهار دارد: «گاهی خواننده نگران از این قضیه است تا مبادا فضای جدیدی را تجربه کند و مخاطبش را از دست بدهد. بنابراین ترجیح میدهد که به سمت اینگونه فضاها نرود. او به سمت یکسری از کارهایی میرود که قبلا شنیده شده و موفق بوده و مخاطب گوشش به آنها عادت کرده است.
به نظرم اغلب خوانندههایی که از چنین احساسی برخوردار هستند فکر میکنند رفتن به این سمت، نوعی شکست و البته صدمه جدی برای آلبومشان است.»
عسگری درباره برخی خوانندهها که فرق کار تکراری و جدید را نمیدانند میگوید: «احتمالا خوانندههایی که به ورطه تکرار میافتند، نمیتوانند تشخیص دهند که نباید به سمت این نوع کارها بروند! شاید به این خاطر که احساس میکنند آن کارها دوباره جواب میدهد، به سراغ آنها میروند.»
اغلب خوانندهها سراغ ترانهسراهای شناخته شده میروند
اما یکی از مسائل بسیار مهم و تاثیرگذاری که بدونشک اساس و کیفیت یک ملودی و ترانه را حفظ میکند، قالب و گونه شعرهاست. عدم توجه به این مسأله باعث شده که بسیاری از خوانندگان باسابقه موسیقی نسبت به این قضیه اعتراض داشته باشند و درواقع یکی از دلایل ضعف و بیتوجهی محض برخی خوانندهها نسبت به این مسأله بدانند «انتخاب ترانه، بخش مهمی از کار یک خواننده است که باید برای این بخش زمان بیشتری اختصاص داده شود. وقتی شعر برای خواننده مهم باشد، ناخودآگاه ترانههای بیشتری را بررسی میکند و درنهایت حاضر نمیشود به راحتی از این مساله مهم بگذرد.»
در ادامه میگوید: «بههرحال هر ترانهسرایی یک فضایی دارد و بالطبع خوانندهای هم که به سراغ او میرود باید استایل کارش به اشعار آن ترانهسرا شباهت داشته باشد. بدونشک اگر خوانندهها مطالعات بیشتری نسبت به اشعار ترانهسراها داشته باشند و فضای کار آنها را بشناسند، دچار چنین اشتباهی نخواهند شد.»
عسگری علت دیگر این اتفاق را دسترسی به تعداد محدودی از ترانهسراها میداند: «در حالی که ترانهسراهای بسیاری در کشورمان داریم، اما اغلب خوانندهها فقط سراغ تعداد محدودی از ترانهسراها نیز میروند. در مقابل وقتی ترانهسرا با تعداد نامحدودی از این پیشنهادها مواجه میشود شاید در یک لحظه عنان کار از دست بدهد. چون به هرحال هر ترانهسرایی یک ظرفی دارد و تا حدی میتواند بنویسد. اما وقتی حجم کارهایش بالا میرود، ناخودآگاه از کیفیت کارش هم کاسته میشود. به نظرم خوانندهها باید به ترانهسراهای جوانتر هم این فرصت را بدهند تا روی ترانههای آنها هم بیشتر کار کنند. قطعا آنها دارای فکر جدید و انگیزه بیشتری هستند.
معتقدم جوابی که یک خواننده از یک ترانهسرای جوان و با استعداد میگیرد بیشتر از یک ترانهسرای شناختهشده است که در طولسال 200 ترانه مینویسد.»