شماره ۳۳۴۲ | دوشنبه 15 ارديبهشت 1404
صفحه را ببند
گفت وگو با علی آزادی، یکی از امدادگران بندر شهید رجایی، درباره لحظات پر تب و تاب پس از حادثه
جنگیدیم برای زنده نگه داشتن امید

 [ ملیحه محمودخواه] در میان آتش‌ها و ویرانه‌هایی که زندگی‌ها را در هم شکست و امیدها را خاکستر کرد، گروهی از انسان‌ها بی‌هیچ سلاح و زره‌ای، قدم به میدان گذاشتند؛ انسان‌هایی که برای نجات جان‌ها، نه فقط با شعله‌ها، بلکه با درد و ناامیدی جنگیدند. آن‌ها امدادگرانی بودند که به دل حادثه زدند، با دست‌های خسته و قلب‌هایی لبریز از شجاعت و عشق. در لحظه‌هایی که زمین، سنگینی فاجعه را تاب نمی‌آورد و مرگ سایه‌اش را بر جان‌ها گسترده بود، این قهرمانان بی‌صدا، نور امید را روشن کردند.

هر گامشان، مبارزه‌ای بود علیه تاریکی؛   می‌جنگیدند  در میان دود و آتش، گاهی کنار پیکری بی جان می‌نشستند، گاهی دستی لرزان را میان انبوه خاک و آوار می‌فشردند تا نوید زندگی دهند. در این کارزار بی‌پایان میان زندگی و مرگ، آن‌ها نه فقط با شعله‌ها، بلکه با
نا امیدی می جنگیدند.
اندوه صدای مادرانی که در جست‌وجوی فرزندانشان التماس می‌کردند و غم نگاه خیره پدرانی که اندک امیدشان را به دستان این قهرمانان سپرده بودند، بر شانه‌های آن‌ها سنگینی می‌کرد. شب‌ها، با چشمانی سرخ و خسته اما قلبی همچنان سرشار از عزم، در میان آوار قدم می‌زدند. هر انسانی که از چنگال مرگ  نجات می دادند، جانی تازه به خودشان می‌داد، اما با هر زندگی از دست‌رفته، زخمی جدید بر روحشان می‌نشست.
آن‌ها تنها برای انسان‌ها نبود که می‌جنگیدند؛ حتی یک سگ کوچک، اسیر میان شعله‌ها، یا پرنده‌ای زخمی که زیر سقف فرو ریخته جان می‌سپرد، برایشان اهمیت داشت. چرا که انسانیت در نگاه آن‌ها معنایی وسیع‌تر داشت؛ معنایی که تمام موجودات زنده را در بر می‌گرفت.
در این میان، گاه از پای می‌افتادند، گاه زیر فشار جسمی و روانی،  توانشان پایان می‌گرفت، اما چیزی درونشان روشن‌تر از هر شعله‌ای، به آن‌ها توان ادامه می‌داد. چه چیزی جز ایمان به ارزش زندگی می‌تواند انسانی را در میان مرگ و ویرانی چنین پابرجا نگاه دارد؟ میان خستگی و بغض، میان اشک و لبخند، این حقیقت نهفته بود: آن‌ها برای زنده نگه‌داشتن ذرات کوچک امید جنگیدند، حتی وقتی خودشان در آن تاریکی گم شده بودند.
بعد از حادثه، شب‌ها پر از کابوس، روزها پر از اشک‌های ناگفته، و ذهن‌ها درگیر تصاویری بود که هیچ‌وقت محو نمی‌شدند. اما همین خاطرات، همین دردها، شاهدی بودند بر بزرگ‌ترین نبردی که در آن پیروز میدان، نه فقط آن‌ها، که تمام انسانیتی بود که در دل این شعله‌ها و خرابه‌ها نجات پیدا کرد.این امدادگران، قهرمانان بی‌نشان این فاجعه بودند؛ قهرمانانی که نشان دادند حتی در دل ویرانی و تاریکی، انسانیت می‌تواند مثل یک نور، راه را به سوی امید و زندگی باز کند. آنان نه فقط در برابر آتش، بلکه در برابر ترس، ناامیدی و شکست تسلیم نشدند. قصه‌شان، حکایتی است از دلیرمردانی که با دستان خالی، دیوارهای ناامیدی را شکستند و ثابت کردند که هیچ شعله‌ای نمی‌تواند فروغ عشق به زندگی و همدلی انسانی را خاموش کند.این، داستان آن‌هایی است که به دنیا ثابت کردند انسانیت همچنان زنده است، حتی در میان خاکسترها.

شروع حادثه
علی آزادی، امدادگری که در دل هر فریاد خاموش و هر نگاه خیره و نا‌امید، نشانه‌ای از تکاپوی انسانیت را جست‌وجو می‌کرد، هنوز با صدای فریادهایی که شنیده نشدند و دردهایی که درمان نشدند، زندگی می‌کند. او مردی است که مرگ را با گاری به سکوت رساند، و زندگی را از دل شعله‌ها بیرون کشید، در حالی که تکه‌ای از روح خود را برای همیشه در هر پیکر بی‌جانی جا گذاشت. اینجا، در اسکله‌ای که روزی نماد حرکت و رونق بود، فقط یک چیز باقی مانده: خاطره مردمی که دلشان در آتش سوخت، و امدادگرانی که مانند علی  تا انتهای توانشان ایستادند تا در سیاهی آن روزها روشنایی اندکی بیافریند.

زندگی امدادگران در نجات خلاصه می شود
سال‌ها، حضور در عملیات امداد و نجات برای علی آزادی  امدادگر جمعیت هلال احمر تبدیل به بخشی از زندگی‌اش شده بود؛ کاری که برخلاف تصور عمومی، کمتر از شغل و بیشتر از سر احساس مسئولیت انجام می‌شود. این بار قلب بندر لرزید آتش شعله کشید و انفجار های پی در پی خبر از حادثه ای می داد که  ساده نبود.او می گوید: حوالی ظهر بود که به تیم عملیاتی اطلاع داده شد، آتش‌سوزی بزرگی در منطقه رخ داده است. بدون معطلی، امدادگران به سوی منطقه حادثه حرکت کردند.
صدای انفجار آنقدر مهیب بود که نشان می داد گسترده و فاجعه بار است . وقتی وارد منطقه شدند متوجه شدیم شرایط سخت تر و پیچیده تر از آن چیزی است که تصور می کردیم.

چالش‌های عملیاتی
شرایط چنین عملیات‌هایی همیشه پیچیده و دشوار است، اما این حادثه  با آتش‌سوزی وسیع و انفجارهایی همراه بود که کار تیم امداد و نجات را نه تنها سخت بلکه خطرناک‌تر کرد. امکانات محدود بود، وسایل نقلیه از کار افتاده بود و انتقال مجروحان و اجساد به بیرون منطقه حادثه، گاهی تنها با گاری‌ها ممکن بود.
در همان دقایق ابتدایی، امدادگران با صحنه‌های تکان‌دهنده‌ای مواجه شدند. افراد آسیب‌دیده، سوخته و زخمی در حالی که امیدشان به کمک امدادگران بود، با التماس‌های جانسوز به آن‌ها نگاه می‌کردند. برخی از قربانیان توان حرف زدن نداشتند، اما نگاهشان پر از استیصال بود؛ نگاهی که هیچ‌گاه از ذهن امدادگران پاک نخواهد شد.
آزادی می گوید: همه‌جا پر از آشوب بود، آتشی که از کنترل خارج شده بود و فریادهایی که از میان دود و شعله به گوش می‌رسید، قلب آدم را می‌فشرد. ما نه فقط با یک حادثه فیزیکی، بلکه با دشوارترین انتخاب‌های انسانی و بحران‌های روحی خودمان روبه‌رو بودیم.
آتش، دود، و گرمای سوزان راه رسیدن به عمق حادثه را سخت و گاهی ناممکن می‌کرد. امدادگران به گروه‌های کوچکی تقسیم شده بودند. هر گروه مسئولیت جست‌وجوی منطقه خاصی را برعهده داشت و تلاش می‌کرد تا در میان خرابه‌ها، بازماندگان یا اجساد گرفتار را پیدا کنند. اما چالش اصلی، نه فقط زنده پیدا کردن افراد، بلکه انتخاب میان چندین مصدوم بود؛ تصمیمات سختی که گاهی وجدان انسان را به مبارزه می‌طلبید.

لحظه‌های انتخاب؛ چالش انسانیت
یکی از تکان‌دهنده‌ترین لحظات این حادثه، زمانی بود که  این امدادگر بین نجات دادن یک فرد زخمی و پیدا کردن همکار یا دوستش مجبور به انتخاب می شد. در حالی که زنده ماندن خودش نیز در خطر بود، باید تصمیمی می‌گرفت:
« مردی را دیدم که شدت سوختگی‌اش بالا بود. با این حال، به ما التماس می‌کرد که همکارانش را پیدا و نجات دهیم. در آن لحظه، فهمیدم که انسانیت از مرزهای درد و رنج هم فراتر می‌رود. همین انسان‌ها، در سخت‌ترین شرایط، به دیگران فکر می‌کنند.»
این لحظات، ثانیه‌هایی هستند که هر امدادگری را از نظر روحی به چالش می‌کشند. انتخاب بین دو جان، یا حتی روبه‌رو شدن با مرگ افراد، چیزی نیست که به سادگی از ذهن پاک شود. امدادگرانی که در این حادثه حضور داشتند، این تجربه را به‌عنوان یکی از سخت‌ترین عملیات‌های زندگی‌شان توصیف می‌کنند.

ابعاد روحی و روانی حادثه
دیدن این حجم از مرگ و رنج، چیزی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت. امدادگران، که خود را متعهد به نجات جان انسان‌ها می‌دانند، اغلب پس از چنین عملیات‌هایی با آسیب‌های روحی مواجه می‌شوند. این امدادگر چنین توضیح می‌دهد:روز اول آن‌قدر درگیر بودیم که به غذا، آب یا حتی استراحت فکر نمی‌کردیم. اما پس از ساعت‌ها کار مداوم، بدن از توان می‌افتد. بعضی از ما به بیمارستان منتقل شدیم، نه به دلیل جراحت‌های فیزیکی، بلکه از شدت خستگی و فرسودگی روحی. هنوز هم آن صحنه‌ها مثل فیلم از جلوی چشم‌هایم می‌گذرد. او به این موضوع اشاره می‌کند که حتی پس از پایان عملیات و بازگشت.
به محل زندگی، آن لحظاتی که در میان شعله و دود سپری شد، رهایش نمی‌کنند:«بعد از حادثه، تا چند روز نتوانستم درست بخوابم. شب‌ها کابوس برگشتن به همان صحنه، صدای ضجه خانواده‌ها، و چهره سوخته مجروحان را می‌دیدم. با اینکه سال‌ها امدادگری کردم، اما آن روزها برای همیشه در حافظه‌ام ثبت شد. نه غذای درست حسابی خوردم، نه خواب آرام داشتم فکر می‌کنی قوی هستی، اما هر آدمی ظرفیتی دارد…»
همدردی با خانواده‌هایی که عزیزانشان را ازدست داده‌اند، از دیگر بخش‌های تلخ این ماجرا بود. این امدادگر بندرعباسی می‌گوید:
گاهی کاری از دستت برنمی‌آید جز اینکه کنج دیوار بنشینی و با خانواده داغدار گریه کنی؛ شاید اندکی این درد عظیم را تسکین دهد. ما آن‌جا نه فقط امدادگر، بلکه عضوی از خانواده‌های مصیبت‌دیده بودیم.

همکاری و فداکاری‌های تیمی
در میان آشوب و دود، فقط تکنیک و آموزش نیست که جان‌ها را نجات می‌دهد. چیزی فراتر از آموزش‌های مرسوم وجود دارد: همدلی و ازخودگذشتگی. بسیاری از امدادگران در جریان عملیات، حتی سلامت خود را نادیده گرفته و فقط به نجات دیگران فکر می‌کردند. یکی حتی می‌گفت:بچه‌ها از شدت گرما و استرس هر چند ساعت یا روزانه سرم وصل می‌کردند. اما با این حال هیچ‌کدام حاضر نبودند دست از کار بکشند. این را فقط آدم‌هایی درک می‌کنند که پا به میدان گذاشته‌اند؛ خودت را فراموش می‌کنی، فقط به نجات فکر می‌کنی.»
در یکی از لحظات احساسی عملیات، امدادگران به نجات یک سگ کوچک گرفتار در میان شعله‌ها پرداختند که خودش در میان آن همه تقلا، تنها امیدش کمک انسان‌ها بود. «انگار آن سگ هم التماس می‌کرد،. ما نتوانستیم بی‌تفاوت بمانیم و او را از میان آتش بیرون کشیدیم»

تجربه‌های ماندگار؛ لحظاتی که هیچ‌گاه فراموش نمی‌شوند.
از امدادگر می‌پرسم، مهم‌ترین لحظه‌ای که با تمام وجود حس کردی کار بزرگی انجام داده‌ای کدام بود؟ با صدایی بغض‌آلود می‌گوید:
وسط دود و آتش، مردی را بیرون آوردیم که بالاخره توانست زنده بماند. اما اولین خواهش‌اش این بود: «خواهش می‌کنم همکارم را نجات بدهید. هنوز لرزش صدایش توی گوشم هست. آدم‌ها حتی در بدترین شرایط، بازهم به فکر دیگری بودند. این لرزه توی دلِ ما هم افتاد و تا همیشه خواهد ماند.»
در همان لحظات، اینکه افراد حاضر در صحنه، حتی وقتی خودشان سوخته، زخمی یا ترسیده بودند، بازهم آدرس دیگری می‌دادند، آگاهانه یا ناخودآگاه لطفی از جنس انسانیت بود.

سختی‌های جسمی و روانی امدادگران
یکی از بیشترین آسیب‌ها مربوط به خستگی مفرط بود. گاهی، مدت زیادی را بدون خواب و حتی بدون خوردن غذا کار می‌کردند. گاهی امدادگران جوان‌تر از شدت فشار حتی از حال می‌رفتند:
خودم بعد از سه روز از حال رفتم و من را به بیمارستان منتقل کردند  اما بعد از آنکه کمی حالم بهتر شد دوباره به محل حادثه برگشتم.

حضور خانواده‌ها و فشار روحی امدادگران
مواجهه با خانواده‌هایی که کوچه‌به‌کوچه یا و وجب به وجب دنبال عزیزان خود بودند، از تلخ‌ترین صحنه‌ها بود. آزادی تعریف می‌کند:
«برخی خانواده‌ها خودشان آدرس منطقه را بلد بودند. حتی جنازه فرزند یا برادرشان را خودشان شناسایی می‌کردند و التماس می‌کردند که آن را بیرون بیاوریم تا از بین نرود. در برخی موارد فقط یک تکه از جسد باقی‌مانده بود.» گذشتن از این صحنه‌ها حتی برای قوی‌ترین امدادگران هم آسان نیست. آزادی می گوید:مگر انسان چقدر طاقت دارد؟ حتی اگر قوی باشی، حتی اگر بارها و بارها از این صحنه‌ها دیده باشی، باز دیدن رنج و درد دیگران برایت زجرآور است. صحنه‌هایی که اشک را در چشم‌هایم جمع کرد و گاهی ناخواسته،
همصدا با خانواده‌ها           گریه می‌کردم.

مرزهای انسانیت در میان شعله‌ها
کار امدادگری فقط یک کار فنی یا اجرایی نیست؛ بلکه تبلور واقعی انسانیت، ایثار و از‌خودگذشتگی است. آنها هرگز نمی‌توانند لحظات تصمیم گیری‌های مرگ و زندگی، صدای ناله فردی که آتش از پادرش آورده و فریاد درخواست کمک یک مادر و تلاش برای زنده نگه داشتن یک انسان دیگر را فراموش کنند.
در روزهای پس از حادثه، شاید جسم‌ها اندکی استراحت کنند اما روح هیچ‌گاه آرام نمی‌گیرد. کسانی که در این میدان بودند، تا ابد حامل خاطراتی‌اند که زخم‌های‌شان را  زمان هم درمان نمی‌کند «حادثه تنها چند روز یا چند ساعت طول نمی‌کشد؛ اثراتش تا پایان عمر با توست.»
این حادثه ثابت کرد که بدون حضور نیروهای امدادی، جامعه در مقابل بحران‌ها آسیب‌پذیر است. همان‌هایی که بی‌ادعا می‌جنگند، خسته می‌شوند، فرو می‌ریزند، اما باز برمی‌خیزند تا فردا را در چشم دیگران روشن نگه دارند  چرا که برای آنان، این فقط شغل نیست، تبلور قلب، وجدان و انسانیت واقعی است.

بررسی نقش حیاتی هلال‌احمر در مدیریت بحران

ششم اردیبهشت 1404 حادثه انفجار مهیبی در بندر شهید رجایی بندرعباس رخ داد که به عنوان یکی از تلخ‌ترین سوانح صنعتی سال‌های اخیر کشور ثبت شد. این رویداد که بنا بر گفته مقامات، ناشی از بی‌توجهی به استانداردهای ایمنی و عدم رعایت مقررات ایمنی در بندر بود، دست‌کم ۷۰ کشته و شمار زیادی زخمی برجای گذاشت. این حادثه نه تنها به خانواده‌های قربانیان، بلکه به کل جامعه ایران شوک وارد کرد و نگرانی‌های گسترده‌ای را درباره وضعیت ایمنی زیرساخت‌ها و بنادر کشور در پی داشت
در پی وقوع این انفجار گسترده، عملیات امدادرسانی و نجات بلافاصله با همکاری نیروهای هلال احمر آغاز شد. هلال احمر استان هرمزگان با بسیج نیروهای جست‌وجو و نجات، به سرعت به محل حادثه اعزام شد تا عملیات امداد را در شرایطی بسیار دشوار و پرخطر مدیریت کند. امدادگران با وجود دود غلیظ، آتش‌سوزی و ریزش برخی از سازه‌ها، تلاش کردند جان مصدومان را نجات دهند و اجساد قربانیان را از زیر آوار خارج کنند. یکی از مهم‌ترین اقدامات هلال احمر در این عملیات، مدیریت بحران انسانی در محیطی مملو از اضطراب، نگرانی و غم عمومی  در لحظه‌های اولیه بعد از انفجار، منطقه بندر خیلی سریع توسط نیروهای امدادی و امنیتی قرنطینه شد تا از گسترش خسارت‌های جانی و مالی جلوگیری شود. فوریت و سرعت عمل امدادگران هلال احمر، نقش مهمی در نجات ده‌ها نفر از مصدومان حادثه داشت و روحیه امید را در دل خانواده‌های حادثه‌دیده زنده نگه داشت. هلال احمر علاوه بر امداد فوری، وظیفه ساماندهی انتقال مصدومان به مراکز درمانی را نیز به عهده گرفت و امکانات اولیه مانند پتو، چادر، آب و غذا برای خانواده‌های متأثر از انفجار را فراهم آورد .
مطابق گزارش‌ها، عملیات جست‌وجو و نجات هلال احمر چند روز ادامه یافت. امدادگران بدون وقفه شبانه‌روز در صحنه حضور داشتند تا مبادا کسی بدون کمک یا پیکر جان‌باختگان در میان آوار باقی بماند. با توجه به وسعت حادثه، قوت قلب و روحیه بالای نیروهای داوطلب، از جمله نکات برجسته این عملیات بود. مسئولان هلال احمر پس از اتمام کامل عملیات نجات، با صدور اطلاعیه‌ای پایان این عملیات را اعلام کردند .
این حادثه بار دیگر اهمیت رعایت نکات ایمنی و استانداردهای کاری در بنادر و مراکز لجستیکی کشور را به مسئولان و افکار عمومی یادآوری کرد. مقام‌های ایرانی اعلام کردند که علت وقوع حادثه هنوز تحت بررسی است و تحقیقات درباره علل دقیق انفجار ادامه دارد .
در مجموع، انفجار بندر شهید رجایی اگرچه خسارت‌های جبران‌ناپذیری به همراه داشت، اما عملکرد سریع و فداکارانه هلال احمر و سایر نهادهای امدادی باعث کاهش تلفات انسانی و تسکین دردهای بازماندگان شد. پایان عملیات جست‌وجو و نجات، گرچه به معنی پایان آلام خانواده‌های جان‌باختگان نیست، اما نمادی از همبستگی و مسئولیت‌پذیری جامعه امدادگران ایران تلقی می‌شود.

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهد شد.

تعداد بازدید :  54