شماره ۵۲۴ | ۱۳۹۳ شنبه ۲۳ اسفند
صفحه را ببند
داوطلب میزبانی


|    مصطفی مهریزی|
یکی از وظایف همیشگی مادربزرگم، میزبانی از عشایری بود که به شهر می‌آمدند تا محصولات‌شان را بفروشند و مایحتاج‌شان را تهیه کنند. نسبت فامیلی یا آشنایی‌شان که سبب می‌شد پیش او بیایند چندان واضح نبود اما آنها حتی خانه‌ فامیل نزدیک‌شان هم نمی‌رفتند. پیش او می‌آمدند چون او در بدو ورود آنها را می‌فرستاد حمام و صابون گندزدا در اختیارشان می‌گذاشت تا پاکیزه و از شر موجودات موذی چون شپش خلاص شوند و بعد لباس‌هایشان را می‌شست و بهتر از هرکسی از آنها پذیرایی می‌کرد. نخستین‌بار که این قصه‌های قدیمی را می‌شنیدم، متعجب می‌شدم. چون خودمان هیچ‌وقت خانه کسی نمی‌رفتیم برای استفاده از جایی که آنها در شهر دیگر داشتند. نسل ما این‌طور میزبانی‌ها را نچشیده و درک نکرده اما حقیقت آن است که پیش از این روزگار، این‌طور میزبانی‌ها امری رایج و مرسوم بوده. نه فقط در ایران که در اغلب کشورها. مادربزرگم حتی چند بچه از فرزندان آنها را سواددار کرده بود که حالا برای خودشان کسی شده‌اند. این اتفاق، شکل همان پانسیون است که برای تحصیل در شهرهای بزرگ و با امکانات بیشتر، حالا هم رایج است. پیش از این حتی گاهی کسی به شهر بزرگی می‌آمد تا کار کند و خانه یکی از اقوام و آشنایان می‌ماند. این حس در خانه بودن، احساس نزدیکی زیادی ایجاد می‌کرد و غذای خانه خوردن و کنار اقوام بودن، رنج غربت را کمتر می‌کرده است. گاهی هم این‌طور روابط، به روابط مستحکم‌تری همچون ازدواج هم منتهی می‌شده. امروزه با این‌که کمتر اثری از این دست روابط می‌بینیم، اما نیاز انسان شهرنشین به کوچ‌های موقتی و سفرهایی برای التیام زخم‌های حاصل از روزمرگی، باعث شده نهادهایی ایجاد شوند که این‌طور روابط را گسترش دهند؛ روابطی که هم سود قابل شمارش از قبیل کاهش هزینه‌ها به بار می‌آورند و هم، انسان‌هایی از فرهنگ‌ها و زبان‌های مختلف را به هم نزدیک‌تر می‌کنند. یکی از این نهادها، پایگاهی برای یافتن میزبان در کشورهای مختلف است. شما با ثبت‌نام در این پایگاه و وارد کردن علایق و برخی اطلاعات شخصی، می‌توانید اعلام کنید آمادگی دارید میزبان افراد مختلف باشید یا اگر نمی‌توانید جای خواب برای دیگران فراهم کنید، اعلام می‌کنید که می‌توانید شهرتان را به آنها نشان دهید و آنها را بگردانید. میزبان اخیرم در یزد، بعد از گشت‌و‌گذارهای مفصل در شهر و اطرافش، اعتراف کرد که خودش تابه‌حال شهر یزد را این‌طور نگشته و این احساس خیلی خوبی ایجاد می‌کرد. در مورد فرهنگ و روحیات آدم‌های هر دو شهر، شهر من و او، صحبت کردیم و این تازه در داخل کشور خودمان بود که هنوز بسیاری چیزها از فرهنگ و آداب هم نمی‌دانیم. در مقیاس جهانی این اتفاق، این کار داوطلبی می‌تواند مرزهای سیاسی و جغرافیایی را پشت‌سر بگذارد. یادم هست کتابی در مورد سازمان‌های مردم‌نهاد در دست داشتم که نقش این‌گونه سازمان‌ها را در رخدادی مانند المپیک بررسی می‌کرد. در این‌گونه اتفاق‌های جهانی و بزرگ، بسیاری از امکانات به صورت داوطلبانه در اختیار تیم‌ها قرار می‌گیرد. مثلا جابه‌جایی یک تیم خاص به راننده‌ای سپرده می‌شود که پولی در ازای آن دریافت نمی‌کند اما عاشق آن تیم است و دوست دارد با آنها عکس بگیرد و پیراهن‌های امضا شده‌شان را داشته باشد. این پایگاه میزبانی داوطلبانه هم تقریبا به همین صورت عمل می‌کند. می‌توان گزینه‌ها را به کشوری خاص محدود کرد که مورد علاقه میزبان است و دوست دارد بیشتر با فرهنگ و زبان آنها دمخور باشد. حتی می‌توان افرادی را یافت و دعوت کرد که روحیات، رشته تحصیلی و علایق به خصوصی دارند. میزبان من در ایروان، اگرچه نمی‌توانست جای خواب در اختیارم بگذارد، اما به ادبیات علاقه‌مند بود و اهل کارهای داوطلبانه و می‌توانستیم در کشوری که بسیاری انگلیسی نمی‌دانند، صحبت کنیم. او مکان‌های تاریخی شهر را نشانم داد، گفت که کجا می‌توانم قهوه‌ای با کیفیت پیدا کنم و کجای ایروان موسیقی جاز بهتری نواخته می‌شود. او مرا با داستان‌های محلی ارمنستان و چندتن از نویسنده‌هایشان ازجمله تومانیان آشنا کرد که در پیشرفت کار نوشتن، بسیار به کارم آمد. او همین‌طور گفت که کجا تاکسی سوار شوم و کجا اتوبوس و مترو و چطور بیشتر در هزینه‌هایم صرفه‌جویی کنم. کسانی را می‌شناسم که آفریقا و آمریکای جنوبی را به همین صورت گشته‌اند بدون این‌که یک شب در هتلی اقامت کنند یا نیازی به راهنما داشته باشند. برای کسانی‌که می‌خواهند لذت تجربه‌ای تازه از میهمانی و میزبانی را بچشند و از کم‌رنگ شدن رفتارهای انسان‌دوستانه‌ای که پیش‌تر میان انسان‌ها رایج بوده، رنجورند، این پایگاه می‌تواند بهترین باشد.
آدرس این پایگاه:   
www.couchsurfing.com‌


تعداد بازدید :  509