شماره ۳۳۲۱ | چهارشنبه 20 فروردين 1404
صفحه را ببند
متر و معیار کژی و راستی در هنر مقاومت، 32 سال پس از شهادت

[شهروند]               «نمی‌خواهم نقد فیلم بنویسم، که درباره «مهاجر» زبان نقد و نوشته‌های استاندارد بریده است و ‏اصلا این‌جا جایی نیست که با نگاه استاندارد در نقدنویسی سینمایی بتوان به سراغ آن آمد. جایی برای ‏بحث فلسفی هم وجود ندارد که مخاطب این فیلم، فلاسفه و روشنفکرها نیستند، مردم هستند. اگر ما ‏بخواهیم سزارین فلسفی کنیم و مطلبی را با فشار فلسفه از درون فیلم بیرون بکشیم، به فیلم «مهاجر» ‏ظلم کرده‌ایم. اگرچه این قابلیت را دارد و مثلا درباره نگاه فلسفی حاتمی‌کیا به ابزار و تکنولوژی ‏می‌توان مقاله‌ها نوشت، چرا که او به «پهپاد» مثل یک وسیله بی‌جان نگاه نمی‌کند. پهپاد جان می‌گیرد، ‏روح اسد و علی و اصغر و غفور در آن می‌دمد و اصلا از همان آغاز کار، زنده است...» متنی که خوانید بخشی از نقد سیدمرتضی آوینی بر فیلم «مهاجر» اثر ابراهیم حاتمی‌کیاست که تیرماه ١٣٦٩ خورشیدی در شماره 4 ‏مجله سوره منتشر شد. نویسنده این متن 3 سال بعد، همچون قهرمانان «مهاجر» که او دوست‌شان می‌داشت، در یکی از مناطق عملیاتی آسمانی شد تا لقب «سید شهیدان اهل قلم» را تا ابد برای خود کند.

تاثیر بر خاص و عام، ویژگی شهید اهل قلم
32 سال پیش در چنین روزی، برابر ٢٠ فروردین ١٣٧٢ خورشیدی، سیدمرتضی آوینی، خالق مجموعه مستند و ماندگار «روایت فتح»، در منطقه عملیاتی فکه بر اثر انفجار مین باقی مانده از جنگ تحمیلی در ٤٥ سالگی به شهادت رسید. آوینی را باید از جمله بحث‌برانگیزترین متفکران عرصه سینما و ادبیات مقاومت قلمداد کرد. هنوز بسیارند افرادی که می‌اندیشند و این اندیشه را بر زبان می‌آورند که اگر فرضاً سیدمرتضی امروز حیات مادی داشت، راجع به فلان فیلم، یا فلان کتاب، یا فلان هنرمند، یا فلان حرکت مسئولان فرهنگی چه واکنشی از خود نشان می‌داد و چه موضعی می‌گرفت. این فرض با وجود محال بودن، خود نشان از ‏اهمیت نگاه آوینی حتی سال‌ها پس از شهادت او دارد. آوینی را اما مخاطب عادی و مردم کوچه و بازار با صدای گرمش روی تصاویر مجموعه ماندگار «روایت فتح» در دهه 60 خورشیدی به یاد می‌آورند.
جاودانه شدن و پیوستن به ماندگاران عالم
جمله ماندگار و طلایی او در یکی از قسمت‌های مستند روایت فتح یعنی ‏‏«پندار ما این است که ما مانده‌ایم و شهدا رفته‌اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده ‌است و ‏شهدا مانده‌اند»، هنوز و همچنان در یادها مانده و پس از سال‌ها به امضاء درخشان این مجموعه تلویزیونی تبدیل شده است. یکی از دوستان سیدمرتضی آوینی که در لحظه شهادت همراه او بود، آخرین لحظات زندگی سید شهیدان اهل قلم را پس از انفجار مین اینگونه روایت می‌کند: «...اورکت‌ او پاره شده بود. گفتم حاجی چیزی نیست، الان برمی‌گردیم عقب. نگاهی کرد و گفت فکر می‌کنی می‌ترسم؟! از حرفی که زده بودم خجالت کشیدم. زخم آقای آوینی را بستیم ولی خون زیادی از او رفته بود. سی چهل دقیقه طول کشید که از میدان مین بیرون بیاییم و تا برسیم بیمارستان صحرایی مخبری، ایشان شهید شده بود...».

ارسال دیدگاه شما

  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط مدیر سایت منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان پارسی باشد منتشر نخواهد شد.

تعداد بازدید :  30