مصطفی مهرآیین جامعهشناس
1)این یادداشت حول یک معما سازمانیافته که ریشه در تضاد میان واقعیت (مشاهده) و نظریه دارد: تضاد میان رشد یک گروه یا قشر و طبقه «مصرفی» که به تسامح میتوان آن را اشرافیت ایرانی دانست و الزامات نظریه مدرنیزاسیون و توسعه اقتصادی. معما این است: چرا در حالی که جامعه ما از یکسو در وضع فرآیند مدرنیزاسیون و توسعه اقتصادی بسیار کند قرار دارد و از سوی دیگر به نظر میرسد همین فرآیند حداقلی خلق و انباشت و توزیع ثروت در آن تا حدودی قانونمند و آشکار شده است و ایدئولوژی رسمی نظام سیاسی نیز خود را در مخالفت با دنیازدگی و مصرف و کالایی شدن و بازار سرمایه تعریف میکند به یکباره در یک فاصله زمانی 10ساله با حضور نشانههای اشرافیگری و مصرف افراطی در یک بخش محدود از جمعیت خود و حسرت آن در بخش وسیعتری از جمعیت خود مواجه میشود و خود را با این پرسش روبهرو میبیند که این گرایش افراطی به نمایش ثروت و مصرف و کالایی کردن تن و شخصیت و روح و روان ریشه در چه عواملی دارد و به کدام زمینه اجتماعی بازمیگردد؟
2) اشکال متفاوت و متنوعی از نمایش ثروت، مصرف و گرایش به ثروتمندزیستن در جامعه وجود دارد: میتواند کوتاه و موقت باشد مانند لباس گران پوشیدن یک خانم و داشتن آرایش گران در یک میهمانی عروسی، میتواند سازمانیافته و تودهایتر باشد مثل شکل گرفتن یک منطقه یا محله یا یک بخش از یک شهر که بهعنوان «محله بالانشین» شناخته میشود؛ میتواند انباشته از احساس و میل به نمایش شخصی باشد مانند به نمایش درآوردن خودروهای گرانقیمت و استفاده از لوازم شخصی گران مانند ساعت و کیف و...میتواند کاملا غیرشخصی و سازمانی باشد مانند تشریفات مجالس و جلسات رسمی نهادها و شرکتهای دولتی و غیردولتی؛ میتواند همراه با احساس خوشحالی و اعتماد بهنفس باشد مانند نمایشی که جوانان وابسته به خانوادههای ثروتمند از خود به نمایش میگذارند، میتواند ترسناک و همراه با وحشت باشد مانند زمانی که فردی از طبقات پایین با قرض گرفتن و وام گرفتن و مقروضکردن خود در پی ارایه یک نمایش ثروت از خود است؛ میتواند همراه با ایمان باشد و تعصب آنگونه که یک ثروتمند امروزی مبتنی بر ایدئولوژی سرمایه از خود و ثروتش در مقابل دیگران دفاع میکند، میتواند فارغ از هرگونه تعلق و نمایش باشد آنگونه که یک ثروتمند سنتی آن را موهبتی از سوی خداوند میداند و تنها هنگام سپاس از خداوند آن را به زبان میآورد.....وجود این اشکال متفاوت و متنوع نمایش مصرف و ثروت البته نباید به معنای آن باشد که ما قادر به یافتن اصول و وجوه مشترک میان آنها نیستیم و نمیتوانیم درخصوص چگونگی نمایش ثروت و مصرف (How) و چرایی آن(why) به بیان تبیینهای نظری بپردازیم.
3) پیش از هرچیز باید به یادداشت که نمایش ثروت و مصرف در شکل افراطی آن قاعده یک جامعه نیست. باور عمومی آن است که اشرافیگری امری آسان است و این تنها ما هستیم که از آن محروم هستیم. در حالی که تاریخ جوامع انسانی و تحلیلهای مربوط به آن نشان میدهد که این امر چه در گذشته و چه در جهان امروزی جزئی از قاعده معمول حیات اجتماعی نبوده است و اصولا اجرا و انجام اشرافیگری امری آسان نیست. به زبان جامعهشناسی رندال کالینز، جامعهشناس برجسته آمریکایی،آنچه مانع از تبدیل شدن اشرافیگری به یک قاعده در یک جامعه میشود «ترس/تنش تفاوت» است. اگرچه یکی از مهمترین ویژگیهای جوامع امروزی تقویت میل به تفاوت و به نمایش گذاشتن آن در انسانهاست، نظم اجتماعی نیازمند اجرای یک همگنی و یکدستی و نزدیکی میان جمعیت یک جامعه است که آنها را در فرآیندهای اجتماعی همگام، همبخت، همنوا و همفکر میسازد. بنا به نظریه کالینز، اگر نظم اجتماعی مبتنی بر «ترس/تنش تفاوت و برخورد» است و نظم اجتماعی نیازمند بازسازی دایمی شعائر انسجام است، تنها در وضعیتهای خاص است که میتوان از این قاعده گذر کرد و خود را به شکلی متفاوت از جامعه به نمایش گذاشت. از اینرو بنا به این نظریه، اشرافیگری و مصرفگرایی نه صفت افراد و سازمانها که یک «موقعیت» یا «وضعیت» (situation) است: اشرافیگری یعنی گذر از وضع نظم اقتصادی و ثروت متداول جامعه. افراد باید بتوانند بر مکانیسمهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی متداول نظم اقتصادی معمول جامعه فایق آیند و از آن گذر کنند تا بتوانند قادر به «نمایش مصرف» شوند. ترس و تنش تفاوت یعنی آنکه گذر از وضع متداول نمایش اقتصادی یک وضع کنش متقابل غیرعادی است که در آن افراد شرایط فایق آمدن بر نظم مصرفی متداول را بهدست آوردهاند. به اعتقاد کالینز به همین دلیل هم بیشتر وضعیتهای گذر از نظم مصرف معمول وضعیتهایی کوتاه و کنترل شده هستند که کمتر باید به چشم جامعه بیایند. اینکه نمایش ثروت بیشتر در درون خود گروه ثروتمندان انجام میگیرد به آن دلیل است که هنوز ترس و تنش تفاوت و برخورد با آنها همراه است و آنان از نمایش عمومی این تفاوت هراسناکند. کالینز در پاسخ به این پرسش که چگونه افراد میتوانند از وضع معمول نمایش مصرف گذر و خود را متصف به اشرافیگری کنند، به چند عامل اشاره میکند: 1) نمایش مصرف ظاهرا بیانگر موفقیت است،2) نمایش مصرف بیانگر آن است که در جامعه ترس از پرسش «ثروت تو از کجا آمده است؟»، فرو ریخته و امکان گذر از قانون وجود دارد،3) نمایش مصرف در جامعه پذیرش دارد، 4) نمایش مصرف یعنی آنکه کسانی که تو را میبینند ضعیف هستند و امکان پذیرش تو را دارند، بنابراین اشرافیگری یک موقعیت کنش متقابل اجتماعی است که مبتنی بر نمایش احساسی ثروت و مصرف ساختاریافته است. اشرافیگری منطقهای در زمان است که در آن محرکهای عاطفی برای به نمایش گذاشتن ثروت و مصرف در آن بسیار بالا هستند و به شدت عمل میکنند.
4) در جامعه ما در سالهای اخیر، شاهد ظهور مجموعهای از رفتارها و نمایشهای اجتماعی هستیم که بیانگر رشد امکان گذر از «ترس/تنش تفاوت» بهعنوان یکی از مبانی نظم اجتماعی است. به نمایش گذاشتن خودروهای لوکس، وسایل شخصی لوکس، خانههای لوکس، آرایشها و.... بیانگر خلق موقعیتهایی است که به زبان کالینز در آن محرکهای عاطفی برای نمایش ثروت و مصرف بسیار بالا هستند. اکنون به معمای نخستین باز میگردیم: اگر یک جامعه از رشد اقتصادی پایینی برخوردار است و ایدئولوژی رسمی آن نمایش مصرف را برنمیتابد، این شیوه نمایش ثروت ریشه در چه دارد؟ اگر خود را محدود به پاسخهای نظری کالینز به این پرسش کنیم باید بپذیریم این نمایش ثروت بیشک ریشه در فرو ریختن ترس از پرسش «ثروت تو از کجا آمده است؟»، و امکان گذر از قانون دارد. در جامعهای که تماشاگران تئاتر ثروت را گروههایی شکل میدهند که تنها قادر به «توصیف» تئاتر ثروت دیگرانند و هرگز از امکان «پرسش» درخصوص فرم و محتوای این تئاتر ثروت برخوردار نیستند و از توان به چالش کشیدن رابطه ثروت و قدرت برخوردار نیستند، نمایش مصرف و ثروت در هر وضع اقتصادی- ایدئولوژیک ممکن
است.