| مصطفی عابدی | روزنامهنگار |
ما نيازمند آن هستيم كه نسبت به فلسفه مجازات بيش از پيش گفتوگو كنيم. تا وقتي كه درك به نسبت مشتركي از فلسفه مجازات پيدا نكنيم، نميتوانيم نسبت به نوع و شدت مجازات در مورد هر جرمي به تفاهم برسيم، و در اين صورت هيچگاه رضايتخاطر از نظام كيفري پيدا نخواهيم كرد، و اگر نسبت به نظام كيفري خوشبين نباشيم، از نظام اجتماعي خود نيز احساس رضايت نخواهيم كرد، زيرا نظام كيفري يكي از مهمترين وجوه یک نظام اجتماعي است. روزهاي گذشته اولين قصاص چشم در سالهای اخیر به دليل اسيدپاشي انجام شد و دوباره مسأله فلسفه و هدف مجازات را در ذهنها زنده كرد. يكي از روزنامهها با حسرت تيتر زد: «قصاصي كه درد را دوا نميكند». به احتمال فراوان قصد روزنامه از اين تيتر، دست گذاشتن بر عمق فاجعهاي است كه براي مصدوم اسيدپاشي به وجود آمده است. ولي اين تيتر ميتواند اين پرسش را مطرح كند كه آيا مگر قرار است كه مجازات درد قربانی را درمان كند؟ كدام مجازات چنين هدفي را تأمين ميكند؟ براي مثال اگر قاتل قصاص شود، قصاص موجب زنده شدن مقتول ميشود؟ و آيا هيچ راهي براي زنده كردن مقتول هست؟ اگر كسي مورد تجاوز قرار گيرد، چگونه ميتوان اثرات ويرانگر بر روح و روان او را با زندان يا اعدام جبران كرد؟ حتي در امور كوچك، مثلاً آتش زدن اموال، اگر مجرم پول نداشته باشد، زندان ميرود، ولي آيا مگر زندان شدن ديگران براي فرد خسارتديده مال ميشود؟! واضح است كه فلسفه مجازات اينها نيست. به همين دليل است كه همان فردي كه قصاص كرد، با آگاهي از اينكه چشم خود را بازنمييابد، با تمام توان در پي قصاص فرد اسيدپاش بود. زيرا مسائل ديگري هم به جز درمان و جبران خسارت وجود دارد. يكي از راههاي مناسب براي فهميدن فلسفه مجازات اين است كه خودمان را بهجاي قرباني قرار دهيم. در مورد خاص اخير، روزنامه «شهروند» گفتوگوي بسيار خوبي را با فردي كه به دليل اسيدپاشي دچار نابينايي شده انجام داده است. در بخشي از اين گزارش آمده است كه: «چه شد که قربانی اسیدپاشی شدید؟ مردادماه سال ٨٨ بود، ساعت یک بامداد، پشت فرمان خودروام نشسته بودم، وقتی از خیابان فرعی به اصلی پیچیدم، سرعتم کم شد. ٢ راکب موتورسیکلت به سمتم آمدند. مشکوک به نظر رسیدند و به همین خاطر صورتم را به سمتشان برگرداندم و هرگز نمیدانستم این آخرین تصویری بود که از دنیا دیدم.... از مدتی پیش با زنم اختلاف داشتم. قصد داشتیم از یکدیگر جدا شویم. پسرم هنوز ١١ماهه بود که این حادثه برایم اتفاق افتاد. روزهای اول آنقدر درد داشتم که نمیتوانستم به چیزی فکر کنم، حتی شکایتی را هم طرح نکردم. کمکم به همسرم مظنون شدم، پلیس همسرم را تحت نظر قرار داد تا اینکه مشخص شد، خواستگار خواهرزنم برای اسیدپاشی اجیر شده بود... روزگاری سخت. درد جسمانی یک طرف و عذابی که خانوادهام به خاطر من میکشیدند از طرف دیگر، روحم همراه با جسمم تحلیل رفت. تا ٢ ماه اول بعد از حادثه، موضوع را از پدرم پنهان کردیم اما شبی که فهمید، یکباره شکست. روزبهروز افسردهتر شد. ٢ ماه بیشتر دوام نیاورد و آبانماه همان سال دق کرد و از دنیا رفت... من به خاطر عذابهایی که این همه سال تجربه کردم از حق قصاص گذشت نکردم... وقتی پزشک آمپول بیهوشی را برای تزریق آماده کرده بود، از من پرسید این آخرین فرصت است، تزریق کنم؟ و من قاطعانه پاسخ مثبت دادم... در این ٥سال من ذرهذره سوختم و تحلیل رفتم. میخواستم کمکم زجر کشیدن را بفهمد. ٣٠٠میلیون تومان صرف هزینههای درمانم شد... یکی از برادرانم ٢ بار شغلش را بهخاطر من عوض کرد. طول درمانم سخت و هزینهبر بود و او هر روز برای مداوا و تعویض پانسمانهایم با من همراه میشد. برادر دیگرم هم کارمند بود و به خاطر مرخصيهایی که از ادارهاش میگرفت تا پای اخراج شدن رفت... من این حکم را اجرا کردم تا آنهایی که ممکن است در آینده قصد چنین جنایتی را داشته باشند، از عاقبتش بترسند.» اكنون بهتر ميتوانيم با قرباني همدلي و احساس او را درك كنيم. درواقع ما بايد قدرت تخيل داشته باشيم و خود را جاي قرباني بگذاريم و بگوييم كه اگر ما بوديم چه اقدامي را ميپسنديديم؟ قصاص اسيدپاش نهتنها بينايي را به اين فرد بازنميگرداند، بلكه هيچيك از هزينههاي كلان درمان و ساير خسارتها را نيز جبران نميكند، ولي او در پي قصاص است، زيرا مجرم را مستحق اين مجازات ميداند. زيرا مجازات اگر نه براي مجرم، بلكه براي سايرين نقش بازدارندگي دارد. زيرا مجازات مجرم، نوعي از احقاق حق و اجراي عدالت تلقي ميشود. از طريق اعمال مجازات است كه همبستگي اجتماعي در برابر رفتارهاي ناهنجار معنا پيدا ميكند و محقق ميشود. درواقع مجازات درمانكننده يك درد بزرگتر از درد جسماني قرباني است. درد احساس بيعدالتي، درد گسيختگي اجتماعي، و درد بيپناهي. تنها نكتهاي كه در اين ميان باقي ميماند، نوع و شدت مجازات براي هر جرم خاص است. و اينكه جرم تحت چه شرايطي صورت گرفته است؟ و نقش قرباني در بروز آن چه بوده است؟ نوع و شدت مجازات تحت تأثير محيط اجتماعي است. به همين دليل است كه نسبت به برخي از انواع مجازات مثل مجازاتهای جسمی ازجمله استفاده از شلاق در برخي از جرايم تعزيراتي حساسيت وجود دارد و جريمه يا زندان براي آنها ترجيح داده ميشود، در مقابل نسبت به جرايم خشن ازجمله اسيدپاشي حساسيتها از نوع ديگري است و مردم خواهان شدت مجازات هستند.
واقعيت اين است كه در جامعه ايران درباره مجازات و فلسفه آن و نيز جرم و مجازات و رابطه آن با نظم و همبستگي اجتماعي كمتر گفتوگو ميشود و تا وقتي كه باب اين گفتوگو باز نشود، نميتوانيم به نوعي توافق و تفاهم عمومي در اين زمينه برسيم درنتيجه همواره در برابر مجازاتها و جرايم، انواع و اقسام اعتراضات وجود دارد و چه بسا اين اعتراضات از دو سوي كاملاً مخالف هم صورت ميگيرد چون درباره فلسفه آن تفاهم نسبي وجود ندارد.