[ شهروند] با سخنان مقام معظم رهبری و فرمان و فراخوان ایشان به صاحبان دستگاههای تبلیغاتی، صاحبان بیان، صاحبان قلم، اصحاب هنر و دانش و مسئولان دستگاههای رسمی رسانه و آموزش وهنر و آحاد جوانانی که با فضای مجازی ارتباط دارند، برای تمرکز در مقابله با تهدید نرمافزاری دشمن ، رسانه ها و جریانات سیاسی از روز گذشته سعی در ایجاد فضای مناسب برای نقادی در تمام حوزه ها و تبیین فعالیت های صورت گرفته توسط نظام و دولت داشته و دامنه نقدهای تند و تیز کاهش پیدا کرده است. تعهد رسانه ها به مقابله با تهدیدهای نرم می تواند امید بخش و در راستای ایجاد وفاق و همدلی قلمداد گردد.
دفاعِ نرمافزاری شدنی است
روزنامه فرهیختگان با اشاره به بیانات رهبری در موضوع مقابله با تهدیدهای نرم ، روش های اجرایی آن را مد نظر قرار داده و نوشت: یک گوشی ساده اندرویدی یا تلویزیونی متصل به وسایل غیررسمی ولی موجود ماهوارهای یا خواندن هزاران کلمه چاپی قانونی یا غیرقانونی کافی است تا از موقعیت کنونی افکار عمومی در برابر انواع حملات رسانهای مطلع شویم. شرایطی که برخی واقعیتهای تلخ اقتصادی برای حمله به پایهها و بنیادهای ارزشی جامعه ایران فراهم کرده واقعاً کمنظیر است. به این وضعیت واقعی از لحاظ معیشت و گذران زندگی روزمره مردم، ضعف رسانهای و اختلال در ارتباط مؤثر با افکار عمومی در فراگیرترین رسانهها را هم اضافه کنید. شرایطی که زیاد نیاز به توصیف ندارد و تقریباً عموم جامعه ایران با تبعات آن به صورت روزانه درگیرند. با فرض انگیزه ملی و انقلابی دفاع از ایران، سؤال اصلی درباره نسبت میان واقعیتهای عینی و دفاع نرمافزاری از انقلاب این است که چگونه این کار شدنی است؟ شاید قبل از خواندن ادامه این یادداشت ابتدا باید در فضای عمومی یکی از شبکههای اجتماعی فراگیر کمی بگردید و انواع و اقسام محتواهای تند و بدون مرزهای اخلاقی و انسانی علیه کشور را نگاه کنید تا دستان بسته افکار عمومی برابر این حملات به ارزشهای جمعی ایرانیان را درک کنید. دستان بسته دقیقاً به معنای ضعف ساز و کار رسانهای کشور است. اما دفاع نرمافزاری از انقلاب و ایران چگونه شدنی است؟
اول. انکار مشکلات؟ قدم اول انحراف:وقتی مفهوم دفاع نرمافزاری یا جهاد تبیین به میان میآید، برخی تصور میکنند باید مشکلات و چالشها را به کل منکر شوند و گرانیها و سختیهای زندگی مردم را حاصل فرهنگ و توقع زیاد و امثال آن بدانند! در حالی که سم مهلک دفاع از انقلاب ندیدن واقعیتهاست و مخاطبی که رسانه و صاحب تریبونی را انکارکننده و توجیهگر سختیهای معیشتی بداند، آن را جدی نمیگیرد. دفاع نرمافزاری از انقلاب بدون توجه به واقعیتهای عینی شدنی نیست، چه بسا پذیرش کاستیها تعارفی و شعاری باشد و باز هم فایده ندارد. مخاطب درک میکند. بنابراین اگر کسی به اسم دفاع از انقلاب و ایران چالشهای انباشت شده اقتصادی و اجتماعی را انکار کند، در واقع به ضد انقلاب کمک کرده است.
دوم. دیدن مزیتها فارغ از گروهبندیهای سیاسی:مسئله بعدی نحوه مواجهه با مزیتها و پیشرفتهای کشور است. دو دسته برخورد با مزیتها وجود دارد، یک دسته به کل منکر مزیتها میشوند و شبیه کسانی که چالشها را انکار میکنند، هیچ اتفاق مثبت و پیشرفتی را به عنوان واقعیت عینی نمیپذیرند. دسته دوم بنا به اینکه پیشرفت حاصل کار کدام بخش حاکمیت یا کار کدام دولت و جریان سیاسی است، با آن مواجه میشوند. یعنی اگر دولت مورد علاقه رسانه یا صاحب تریبونی آن مزیت را ایجاد کرده با 10 زبان زنده دنیا درباره آن حرف میزنند ولی اگر کار مثبت محصول گروه سیاسی مورد نظر خودشان نباشد، در بهترین حالت سکوت میکنند. این سکوت با تخریب ضدانقلاب فرق دارد؟ بعید است. دفاع از انقلاب و ایران بدون توجه به پیشرفتها و دیدن تغییرات مثبت شدنی نیست، کاش به اسم کار انتخاباتی یا رسانهای یا با نیتهای مختلف، عادت ندیدن پیشرفتها را مخصوصاً اگر حاصل زحمت گروه سیاسی متفاوتی باشد، کنار بگذاریم. طراحی دشمن و ضد انقلاب طوری است که گفتوگو درباره مزیتهای کشور تبدیل به تابو شود، حداقل دلسوزان انقلاب و ایران با نگاهی کلان به صحنه سیاسی و اجتماعی تغییر رویه بدهند.
سوم. تفاوت نقد و ناامیدی:نکته سوم درباره گفتوگو با افکار عمومی و دفاع در برابر هجمهها، حتماً فاصلهگذاری میان نقد و ناامیدی است. برخی نقد را تعطیل میکنند تا جلوی ناامیدی را بگیرند. ولی وقتی ناکارآمدی وجود دارد، وقتی چالش به صورت عینی مقابل دیدگان جامعه رژه میرود، تعطیل کردن نقد یعنی میدان را در اختیار ضدانقلاب و اپوزیسیون قرار دادن. ولی وقتی نقد به اندازه و با رعایت انصاف و دیدن ابعاد واقعی رخداد باشد، پرچم نقد و اصلاح درون کشور و رسانهها و صاحبان تریبون دلسوز انقلاب و ایران میماند و محتوای نقادانه و مثبت با هم دیده میشود. رشته نقد و تفاوت آن با ناامید کردن سر درازی دارد اما حداقل یکی از مشکلات رسانههای فراگیر در ایران این است که نتوانستند مخاطب را با نقد به موقع راضی نگه دارند. برای همین جریانهای رادیکال و بنبست ساز تقویت میشوند.
چهارم. تشدید اختلاف و تکفیر دیگران مانع دفاع از ایران:از مهمترین مسائل و چالشهای اجتماعی ما دو قطبیهای رادیکال شده است. حرف دقیق و منصفانه زدن باب میل دو گروه رادیکال نیست. نان برخی جریانها هم در تشدید اختلافات اجتماعی و دیوارکشی میان جامعه است. این رویه تضادساز باعث هدر رفت انرژی اجتماعی است. بدیهیترین کار دشمن هم سرمایهگذاری روی تشدید اختلافات داخلی است. در کلام رهبری اتحاد ملت و وحدت کلمه همیشه ارزش بنیادین است، اما برخی جریانهای سیاسی مدعی دفاع از انقلاب به آن بیتوجهی میکنند. اساساً دفاع نرمافزاری از انقلاب را نباید با دوگانهسازی و بیرون کردن بخشی از نیروهای سیاسی و اجتماعی از دایره منافع ملی و انقلاب اشتباه گرفت. روزگاری به منتقدان سیاستهای یک دولت از سوی رئیسجمهور عنوان «بیسواد» و امثال آن داده شد. نتیجه چیزی غیر از تشدید رادیکالیسم و تضادها بود؟ قطعاً خیر.
پنجم. هنر دفاع ظرافتمندانه با فرم قابل قبول:نکته آخر استفاده و بهرهکشی هنرمندانه از ظرفیت رسانه و تریبون است. بهترین مواد خام را در سفرهای گرانقیمت بچینید، کسی از آن استقبال میکند؟ مواد خام درجه یک اگر درست پخته و تزئین نشود، هدر دادن آنهاست. متأسفانه بخشی از تولیدات به اسم دفاع از انقلاب و ایران اینگونه است. هنر ارائه و فرم مناسب بخش مهم کار رسانهای است. فکر کنم موضوع و مصادیق و آن بخشهایی از کشور که به اسم محتواگرایی، مخاطب را از دست دادهاند و وضعیت دفاع نرمافزاری را مختل کردهاند، روشن است.
دشمنان انقلاب در شکاف میان بخش نوگرای جامعه با حاکمیت لانه کردهاند
برای سایت جماران اما نشست «آینده انقلاب و تفکر دینی در ایران» مهم بوده و به سخنان بیژن عبدالکریمی پرداخته است. به نوشته این سایت، بیژن عبدالکریمی استاد فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی در نشست «آینده انقلاب و تفکر دینی در ایران» در پژوهشکده امام خمینی(س) و انقلاب اسلامی، با تأکید بر اینکه گفتمان انقلاب اسلامی سعی کرده از منافع ملی و مرزهای این کشور دفاع کند، گفت: بیتوجهی و عدم به رسمیت شناختن زیستجهان جدید برای بخش نوگرای جامعه که بخش وسیعی از جامعه را تشکیل میدهد، سبب شده است که اولاً ما «طبقۀ متوسط شهری» را، بهمنزلهٔ «موتور توسعۀ کشور» از دست بدهیم و خود «توسعهنایافتگی» امّالفسادی است که بنیاد بسیاری از دیگر کمبودها، فسادها و نابسامانیهای تاریخی کشور است. ثانیاً، دشمنان انقلاب و نیروهای وابسته بهنظام سلطه و همۀ جرثومههای فساد در همین شکاف میان بخش نوگرای جامعه با حاکمیت لانه کردهاند تا آنجا که رهبری و هدایتبخش وسیعی از نوگرایان جامعه به دست نیروها و رسانههای وابسته در خارج از مرزهای کشور افتاده است و این امر امنیت ملی و همۀ دستاوردهای انقلاب و همۀ نتایج بزرگ حاصل از خون شهدای این سرزمین را بهشدت تهدید میکند.
بیژن عبدالکریمی، گفت: میخواهم موضع دوگانۀ خویش را نسبت به انقلاب ایران و گفتمان رهبریکنندۀ آن اعلام دارم؛ اینجانب، به اعتبار تمنای نیل به افق و عالَمی تازه و معنوی در جهان بالذات سکولار کنونی و تحقق انسانی متفاوت با سوژۀ مدرنی که برساخت مدرنیته و نظام سرمایهداری جهانی است، خود را در کنار روحانیت عزیز، انقلاب شکوهمند ایران و رهبران آن میدانم، اما به این اعتبار که روحانیت و رهبران انقلاب صرف این تمنا را برای نیل به آرمانها کافی دانسته، هرگز به امکان تاریخی تحقق آرمانهایشان نیاندیشیدهاند و به این امر وقوف نیافتهاند که علاوه بر روحیۀ اخلاص، فداکاری و انقلابیگری شرایط و صلاحیتهای بسیار بنیادین دیگری نیز برای تحقق آرمانها لازم است، تفکر و زندگیام مسیر دیگری غیر از مسیر انقلاب را در پیش گرفت و بنده را در موضع دوگانۀ «دلسوز - منتقد»ِ رادیکال انقلاب قرارداد؛ یعنی هم در دفاعم از انقلاب رادیکال بودهام و هم در انتقاداتم نسبت به آن.
این استاد فلسفه در ادامه سخنانش، به تحلیل و تبیین هفت مؤلفه: ۱- فقدان سنت نظری در فلسفه سیاسی و تفکر اجتماعی. ۲- انحطاط و گسست تاریخی ما. ۳- سیاستزدگی و ایدئولوژیکاندیشی. ۴- عدم مواجهۀ حِکمی و فلسفی با مدرنیته و عالَم جدید. ۵- فقهمحوری و ظاهراندیشی دینی. ۶- عدم درک سوژۀ مدرن. ۷- عمیقتر شدن شکاف اجتماعی جامعۀ ایران، به منزله مهمترین پاشنه آشیلهای جامعه ما و مسائل پیش روی آینده انقلاب و تفکر دینی در ایران پرداخت.
عبدالکریمی تأکید کرد: میتوانم با گفتمان انقلاب همدلی داشته باشم و بپذیرم که این گفتمان سعی و کوشش بسیار کرده است تا از منافع ملی و مرزهای این کشور که متعلق به هر دو بخش جامعه است، دفاع کند و در این مسیر فداکاریهای بسیار نموده، خونهای بسیاری نیز داده است، اما مسأله این است که مهم نیست گفتمان انقلاب و نمایندگان آن نسبت به جامعه و بخش نوگرای آن چه احساسی دارند؛ بلکه مسأله اصلی این است که جامعه و بخش نوگرای آن از نسبت خویش با حاکمیت و گفتمان انقلاب چه احساس، تلقی و تفسیری دارند. واقع مطلب این است که بخش نوگرای جامعه هیچ نمایندهای در سطح حاکمیتی، و نه در سطح دولت، نداشتهاند و خطای حکومت آن بوده است که از طریق شورای نگهبان و دیگر نهادهای استصوابی حتی حضور نمایندگان این بخش از جامعه را در سطح دولت و مجلس نیز با محدودیتهای جدی رو به رو ساخت و این امر به هر چه عمیقتر شدن شکاف بخش نوگرای جامعه با حاکمیت منتهی شد تا آنجا که دیگر با حرکات سطحی و نمایشی سیاسی نیز نمیتوان این شکاف را پر کرد.
فشار حداکثری، نتیجه حداقلی
روزنامه هم میهن در یادداشتی به قلم علم صالح استاد دانشگاه ملی استرالیا و زکیه یزدانشناس استاد دانشگاه مطالعات جهان به موضوع مذاکرات ایران و آمریکا پرداخته است. در این یادداشت آمده است:از جمله مهمترین مسائل سیاست خارجی که دونالد ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری خود با آن مواجه است، چالشهای محسوس از سمت ایران است. به همین منظور، ترامپ کمپین «فشار حداکثری» را که مشخصه رویکرد او در قبال ایران در دوره قبلیاش بود، احیا کرده است. همزمان، جنگطلبها در واشنگتن از دولت ترامپ میخواهند که از اسرائیل در حمله به زیرساختهای هستهای و اقتصادی ایران حمایت کند و به موازات آن تلاش میکنند فرانسه، آلمان و بریتانیا - اعضای گروه 1+5 که توافق هستهای را در سال 2015 تأیید کردند - را متقاعد کنند تا «مکانیسم اسنپبک» توافق هستهای را فعال کرده و تحریمهای شورای امنیت سازمان ملل علیه ایران را بازگردانند. به نظر میرسد همه این اقدامات با هدف بازگرداندن ایران به میز مذاکره برای بحث در مورد موضوعات مختلف هستهای، موشکی و منطقهای از موقعیت ضعیف- یا احتمالاً تغییر رژیم- باشد.
با این حال، دیپلماسی اجبار با اقتباس از چندین دهه تجربه، تنها ادراک تهدید ایران را تقویت میکند و این کشور را تحریک میکند تا همه گزینههای موجود علیه منافع ایالات متحده در منطقه را روی میز بگذارد. این امر بهویژه زمانی صدق میکند که این دیپلماسی اجباری با هدف تضعیف امنیت ملی تهران و قدرت بازدارندگی آن باشد. در عوض، رویکردی مورد نیاز است که مسائل امنیتی پیچیده و چندوجهی بین ایران و آمریکا را بیش از حد ساده نکند یا معضل امنیتی بین ایران و ایالاتمتحده را که هر دو کشور را در بنبست همیشگی و نامتقارن گرفتار میکند، پیچیده نکند.
ذهنیت سیاست خارجی ایران در طول یک قرن گذشته یا بیشتر از آن با جنگها، انقلابها، کودتاها، قیامها و تحریمهای جاری شکل گرفته و تغییر شکل داده و بسیاری از این ذهنیتها شامل دخالت یا نفوذ قابل توجه غرب در ایران، بهویژه از سوی ایالات متحده بوده است. این ذهنیت تاریخی ایران را به شدت نسبت به مداخله خارجی و استفاده از زور حساس کرده و از همین جهت است که پیشگیری از مداخله خارجی در چشمانداز سیاست خارجی ایران، نقش اساسی دارد. در طول دو دهه گذشته، تحول عمیق در چشمانداز ژئوپلیتیکی منطقه بهطور خاص - ناشی از تهاجمات نظامی ایالات متحده و اشغال افغانستان در سال 2001 و عراق در سال 2003، همراه با قیامهای عربی که در سال 2010 آغاز شد - از سوی تهران بهعنوان تهدیدی برای امنیت ایران تلقی شده است. این امر در سخنان رهبر عالی ایران، مشهود است که تنها راه جلوگیری از جنگ و بازدارندگی از تهدیدات علیه کشور را افزایش قدرت نظامی ایران دانسته است.