شماره ۳۲۸۹ | ۱۴۰۳ شنبه ۲۷ بهمن
صفحه را ببند
درباره شهید علی چیت‌سازان
حمله در غافلگیری محض

شهید علی چیت‌سازان، یکی از دلاوران عرصه اطلاعات‌-عملیات در سال‌های دفاع مقدس بود. او سال 1341 در همدان به دنیا آمد. هوش و ذکاوتی که داشت باعث شد از همان نوجوانی به چشم بیاید و در مدتی کوتاه به فرماندهی نیروهای آموزشی و مرکز آموزش نظامی برسد. بعد هم با تشکیل و قبول فرماندهی گردان انصار الحسین (ع) و به عهده گرفتن مسئولیت آموزش جنگ‌های کوهستانی در این گردان، به منطقه عملیاتی رفت. ماجرای نفوذها و شناسایی‌های او در دل دشمن چنان دهان به دهان چرخید که عراقی‌ها او را ملقب کردند به «عقرب زرد». در عملیات‌های مهم سال‌های جنگ تحمیلی نیز حضور داشت؛ از جمله «والفجر ۲»، «والفجر ۵» و «والفجر ۸»،‌ «کربلای 4»، «کربلای 5» و.... 6 بار هم در طول جنگ مجروح شد اما هر بار به‌سرعت دوباره به جبهه برگشت. برادرش امیر چیت‌سازان هم از شهدای جنگ تحمیلی بود. شهید علی چیت‌سازان هم سرانجام در 4 آذر سال 1366 حین انجام گشت شناسایی به شهادت رسید.

فکر کردند به خودشان شلیک می‌کنند!
در عملیات والفجر 5 در منطقه چنگوله، تیپ انصار با تیپ امیرالمؤمنین (ع) و تیپ نبی‌اکرم (ص) قرار بود به صورت مشترک این عملیات را انجام بدهند. بنا به گفته هم‌رزمان شهید چیت‌سازان، او زمانی اندک شناسایی‌های خوبی انجام داد. پیشنهاد ویژه‌اش هم این بود که باید گردان‌ها را به عقبه دشمن ببرند و از پشت سر به خطوط آنها حمله کنند. با شروع عملیات، چیت‌سازان راهنمای گردان 152 حضرت ابوالفضل‌العباس (ع) شد. شهید چیت‌سازان در همان ابتدا با راهکار ویژه‌ خود، گردان شهید سلگی را به عقبه دشمن هدایت کرد. این گردان از پشت سر به دشمن حمله کرد و بدون حتی یک تلفات، مواضع دشمن را به تصرف در‌آورد. بعثی‌ها در این عملیات طوری غافلگیر شده بودند که در ابتدای حمله فکر می‌کردند نیرو‌های خودشان دارند به سمت‌شان تیراندازی می‌کنند! این عملیات با ابتکار شهید چیت‌سازان بسیار موفقیت‌آمیز بود.

جایزه‌ بعثی‌ها برای شهادت چیت‌سازان
همچنین علیرضا رضایی مفرد‌، هم‌رزم شهید چیت‌سازان درباره هوش و ذکاوتش می‌گوید: «داشتیم برمی‌گشتیم. کار تمام شده بود که خوردیم به کمین عراقی ها. هم ما اون‌ها رو دیده بودیم، هم اون‌ها ما رو. تاریکی شب مجال فکر کردن رو از آدم می‌گرفت. علی آقا هم توی آموزش این‌جوری بهمون یاد داده بود که تو کار شناسایی نباید با عراقی‌ها درگیر بشید، مبادا اسیر بشید و عملیات لو بره! اما این‌دفعه خودش هم باهامون بود. گفت: «می‌ریم توی میدون مین.» گفتم: «شوخی می‌کنی؟» خندید و افتاد جلو. پاک قاطی کرده بودم. توی فکر بودم که پاهام گرفت به یه سیم تله. گفتم: «علی آقا، گیر کردم، پام رو بردارم، مین منفجر می‌شه!» باز هم خندید و گفت: «چیزی نیست. سریع بیا سمت من.» 10 متری دور نشده بودم که 2 تا مین منوّر روشن و یه مین گوشت‌کوبی منفجر شد. هنوز نفهمیدم از کجا فهمید که مین‌ها بلافاصله عمل نمی‌کنن. عراقی‌ها هم اصلاً آفتابی نشدن. آب‌ها که از آسیاب افتاد، گفتم: «مگه توی آموزش نمی‌گفتی نباید جای ما لو بره؟» گفت: «چرا، اما اینجا جای ما برای اون‌ها لو رفته بود، اون‌ها ما رو دیده بودن، من هم می‌خواستم اون‌ها بدونن که ما هم اون‌ها رو دیدیم. هیچ راهی نداشت الا روشن شدن منوّر.» به گفته هم‌رزمانش بعثی‌ها رفته‌رفته متوجه شده بودند که در عملیات مختلف چه کسانی بیشتر به آنها ضربه می‌زنند. از همین طریق چیت‌سازان را شناخته بودند؛ بنابراین برای اسارت یا شهادت ایشان جایزه تعیین کرده بودند.


تعداد بازدید :  32