| علیرضاهاشمی | کارشناس حیاتوحش |
مردم ما بهواسطه سابقه تاریخی که درمورد حیاتوحش دارند (طبیعت به لحاظ تاریخی تا اندازه زیادی با مردم ایران عجین بوده است) گرایش خوبی نسبت به این حیات دارند. در روزگاری که مردم ایران با طبیعت خود سر آشتی داشتند، ارتباط بین جامعهانسانی و حیاتوحش در سطح مناسبی قرار داشت. از زمانی که مدرنیته شهری و زندگی مدرن آغاز شد، آشتی بین این دو محیط تا اندازه زیادی بههم خورد. مدرنیته باعث شد، ارتباط مستقیم بین جامعه و طبیعت (که بخشی از آن حیاتوحش است) مخدوش شود. در چنین شرایطی ما انسانها در مواجهه با از بین رفتن یا آسیبدیدن حیاتوحش عکسالعملهای گذشته را از خود نشان نمیدهیم. این درحالی است که در روزگار سازش این دو بخش (جامعهانسانی و حیاتوحش)، آدمیان وقتی با آسیبدیدن طبیعت (و حیاتوحش) مواجه میشدند، حس میکردند خودشان هم آسیبدیدهاند. دو بخش مذکور در گذشته ارتباط مستقیمی با یکدیگر داشتند. با این وجود ذکر این نکات باعث نمیشود، اشتباهاتی که نسلهای گذشته در مواجهه با حیاتوحش از خود نشان دادهاند را نادیده بگیریم و از آنها چشمپوشی کنیم. قطعا در آن دوران هم بشر در نحوه برخوردش با حیاتوحش، اشتباهات قابلتوجهی داشته است. با این وجود نمیشود از آن ارتباط نزدیک و صمیمی هم چشمپوشی کرد.
حیاتوحش یکی از مولفههای طبیعی است. ما باید بدانیم با از دست دادن هرکدام از بخشهای طبیعت درحقیقت درحال دورشدن از خودمان هستیم. در اینباره میشود مثالهای ساده و پیچیده پرشماری مطرح کرد. گاو، مرغ، خروس و هر آنچه از آن استفاده میکنیم از طبیعتی گرفته شده که بخش مهمی از آن را همین حیاتوحش تشکیل میدهد. اگر در گذشته پیشینیان ما دست به نابودی حیاتوحش میزدند، شاید اصلا فرصتی برای آنکه دام اهلی یا حتی نانی برای خوردن بهدست بیاوریم را نداشتیم. بنابراین در گذشته رابطه بین جامعه انسانی و حیاتوحش رابطهای تماما مستقیم بود. امروز اما چون وارد فضای زندگی مدرن شدهایم از محیطی که در گذشته ارتباطی کامل با آن داشتهایم، دور شدهایم و بهتبع آن ممکن است ارتباطی که در قسمت بالا به آن اشاره کردم را بهخوبی درک نکنیم. امروز زندگی در آپارتمانهای شهری باعث شده گمان کنیم با شکار فلان حیوان در فلان منطقه حفاظتی قرار نیست هیج اتفاقی در زندگی ما بیفتد، حال آنکه کشتن حیوانات دانسته یا نادانسته تأثیر خود را روی زندگی ما میگذارد. حداقلش آن است که پس از مدتی دیگر حیوانی برای شکارکردن باقی نخواهد ماند.
فضای زندگی اجازه بازگشت مستقیم به شرایط گذشته را نمیدهد. امروز اما به جای 10 اصطبل، صدهاهزار اصطبل بهوجود آمده تا نیازهای فزاینده امروز را برطرف کند. اولین چیزی که باید اتفاق بیفتد و بهتبع آن وضعی که هماکنون دچارش هستیم بهبود پیدا کند، آن است که از خودخواهیهایمان دست برداریم. همهچیز را برای لحظه و اکنون و خودمان نخواهیم. گوشه چشمی به آیندگان و نیازهایشان داشتن هم خوب است. فرزندان ما هم نیازهایی دارند که برطرفشدنشان در گروی کارهای امروز ما است. شاید اگر کمی درصد خودخواهیهایمان را کم کنیم، میزان تجارت حیاتوحش کاهش پیدا کند. آدمی اگر خودخواه نباشد نه از تجارت «عاج فیل» خبری هست و نه از کشتهشدن خرسها. همه این مشکلات از نقطهای آغاز میشود که هرکدام از ما فقط به فکر منافع در لحظه خودمان باشیم.
بخشی از حجم قاچاق حیاتوحش مربوط به آن افرادی است که در بادی امر کنجکاو و علاقهمند به شناختن حیاتوحش بودهاند. آنها حاضرند برای اهلیکردن حیوانی که در حالت عادی در حیاتوحش زندگی میکند به قاچاقچیان پولهای کلان بدهند و آن موجود را وارد زندگی خود کنند. آنها میخواهند خلأیی که از فقدان طبیعت در زندگیشان ایجاد شده را به نحوی جبران کنند. طبیعی است که این افراد به هدف اصلی خود نمیرسند. زیرا نیاز به داشتن آنها در دور و برمان بیشتر میشود و هر روز در این مسیر حریصتر میشویم. راه آن است که خودمان را وارد طبیعت کنیم. میشود این کار را از پارک نزدیک خانه شروع کنیم. میشود به پرندهای که سر شاخه درخت داخل پارک نشسته، نگاه کرد و خلأ دور افتادن از طبیعت را کمتر و کمتر کرد. قرار نیست برای پر کردن کمبودها، کار عجیب و غریبی انجام دهیم. برای آموزش نسل جوان هم باید همین راه را انتخاب کنیم. قطعا در این مسیر در نیاز به داشتن قانون مدون و کارا شکی نیست. با این وجود اما نگاههای حقوقی و اعمال مواد قانونی بدون زیربنایی بهنام «شروع از خود» فایده چندانی ندارد. قطعا اگر شناخت خود را از حیاتوحش بالا نبریم، از قدرتمندترین قانونها هم کاری برنمیآید. چقدر خوب است هرکسی در درجه اول برای خودش قانون باشد، برای خودش مامور باشد. البته که برای کوتاهکردن دست خودخواهانی که همیشه بودهاند، وجود قانون درست لازم و ضروری است.