«او» (Her) به کارگردانی اسپایک جونز، از فیلمهای مهم و بحثبرانگیز سال گذشته بود، درامی رمانتیک که داستان آن در آیندهای نهچندان دور میگذرد. فیلمی که برنده جایزه اسکار بهترین فیلمنامه اریجینال سال ۲۰۱۴ میلادی شد.
فیلم درباره آینده است، اما نه آیندهای عجیب و غریب و دور از ذهن. درباره آیندهای که تنها تفاوتش با عصر کنونی در این است که هوش مصنوعی در آن پیشرفتهتر از امروز است. همه مردمي كه در اين شهر زندگي ميكنند، سمعک به گوش دارند و با دوستان مجازی خود در ارتباطند و فانتزیهای ارتباطي آدمها به مدد کامپیوتر و تکنولوژی دیجیتال و سهبعدی به واقعیت تبدیل میشود.
فيلم «او» از دنيايي سخن ميگويد كه در آن نهتنها نحوه ارتباط افراد با يكديگر تغيير ميكند، بلكه ميتواند گزينههاي جديد را نيز براي برقراري تعامل و ارتباط به افراد معرفي كند. دنيايي كه ميتواند عشق، دلبستگي و حتي هجران را نه در مقابل يك انسانواقعي بلكه معطوف به يك ابزار هوشمند محقق كند.
تئودور، شخصیت اصلی مرد فیلم، نویسنده است؛ نویسنده نامههای عاشقانه سفارشی. مردم به او سفارش نامه میدهند و او بهجای آنها کلمات و عبارات قشنگ را کنار هم میچیند و برایشان نامههای عاشقانه مینویسد. داستان فيلم درباره رابطه عاشقانهای است که میان مرد تنهای فیلم؛ تئودور، با یکی از این سیستمعاملها بهوجود میآید. سامانتا، سیستمعامل تئودور است؛ سیستمعاملی که قابلیت شخصیشدن دارد. او میتواند کتاب بخواند. در گروههای مختلف عضو باشد. همزمان با هزاران انسان صحبت کند. او درک و شعور دارد. درست مانند یک انسان؛ و از همه مهمتر اینکه میتواند همواره و همهجا همراه کاربر خود باشد. کاربر او میتواند هر موقع که خواست، درباره هر آنچه که خواست، با این سیستمعامل حرف بزند. سامانتا تنها یک مشکل دارد؛ او بدن ندارد. او زنی است که فقط صدا دارد. لذا رابطه میان او و کاربرش همواره نوعی رابطه مجازی باقی میماند. حتی اگر عشق اين دو بخواهد افلاطونی باشد، این رابطه تنها میتواند از راه صدا، گفتار و کلام ایجاد شود.
آیا چنین عشقی، معقول است؟ خود این سوال چالشبرانگیز است؛ چراکه بلافاصله ذهن را با این پرسش مواجه میکند که آیا اصلا خود پدیده عشق چیز معقولی است؟ امی یکی از شخصیتهای زن داستان، پاسخ ما را میدهد: «از نظر من هرکسی که عاشق میشه یه احمقه. عشق یهجور دیوونگیه که توسط جامعه پذیرفته شده.» پس، از نظر او ظاهرا فرقی نمیکند عاشق چه کسی شویم. متعلق عشق هرکس/ چیز که باشد، باز در ماهیت عشق که حماقت است، تفاوتی ایجاد نمیشود. خود امی هم درگیر رابطهای مشابه است. او حتی زنی را میشناسد که عاشق سیستمعامل شخص دیگری شده است! امی وجود چنین عشقی را میپذیرد. خصوصا که به نظر او ما فرصت زیادی برای زندگیکردن نداریم و چه بهتر که در این فرصت کوتاه، از زندگی لذت ببریم.
اما این تنها یکی از عکسالعملهایی است که در مقابل این عشق میبینیم. بقیه مانند امی با نگاهی باز به چنین عشقی نگاه نمیکنند. مثلا همسر سابق تئودور وقتی متوجه میشود همسرش درگیر عشقی مجازی شده، او را سرزنش میکند: «وایسا ببینم! تو با یه رایانه رابطه داری؟... اینکه نمیتونی از پس احساسات واقعی بربیای خیلی ناراحتم میکنه، تئودور... تو زنی میخواستی که هیچ دردسری نداشته باشه، خوشحالم که همچین کسیرو پیدا کردی. این عالیه.»
اما نكتهاي كه ميتواند طي فيلم مخاطب را با خود همراه كند، احساس تأثر نسبت به اتفاقي است كه براي تئودور درحال رخدادن است. مخاطب نيز با چالشهاي تئودور همراه ميشود و هنگامي كه قرار است سيستمعامل هوشمندش يا همان سامانتا او را ترك كند، براي تئودور و عشق از دست رفتهاش متاثر ميشود و به ما گوشزد ميكند كه شايد عشق مجازي از اين نوع براي انسان عصر امروز پذيرفته شده است كه بهجاي بهسخره گرفتن تئودور با او همراه ميشود.
«او» فیلمی است که مخاطب را بهچالش میکشد. فیلم به اتمام میرسد درحالیکه شمار بسیاری پرسش برای مخاطب باقی میگذارد و او را به تفکر وامیدارد؛ تفکر درباره کیفیت زندگی در آینده، عشق و تنهایی بشر معاصر...