شماره ۵۲۲ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۰ اسفند
صفحه را ببند
خانواده پايدار
عشق یعنی صحنه نمایش دو!

دامنه تعریف عشق از فلسفه گرفته تا الهیات و علوم‌اجتماعی، تعاریف متعددی دارد. اما آنچه که به آن نیاز داریم و در پی تشریح آن در قالب ازدواج هستیم تنها به موردی اشاره می‌کند که زن و مرد در دو طرف بازوان عشق قرار می‌گیرند. عشق یعنی «گرایش عاطفی شدید. مهر یا علاقه، دلبستگی بسیار به چیزی یا کسی»، «چیره شدن دوستی بر کسی، تعلق قلبی به کسی، به حد افراط دوست داشتن، در گذشتن از حد دوستی» و...
عشق بیانگر دلبستگی فیزیکی و شخصی متقابلی است که 2 نفر نسبت به یکدیگر احساس می‌کنند. این روزها بسیاری از ما درباره این نظر که عشق همیشگی است تردید داریم اما معمولا فکر می‌کنیم که عاشق شدن از احساسات و عواطف انسانی ناشی می‌شود. عشق در بهترین حالت یک ضعف اجتناب‌ناپذیر و در بدترین حالت نوعی بیماری روانی تلقی می‌شود.
منطقی بودن رفتار ممکن است این تصور را در ذهن ایجاد کند که عشق در روابط همسران غیرضروری و غیرقابل پذیرش است. اما هرگز چنین نیست بلکه عشق برای تداوم زندگی پس از ازدواج ضروری و مهم است. زن و شوهری که تا پیش از ازدواج و شروع زندگی مشترک در قلب یکدیگر نفوذ نکرده‌اند، در آینده و پس از ازدواج کمتر خواهند توانست به این مهم نایل بیایند. عشق عنصر ناگزیر خوشبختی است و هدیه‌ای است که از سوی خداوند برای زن و مرد از آسمان فرود می‌آید (آیه 21 سوره روم)؛ پیوند دهنده قلب‌ها و روشنی بخش چشم‌هایی است که به امید داشتن هدف‌هایی والا مبادرت به آن کرده‌اند.
در پژوهشي كه توسط دکتر «استل پنستی» صورت گرفته   (این کارشناس تحقیقات خود را در مدت 30‌سال به مطالعه پرونده‌های ازدواج و طلاق در شهرهای پرجمعیت آمریکا و کشورهای دیگر جهان متمرکز کرده است.) در 5‌سال با 3‌هزار زن و مردی که به دنبال عشقی شدید ازدواج کرده‌اند، مصاحبه حضوری به عمل آورده است. وی از تحقیقات خود نتیجه گرفته: «اینک دادگاه‌های طلاق در سراسر جهان، پر از زنان و مردانی است که روزگاری چون جان شیرین همدیگر را دوست داشتند و خود را یک روح در دو بدن تصور می‌کردند و به خاطر همین تصور شوم، ازدواج کردند و حالا چون دشمنان دیرینه که گویی با هم پدر کشتگی دارند از همدیگر اظهار نفرت و انزجار می‌کنند و خنجر کشیده در برابر هم ایستاده‌اند... افسانه عشق یکی از مخرب‌ترین اختراعات بشر است».
اين برداشتي است از آن‌سوي مرزها. اما در اين‌جا و در ايران معاصر چگونه مي‌توان عشق را تعريف كرد. دکتر مصطفی مهرآیین؛ جامعه‌شناس و استاد دانشگاه، درباره جامعه‌شناسی عشق در دنیای حاضر معتقد است: جامعه‌شناسی عشق درواقع مانند دیگر حوزه‌های جامعه‌شناسی، شامل بحث جامعه‌شناسی مضاعف می‌شود؛ چراکه یک سوی ماجرا این است که تأثیرات جامعه بر عشق چیست؟ که در پاسخ به این سوال باید گفت عشق وضعیتی است که در آن من و دیگری می‌خواهند مایی خلق کنند؛ و سوی دیگر همه اتفاقاتی است که در خود دنیای عشق می‌گذرد. درواقع «تا حدودی» و «بخشی» از آنچه که در دنیای عشق می‌گذرد، حاصل تعاملات میان خود و دیگری در دنیای عشق است. همچنین نکته سوم تأثیر تحولات مفهوم عشق بر جامعه است؛ چراکه وقتی دریافت دو سوی رابطه از آرمان رابطه عوض می‌شود، خود رابطه هم متحول می‌شود. برای مثال شکل و دوام رابطه در شرایطی که آرمان دو سوی رابطه مسائلی همچون وفاداری و تعهد باشد، متفاوت از زمانی است که آرمان آنها لذت‌گرایی است.
باید توجه کنیم عشق پدیده امروزه نیست و تاریخ دارد. در دنیای حاضر صرفا جایگاه آن عوض شده است. در دنیای گذشته به‌خاطر ویژگی‌هایی که عشق بر زندگی انسان‌ها عارض می‌کرده، انحراف تلقی می‌شد، زیرا که مبنا نظم زندگی خانوادگی و اجتماعی بود که افراد باید درون آن تربیت می‌شده و به زاد و ولد می‌پرداختند، اما در دنیای امروزه عشق به‌عنوان یکی از ویژگی‌های هنجارین نظم خانواده و جزیی از آن است. امروزه به عشق به‌عنوان جزیی از نظم درونی خانواده و مرحله‌ای از زندگی خانوادگی نگاه می‌شود. حالا عشق دیگر پدیده طردشده‌ای نیست، بلکه عام و فراگیر است.
اما در همین دنیای امروزی، به تدریج شاهد آنیم که عشق از حالت قطعیت و پایداری روابط عاشقانه و رفتن به سمت تشکیل خانواده، خارج شده و تبدیل به روابطی مقطعی شده که دوباره همچون گذشته درحال شورش علیه خانواده است؛ چنان‌که براساس آمارهای مسئولان نیروی انتظامی ‌20‌درصد از قتل‌ها، شامل قتل‌های ناموسی است. بنابراین امروزه دوباره با ناپایداری روابط عاشقانه و به قول باومن، سست و سیال شدن عشق‌ها روبه‌رو هستیم.
مهرآیین در ادامه به دلایل مصرفی‌شدن عشق و ناپایداری آن اشاره می‌کند و می‌گوید: از دلایل این مسأله به 5 مورد می‌توان اشاره کرد که اولی تأثیر شرایط بیرونی دنیای عشق و درواقع نظم موجود نظام سرمایه‌داری بر آن است. الویز دراین‌باره می‌گوید: نظم موجود نظام سرمایه‌داری دو مشخصه اصلی دارد: تولید و مصرف. حوزه تولید، انسان عاقل خانواده‌مدار را تبلیغ می‌کند و از انسان‌ها می‌خواهد عاقل باشند، کار کنند، خانواده داشته باشند و به تربیت فرزند بپردازند؛ اما تفاوتی که میان خواسته‌های حوزه تولید و مصرف وجود دارد ناشی از تناقض ذاتی در نظام سرمایه‌داری است. زیرا در حوزه مصرف برعکس از انسان‌ها می‌خواهد خودابراز، خودبیانگر، بدون خویشتنداری و مصرف‌کننده باشند؛ که نتیجه همه اینها اهمیت یافتن لذت‌گرایی در روابط عاشقانه نیز هست.
دومین مسأله اتفاقی است که در حوزه خانواده رخ داده است. گیدنز  از تغییر خانواده گسترده به خانواده هسته‌ای سخن می‌گوید. خانواده هسته‌ای بر مبنای استقلال قلمرو روابط جنسی بنا شده و بدین ترتیب خانواده دیگر صرفا قلمرو فرزندآوری نیست. بنابراین افراد احساس می‌کنند روابط جنسی نباید صرفا در خدمت خانواده و فرزندآوری باشد و لذت‌طلبی بر آن حاکم می‌شود.
سومین مورد تأثیر تحولات اجتماعی و اقتصادی بر افزایش دامنه فعالیت‌های زنان است. به قول آلوین برگ زنان از زمانی که پول درآوردند و وارد دنیای فرهنگ شدند، تازه زن‌بودگی خود را پیدا کرده و صاحب استقلال فکری و شغلی شدند. بنابراین به‌جای آن‌که خودشان را در خدمت خانواده قرار دهند، خانواده را جایی برای رشد استعدادهای خود در نظر می‌گیرند که اگر زندگی خانوادگی جایی برای آن نگذارد، از آن خارج می‌شوند. حال زنان احساس می‌کنند به شکل فردی هم می‌توانند به زندگی خود ادامه دهند و روابط کوتاه‌مدت و عشق رمانتیک را تجربه کنند. به‌زعم گیدنز این موضوع یکی از رادیکال‌ترین راه‌ها برای روبه‌رو شدن با مردانگی نظام سرمایه‌داری از طرف زنان است؛ زیرا اگرچه برای آنها خطراتی دارد، اما باعث می‌شود زنان ویژگی‌های عاطفی و زنانه خود را به نظام سرمایه‌داری تحمیل کنند. وی به چهارمین دلیل رواج عشق‌های رمانتیک ناپایدار اشاره کرد و افزود: چهارمین مسأله شامل این موضوع است که در گذشته افراد وقتی وارد رابطه می‌شدند از طرف نهاد خانواده مورد حمایت قرار می‌گرفتند، اما امروزه به دلیل اختلافات جدی میان والدین و فرزندان، جوانان احساس می‌کنند باید خودشان حامی ‌خودشان باشند. برای همین در روابط عاشقانه، شکل رابطه را تبدیل به «روابط مذاکره‌ای» کرده‌اند. بدین معنا که «من باید تشخیص بدهم این فرد در زندگی، می‌تواند حامی‌ من باشد یا خیر؟» به همین دلیل افراد وارد روابط متعددی می‌شوند تا شخص حامی ‌مورد نظر خود را پیدا کنند.
آخرین نکته‌ این است که وقتی افراد وارد روابط متعدد می‌شوند، به‌تدریج فرهنگ روابط آزاد در روابط عاطفی در جامعه شکل می‌گیرد؛ یعنی افراد به خود اجازه می‌دهند برای پیدا کردن فرد حامی‌ مورد علاقه خویش، به خود و دیگری به شکل کالا و ابزار نگاه کرده و رابطه شکل روابط مبادله‌ای و کالایی پیدا کند.
اگر بخواهیم تعریفی از عشق به شکل پایدار و بادوام آن ارایه دهیم، می‌توان به تعریف آلن بدیو اشاره کرد که می‌گوید، عشق یعنی صحنه نمایش دو! یعنی درواقع رابطه عاشقانه، رابطه‌ای است که ما باید یاد بگیریم از زمان شکل‌گیری آن جهان را دیگر از دو منظر متفاوت و از نگاه دو نفر ببینیم نه فقط خودمان. بنابراین در رابطه عاشقانه مهم‌ترین ویژگی، توجه به دیگری است که زین‌پس جزیی از وجود شماست. بدین معنا در عشق دشمنی بزرگتر از خودخواهی وجود ندارد؛ همان‌گونه که در آغاز عشق دیگری را عاشقانه دوست داریم و به او احترام می‌گذاریم و جهان را از منظر نگاه او نگاه می‌کنیم، در فرآیند راه عشق و رابطه هم این رفتارها را حفظ کنیم.
این استاد دانشگاه اظهار داشت: به همین دلیل چنانچه اریک فروم در کتاب هنر عشق‌ورزیدن می‌گوید: ما معمولا آغاز عشق را با فرآیند عشق اشتباه می‌گیریم! در صورتی‌که بخواهیم فرآیند عشق را نگه داریم، نیازمند آموختن عشق‌ورزیدن هستیم و عشق‌ورزی، هم در حوزه نظری و هم در حوزه عملی باید یاد گرفته شود. با این تعاریف درمی‌یابیم که فرآیند عشق در طول رابطه باید ساخته و خلق شود؛ زیرا هدف آن نزدیک کردن دو انسان به یکدیگر است. دو انسانی که قطعا متفاوت هستند و مثل هم نخواهند شد. پس چه چیزی می‌تواند آنها را کنار یکدیگر نگه دارد؟ از نگاه اریک فروم، شما باید به‌عنوان یک عاشق (کسی که زندگی را به دیگری نثار می‌کند) زندگی خود را به گونه‌ای تصویر کنید که از دیگری یک معشوق بسازید. مهرآیین درنهایت خاطرنشان کرد: حال آن‌که بیشتر ما انسان‌ها بیش از آن‌که بخواهیم دوست بداریم و عاشق باشیم، می‌خواهیم دوست داشته شویم و معشوق باشیم. به همین دلیل همواره پرسش‌ها در دنیای امروزی این است که چه کسی پسندیدنی و محبوب است؟ و خود را دایما به شکل آن محبوب در می‌آوریم. ما به‌جای آن‌که در حوزه روابط عاشقانه کنشگر باشیم، تبدیل به موجودات کنش‌پذیری می‌شویم که انگیزه دیگری به نام موجود محبوب اجتماعی ما را هدایت می‌کند.


تعداد بازدید :  199