شماره ۵۲۲ | ۱۳۹۳ چهارشنبه ۲۰ اسفند
صفحه را ببند
بهانه زنگ‌هاي بي‌بهانه

افشین و ستاره هردو در برابر قاضی می‌نشینند. دلیلتان برای طلاق چیست؟
زن: آقای قاضی من دوستش دارم. عاشقش هستم، بدون افشین نمی‌توانم زندگی کنم اما او دیگر مرا نمی‌خواهد.
مرد: حرف‌های مرا نمی‌فهمد، درکم نمی‌کند، مرتب بهانه می‌گیرد و به من گیر می‌دهد، من هم خسته شده‌ام و می‌خواهم هرچه زودتر به این زندگی پایان دهم.
قاضی: فقط به‌دلیل بهانه‌گیری‌های همسرت می‌خواهی از او جدا شوی؟
مرد: گفتم که، نه‌تنها گیر می‌دهد بلکه او زنی است که مرا درک نمی‌کند.
زن: شاید گاهی نگرانش شوم و با او تماس بگیرم اما این‌که گیر دادن نیست. شوهرم توقع دارد وقتی بیرون از خانه است با او تماس نگیرم. می‌دانم کارش تا دیروقت طول می‌کشد، اما ممکن است، بعضی‌اوقات کاری پیش بیاید و من مجبور شوم به او زنگ بزنم. به نظر شما به‌دلیل این موضوع ناچیز ما باید زندگی‌مان را به‌هم بریزیم و از هم جدا شویم؟ همه اینها بهانه است، افشین دیگر علاقه‌ای به من ندارد.
اين نگاه‌ها، اين بهانه‌ها و اين روابط به‌هم ريخته را بارها و بارها شايد ديده يا خودمان تجربه كرده باشيم. اما سوال اساسي در اين است كه مرز نگراني و پرسشگري در زندگي مشترك كجاست؟


تعداد بازدید :  265