ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
سازمان سیا در ایران(2)
در دوران محمدرضا مفهوم جاسوس فقط در مورد روسها مصداق داشت که هر نوع تماسی در هر رده با آنها ممنوع بود. در رابطه با روسها همه چیز سری میشد و حتی اگر سازمان یک گروهان پیاده در اختیار روسها قرار میگرفت، آن فرد که این خبر را در اختیار گذاشته بود جاسوس تلقی و به شدت مجازات میشد. ولی هیچگاه روسها در این زمینه کوچکترین اعتراضی نکردند و حتی از محمدرضا گله هم نکردند که چرا با غربیها اینطور رفتار میشود و با ما اینطور! البته روسها تا سال 1333 نیازی نیز نداشتند و هرچه میخواستند از طریق شاخههای نظامی و غیرنظامی حزب توده به دست میآوردند و بعدها نیز به نحوی گلیم خود را از آب میکشیدند... روزی فردی از سفارت آمریکا تلفن کرد و تقاضای ملاقات با من را داشت. گفتم: «شماره تلفن خود را بدهید تا اطلاع دهم.» منظورم سوال از محمدرضا بود. با محمدرضا تماس گرفتم. او با اکراه جواب داد: «نپرسیدی چه میخواهد؟» گفتم: «ملاقات را برای همین خواسته و معلوم خواهد شد.» گفت: «اگر راجع به بازرسی سوال کرد هرچه میخواهد به او بگویید، حتی اگر سازمان و وظایف بازرسی را خواست، ولی اگر مطلب دیگری مطرح کرد اظهار بیاطلاعی کنید!» با این راهنمایی به کارمند سفارت تلفن کردم و آمد. اول راجع به بازرسی سوالاتی کرد، یعنی تمام سوالاتش راجع به بازرسی بود. ولی در حین صحبت ناگهان سوالی مطرح کرد که بلافاصله فهمیدم ملاقات برای این است و بس. سوال این بود: «حالا که مقدم رئیس اداره دوم ارتش شده آیا مستقل کار خواهد کرد و یا کماکان خود را تابع نصیری احساس خواهد کرد؟» طبق دستور محمدرضا باید اظهار بیاطلاعی میکردم ولی صحیح ندانستم که خود را اینقدر بیاطلاع نشان بدهم و لذا جواب صریح دادم که: «مقدم فرد مستقلی است و به هیچ وجه تابع نصیری نبوده و حال که شغل مستقل پیدا کرده به طریق اولی هیچگونه تبعیتی از او نخواهد داشت.» از این پاسخ بسیار خوشحال شد به طوری که در قیافهاش تشخیص دادم. آن موقع به علت این خوشحالی پی نبردم، ولی بعدها که مقدم را همراه ازهاری به آمریکا دعوت کردند و 3 ماه نگه داشتند، علت را فهمیدم و متوجه شدم که میخواستهاند با مقدم رابطه مستقیم برقرار کنند و مردد بودهاند که آیا مقدم این رابطه را به نصیری اطلاع خواهد داد یا نه؟ بعداً جریان ملاقات با فرد آمریکایی را به محمدرضا گزارش دادم و ایرادی نگرفت که چرا طبق دستور او عمل نکردهام.