[حمید رضا خالدی] طبق آمار و پیش بینیهای مختلف انجام شده، جمعیت سالمندان در ایران از حدود ۱۰ میلیون به ۳۰ میلیون نفر تا ۱۴۵۰ میرسد. این رشد یکی از تحولات شدید در جمعیت کلی ایران است که از ۱۰ درصد جمعیت به حدود ۳۰ درصد کلی جمعیت ایران میرسد.
با این حال مشاور عالی سالمندان سازمان بهزیستی کشور چند روز قبل اعلام کرد که ۳۰ درصد ساکنان آسایشگاهها را سالمندان سرراهی و
مجهول الهویه تشکیل میدهند. به بیانی این سالمندان افرادی هستند که اولاً حافظه خوبی ندارند و دوما خانوادههای آنها حاضر به نگهداری از آنها نشدهاند و به نحوی آنها را در جایی رها کردهاند تا کسی یا نهادی آنها را پیدا کرده و نگهداری از آنها را عهده دار شود. موضوعی که گرچه چندان به آن پرداخته نشد اما، میتواند زنگ خطری برای ساختار خانوادههای ایرانی باشد.
زنگ خطر سالمندی و نگهداری در سراهای سالمندی
دوران سالمندی، بر اساس تعریف سازمانهای جهانی، شامل افرادی است که سن آنها از ۶۰ سال گذشته باشد. هم اینک جمعیت سالمندان در ایران حدود ۸ میلیون نفر تخمینزده میشود که معادل ۱۰ درصد از کل جمعیت کشور است. پیشبینیهای مختلف نشان میدهد که درصد سالمندان در سالهای آینده رشد خواهد کرد و سرعت این رشد نیز افزایش خواهد یافت.
با عنایت به بند ۱۵ سیاستهای ابلاغی رهبرمعظم انقلاب در حوزه خانواده، بند ۶ و ۷ سیاستهای ابلاغی جمعیت و برنامههای جهانی پیشگیرانه سالمندی سالم مبنی بر توجه و تمرکز برنامههای حمایتی سالمندان بر کانون خانواده و تقویت انگیزههای مراقبت از سالمندان درخانواده و حفظ سلامت آنان درابعاد مختلف نیاز به عزم ملی جهت شناسایی عوامل بازدارنده و محدودکننده مراقبت از سالمندان در کنار خانواده به رغم میل باطنی سالمندان و خانوادهها کاملاً ضروری و اورژانسی است. بین میزان سلامت عمومی و علائم جسمی، روانی و اجتماعی در ساکنان منزل و آسایشگاهها تفاوت معنی داری وجود دارد. سالمندان ساکن در آسایشگاهها در مقایسه با اقامت در کنار خانواده به نسبت بیشتری مبتلا به افسردگی میشوند به طوری که حدود ۳ درصد سالمندان در خانواده افسرده میشوند در حالی که ۲۵-۱۵ درصد ساکن خانههای سالمندان از افسردگی رنج میبرند.
با افزایش تعداد سالمندان و پیر شدن جمعیت، تعداد افرادی که قادر به حمایت از سالمندان در جامعه کاری هستند کاهش مییابد، که این امر میتواند سیستمها و سازمانهای مراقبتی را با چالشهای جدی روبهرو کند. این افزایش بار نگهداری و مراقبت از سالمندان، فشار بیشتری بر خانوادهها و نزدیکان وارد میکند. به همین دلیل، مراکز و شرکتهای مراقبتی مختلفی، مانند خانه سالمندان و خدمات پرستاری از سالمند در منزل، ایجاد شدهاند تا بتوانند به خانوادهها در مراقبت و نگهداری از سالمندان یاری رسانند. با این وجود به نظر میرسد همزمان با تغییر سبک زندگی و بسیاری از ارزشها، نگهداری از سالمندان نیز با چالشی جدی در کشور ما مواجه شده است. چند روز قبل مشاور عالی سالمندان سازمان بهزیستی کشور با اعلام اینکه ۳۰ درصد ساکنان آسایشگاهها را سالمندان سرراهی و مجهول الهویه تشکیل میدهند گفت: چهار هزار نفر از سالمندان
مجهول الهویه در آسایشگاهها هستند که با توجه به آمار ۸۰ هزار نفری تجرد قطعی و آمار ۲ میلیون و ۷۰۰ هزار نفری تأخیر در ازدواج، این رقم در آینده افزایش خواهد یافت. احمد دلبری تصریح کرده که درحال حاضر ۴۰ درصد ازدواجها منجر به
تک فرزندی میشوندو همین امر باعث شده تا در آینده یک زن و شوهر مجبور باشند تا از چهار سالمند نگهداری کنند!
اما چه شده که ما ایرانیان که تا همین چند وقت قبل رعایت حرمت بزرگی و کهنسالی، جزء ذات فرهنگ ما بود و بیاحترامی به آنها به هیچ عنوان پذیرفته شده نبود، حالا به جایی رسیدهایم که به سادگی پدران و مادران سالخورده مان را به آسایشگاهها و سراهای سالمندان میسپاریم؟
از فرزند سالاری تا کمرنگ شدن ارزشها
امان الله قرایی مقدم، جامعهشناس نیزمعتقد است که این موضوع را باید از زوایای مختلف بررسی کرد. وی در
گفت و گو با «شهروند» میگوید: در طول تاریخ یکی از ارزشهای ملی و فرهنگی و دینی ما، احترام به سالخوردگان بوده است. حتماً این مثل را شنیدهاید که میگویند ما جرات نداشتیم حتی پایمان را جلوی بزرگتر از خودمان دراز کنیم...! یعنی در گذشته بزرگترها تا این حد قدر و منزلت داشتند چه رسد به اینکه بخواهند والدینشان را به سراهای سالمندان بسپارند... وی ادامه میدهد: اما الان خانوادهها از درون دچار تغییرات ساختاری در سبک زندگی و اعتقادات شدهاند. در عین حال از هم بیگانهاند و حاضر نیستند دور یک سفره جمع شوند و غذا بخورند. همین مسأله باعث شده تا از حال و روز هم بیخبربمانند.
این جامعهشناس با ذکر دلیل دیگری در مورد این پدیده میگوید: عامل دیگر، زندگیهای شهری کنونی است. به این معنا که خانهها هر روز کوچک و کوچکتر میشوند و بسیاری از خانوادهها نمیتوانند از فرزندان خودشان در این خانهها نگهداری کنند چه رسد به نگهداری از پدر و مادرشان! بنابراین مجبور میشوند آنها را به آسایشگاهها بسپارند.
از سویی وی تغییرساختار و سبک زندگی خانوادهها را از دیگر عوامل بروز چنین چالشی برمی شمارد و میگوید: خانوادههای امروز، فرزند سالار شدهاند. آنهم فرزندانی که بیشتر فردگرا و
مصلحت گرا هستند. یعنی فقط و فقط خودشان را میبینند و دیگران - حتی اعضای خانوادهاشان - برایشان مهم نیستند. طبیعی است که در چنین ساختاری وقتی اعضای خانواده سالخورده میشوند، فرزندان دلیلی نمیبینند که به خودشان زحمت دهند و از آنها نگهداری کنند. بنابراین آنها را به راحتی به سرای سالمندان میسپارند. قرائی مقدم از مشکلات اقتصادی به عنوان یکی از عوامل مؤثر در بالا رفتن آمار سالمندان در آسایشگاهها یاد کرده و میگوید: همانطور که میدانید، سالمندان نیازمند مراقبتها و امکاناتی هستند که هزینه بر است. بسیاری از خانوادهها در شرایط کنونی اقتصادی و در حالیکه برای تأمین هزینههای روزمره زندگی خودشان هم مشکل دارند، نمیتوانند از پس این هزینهها برآیند و حتی مجبورند زن و شوهر چند جا کار کنند. بنابراین ترجیح میدهند سالمندان را به آسایشگاهها بسپارند. اما برای کند شدن این چرخه چه باید کرد؟ سؤالی که قرائی مقدم در پاسخ به آن میگوید: این مقوله جزء وظایف ذاتی سازمان بهزیستی و وزارت کار، رفاه و تأمین اجتماعی است. باید این نهادها از سال قبل برای امروز جامعه ما برنامهریزی میکردند تا دچار چنین چالشهایی نشویم. ولی به هر حال حتی اگر الان هم شروع به برنامهریزی کنند، خوب است. چون چه بخواهیم و چه نخواهیم، آینده کشور رو به سالمندی در حرکت است. بنابراین، این نهادها باید فکری برای تأمین آسایشگاههای مناسب و کم هزینه یا حتی رایگان برای سالمندان آینده ایران بکنند.وی البته تأکید میکند که این دو نهاد باید برنامههایی نیز برای احیای سنتهای فاخر ایرانی در خانوادهها بکنند تا دوباره عزت و احترام سالمندان یکی از ارکان اساسی خانوادهها شود.