ارتشبد حسین فردوست، دوست دوران کودکی محمدرضا پهلوی و رئیس دفتر اطلاعات او، پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران ماند و خاطرات خود از دوران مجالست با شاه، خاندان و دولتمردان رژیم پهلوی را به رشته تحریر درآورد. خاطرات فردوست تحت عنوان «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» منتشر شده است که در این ستون به تناوب برخی را مرور میکنیم.
سازمان سیا در ایران
از زمانی که «دفتر ویژه اطلاعات» آغاز به کار کرد، علاوه بر شاپور جی و مسئول امآیسیکس سفارت انگلیس، به دستور محمدرضا با سرهنگ یاتسویچ رئیس سیا سفارت آمریکا در ایران نیز رابطه داشتم و این رابطه تا زمانی که او از ایران خارج شد، ادامه یافت. یاتسویچ افسر نیروی هوایی یوگسلاوی بود که در زمان جنگ دوم با هواپیمای خود به آمریکا پناهنده و سپس تبعه این کشور شد. لابد استعداد اطلاعاتی او زیاد بود، زیرا عضو سیا شد و به سرعت ترقی کرد، به نحوی که پس از مدت کوتاهی رئیس سیا در ایران شد، که از مشاغل طراز اول سیا محسوب میشود. معهذا باید بگویم که او علیرغم ملاقاتهای زیاد روزانه با مقامات ایرانی و دادن میهمانیهای منظم هفتگی در منزل خود و دعوت از مقامات اطلاعاتی ارتش، ساواک، شهربانی و ژاندارمری و تصدی طولانی این سمت در تهران (1336-1343) هیچگاه از نظر شناخت مسائل ایران به پای شاپور جی نمیرسید، ولی مسلماً مسلطترین فرد اطلاعاتی آمریکا در ایران بود که من شناختم و دیگر هیچگاه در این دوره فرد مسلط و باتجربهای به ایران فرستاده نشد. البته باید توضیح داد که او تسلط اطلاعاتی خود را در ایران پیدا کرد و در آغاز چندان مسلط نبود. در دوران او بود که ساواک توسط آمریکا شکل گرفت و تا سال 1342 ده نفر مستشار آمریکایی در این سازمان حضور فعال داشتند و باز در دوران یاتسویچ بود که آن تیپ نوآمریکایی در ارتش و ساواک و نیروهای انتظامی به وجود آمد، همان تیپی که در دامن آمریکا به وجود آمدند و اصولاً کلیه ارتباطاتشان هم با آمریکاییها بود و علاوه بر همکاری روزانه، شبها نیز از مستشاران آمریکایی و خانمهایشان در خانه خود پذیرایی میکردند. همانطور که بارها متذکر شدم، در دوران محمدرضا تماس و دادن اطلاعات به آمریکاییها و انگلیسیها آزاد بود و کنترلی وجود نداشت و بنابراین مفهوم «جاسوس» خارج از دایره چنین روابطی بود. مفهوم «جاسوس» فقط در مورد روسها مصداق داشت که هر نوع تماسی در هر رده با آنها ممنوع بود. در رابطه با روسها همه چیز سری میشد و حتی اگر سازمان یک گروهان پیاده در اختیار روسها قرار میگرفت، آن فرد که این خبر را در اختیار گذاشته بود «جاسوس» تلقی و به شدت مجازات میشد. ولی هیچگاه روسها در این زمینه کوچکترین اعتراضی نکردند و حتی از محمدرضا گله هم نکردند که چرا با غربیها اینطور رفتار میشود و با ما اینطور!